سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

الایه های آگاهی 

در دیدگاه دانشمندان حوزه تجربی، گردش جهان به‌مقتضای عقل وآگاهی است. آگاهی اساس همه خلاقیت‌ها و ابتکارات‌ و توانمندی‌هایی است که در زندگی انسان‌ها متبلور می‌گردد. از دیدگاه عصب‌شناسی،آگاهی، سه لایه دارد: 1- ادراک حسی 2- حصول اطلاعات  3- خودآگاهی. این سه لایه در بردارنده عنوان «هوشیاری» ‌می‌باشند. از طرفی لایه‌ای از آگاهی نیز وجود دارد که «ناخودآگاه» نامیده می‌شود و وسیع‌ترین سطح‌آگاهی را تشکیل میدهد. چه بسیار حوزه‌های خاص وسیستم‌های ویژه در مغز وجود دارند که به روش‌های خاصی کاملاً با یکدیگر در تعاملند و احساس ما را از تجربه هوشیاری تولید می‌کنند. همزمان، اکثریت وسیعی از پردازش‌های ذهنی وجود دارند که تجربه هوشیاری ما را کنترل می‌کنند و با آن مشارکت دارند و بیرون از لایه هشیارِ آگاهیِ ما رخ می‌دهند. ما واقعاً با آن‌چه که برای پرتاب یک توپ بیس بال، دیدن یک گل رنگی، یا صحبت با ساختار دستوری خاص، یا آگاهی‌ کمی داریم و یا اصلا آگاهی نداریم. نمایش این رفتارها بخشی از زندگی هوشیار ما نیست. ما نمی‌توانیم بفهمیم که مغز چگونه این موارد را انجام می‌دهد. میزان وسیعی از تحقیقات در حوزه علوم شناختی مشخصاً نشان می‌دهد که ما فقط بر محتوای زندگی ذهنی خودمان هوشیار هستیم‌، نه برآن‌چه که این محتوا را تولید می‌کند. ما صرفاً از تولیدات پردازشگر قوه‌‌ حافظه‌ و از ادراک‌ پردازش‌ تصویرساز‌ی‌ آگاهیم نه از خود ِپردازش.

 طبق این تجربیات نیرویی در لایه‌های بنیادین وجود ماست که کنترل اصلی آگاهی‌های سطحی و هم‌چنین رفتارهای ما را بر عهده دارد. شاید آن نیرو همان عقل ساری  در همه هستی باشد که به طور تکوینی رفتارهای ما را متناسب با نظم جهانی رقم می‌ز‌ند.

بنجامین لیبت و برترام فاینشتاین در بیمارستانی در شهر سانفرانسیسکو به اندازه‌گیری مدت زمانی پرداختند که طول می‌کشد تا یک تماس الکتریکی پوستی توسط رابط‌های عصبی به مغز برسد. از بیمار خواستند ‌که به مجردی که حس‌ کرد مورد تماس قرار‌گرفته، دکمه‌ای را فشار دهد. آن‌ها در‌یافتند که مغز محرک وارده را یک ده هزارم ثانیه پس از رخداد ثبت کرده و بیمار دکمه را یک دهم ثانیه پس از ایجاد تحریک فشار داده است. اما مهم این بود که برای بیمار همواره نیم ثانیه طول می‌کشید تا از وارد شدن محرک یا فشار دادن دکمه، آگاهانه اطلاع پیدا کند. این نشان میداد که تصمیم‌گیری جهت پاسخ دادن به محرک را ذهن ناخودآگاه بیمار می‌گرفت. هیچ یک از بیماران نمی‌دانستند که ذهن ناخودآگاهشان قبل از آنکه آگاهانه تصمیم به فشار دادن دکمه بگیرند، آنها را به این کار واداشته است. مغز آنان به نحوی خاص در حال آفریدن توهم آرام‌بخشی بود مبنی بر این‌که خودشان دارند عملیات را آگاهانه کنترل می‌کنند در حالی که اصلا چنین نبود. مطالعات بعدی نشان داده است که یک و نیم ثانیه قبل از آن‌که ما تصمیم بگیریم یکی از عضلاتمان را تکان دهیم، مغز ما پیشاپیش علائم لازم را جهت اجرای این حرکت، به کار انداخته است.پرسش اصلی این است که‌ کدامیک تصمیم می‌گیرد؟ ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه؟آیا پیش‌آگاهی و اخبار از غیب و کارهای خارق‌العاده، کار ذهن ناخودآگاه است؟ و آیا  به عنوان نمونه، تجربیات و فعالیت‌های قبلی در لایه ناهوشیار ذهن بر اساس ساختارهای پیشینی مغز از تجربیات حاصل از بخش هوشیار، رخدادهای آینده راپیش‌بینی می‌کند؟ یا شاید ذهن بر اساس ساختار ویژه‌ای که هنوز ناشناخته است، قادر است آینده را با قدرت تخیل خویش رقم بزند و یا از امور پنهان خبردهد و یا بر اساس آگاهی از علت‌های پنهان از نظر عامه مردم کاری خارق عادت انجام دهد؟

 به تجربه ثابت شده است افرادی را که از آن‌ها خواسته شود نسبت به حرکت‌های خود، آگاهانه عمل کنند، خطای بیشتری انجام می‌دهند. مربیان ورزش، به شاگردان خود سفارش اکید دارند که به آنچه می‌خواهند انجام دهند زیاد فکر نکنند. تمرین یادگیری تیر‌اندازی در آیین ذِن(Zen)- نوعی تفکر مرسوم در چین و ژاپن- در این مورد صراحت آشکاری دارد: به تیرانداز توصیه می‌کنند که به خود به منزله کشنده کمان و رها کننده تیر نیاندیشد، بلکه خود را از آگاهی بدان‌چه انجام می‌دهد آزاد سازد و بگذارد کمان خود تیر را بکشد و تیر خود را در زمان بایسته از انگشتان رها سازد.از نظربرخی عصب‌شناسان، حتی برای خردورزی و برهانی اندیشیدن نیاز به آگاهی نیست دلیل این‌که ما بیش از هر چیز به منطق نیاز داریم این است که روند استدلال آگاهانه نیست بلکه به طور طبیعی در سیستم عصبی ما رخ می‌دهد. در یک مورد ساده، پسری را در نظر بگیرید که یکبار تخته‌ای را بر آب شناور دیده است. اگر بار دیگر تخته‌ای ببیند بدون این‌که فن منطق را آموخته باشد، استدلال خواهد کرد که هر تخته‌ای روی آب شناور می‌ماند. این را استدلال بر مبنای جزئیات می‌گویند و صرفاً انتظاراتی بر پایه تعمیم است. اما استدلال‌های پیچیده‌‌تری نیز بدون حضور آگاهی انجام می‌پذیرد که خود نیز از ظهور آن‌ها شگفت‌زده می‌شویم. بزرگ‌ترین بصیرت‌های انسانی به گونه‌ای بسیار مرموز و ناشناخته، دست داده است به عنوان نمونه بسیاری از ایده‌های بزرگ اینشتین در حالی که ریش خود را می‌تراشید، چنان ناگهانی به او الهام می‌شد که مراقب بود صورت خود را زخمی نکند.

     چنانکه ملاحظه می‌شود در هرم لایه‌های هوشیاری انسان، بخش بسیار کوچکی از هویت انسان مورد درک بخش خودآگاه او قرار می‌گیرد و این در حالی است که عمیق‌ترین بخش هویت او را لایه‌های پنهانی تشکیل می‌دهد. آیا علم کاملاً به این قشر‌های زیرین دست یافته‌است؟ آیا این امکان وجود دارد که در سطوح زیرین وجود انسان، توانمندی‌های شگفت‌آوری باشد که در لایه خودآگاه از آن بی‌خبر است؟ آن‌چه داده‌های علمی روان‌شناسی را با داده‌های عرفانی در سیر و سلوک و تکامل معرفت انسانی شبیه می‌سازد توجه به همین ابعاد پنهان وجودی انسان است، زیرا در عرفان بحث از ظاهر و باطن و باطنِ باطن و ... جایگاه ویژه‌ای دارد.

فروید سه سطح زندگی برای روان انسان مشخص کرد که بین این سه سطح دو نگهبان یا فیلتر قرار دارند تا داده‌های ورودی در جای خود قرار گیرند.

الف. ناهوشیار: در برگیرنده تمام امیال، خواسته‌ها و غرایزی است که خارج از آگاهی ما هستند. وی معتقد بود که بسیاری از اعمال و احساسات ما در اثر همین غرایز مخفی هدایت می‌شوند. البته ناهوشیار به معنی غیرفعال و خاموش نیست. غرایز موجود در ناهوشیار مرتباً سعی می‌کنند هوشیار شوند و خیلی از آن‌ها موفق می‌شوند ولی به صورت اصلی خود نمایان نمی‌شوند.

ب. نیمه هوشیار: شامل عناصری است که هوشیار نیستند ولی به راحتی هوشیار می‌شوند. محتوای نیمه هوشیار از دو منبع حاصل می‌شود:

1. ادراک هوشیار: آنچه را که ما درک می‌کنیم برای مدت کوتاهی هوشیار است و زمانی که توجه خود را به موضوع دیگری متمرکز می‌کنیم آن چیز فوراً به نیمه هوشیار منتقل می شود.

 2. تصورات نیمه هوشیار- ناهوشیار: فروید بر این باور است که تصورات و خاطرات تلخ گذشته که به ناهوشیار پس زده شده بودند، با پنهان کردن خودشان در پس عناصر بی‌ضرر و فرار کردن از چنگ فیلتر اولیه از ناهوشیار به نیمه هوشیار می‌گریزند و مادامی که بیش‌تر از این تغییر شکل ندهند توانایی ورود به سطح هوشیار را ندارند.

ج.هوشیار: آن دسته از عناصر ذهنی موجود در آگاهی در هر لحظه از زمان است. هوشیاری تنها سطح دنیای روانی است که مستقیماً در دسترس ما قرار دارد. هوشیاری نقش کم اهمیتی در نظریه فروید دارد و محتوای آن مانند نیمه هوشیاری از دو منبع حاصل می‌شود:

1.ادراک هوشیار، 2. تصورات تغییر شکل یافته‌ای که به نیمه هوشیار راه یافته بودند بار دیگر با تغییر شکل و دگرگونی از دست فیلتر دوم که مسئول داده‌های ورودی به هوشیار است فرار می‌کنند و به اشکال و عناوین مختلف وارد هوشیاری می‌شوند.

از جمله مواردی که فروید برای دست‌یابی به ناهوشیار فرد یاد کرده است، رویاست. شاید بهتر باشد رویاهایمان را جدی‌‌تر بگیریم و در این راه سعی کنیم، زبان استعاره و کنایه ذهن خویش را خودمان کشف کنیم. زیرا اغلب خواب‌ها با ما صادق نیستند و در پس عناوین مختلف و نام‌های غیر حقیقی با ما هم کلام می‌شوند.

به نظر نگارنده، اولاً آنچه را فروید بخش ناهوشیار یا نیمه هوشیار نامیده، بخشی است که بدون ابزار مادی به صورت ذاتی درّاک است؛ بنابراین هوشیار حقیقی است؛ زیرا ریشه و عمق هر چیزی، موجودیت کل اجزاء و مراتب را قوام می‌بخشد. ثانیاً  شاید این ایراد وارد شود که مغز ابزار مادی ادراک انسانی است و فعل و انفعال‌های آن را نمی‌توان مَدرکی بر وجود نیروهای فراحسی دانست ولی فروید معلوم نمی‌کند که چرا فقط خاطرات تلخ در نیمه هوشیار یا نا هوشیار ذخیره می‌شوند؟ این نظر مبتنی بر خالی بودن ذهن و نفس از هر اطلاعات پیشینی است. به همین خاطر تنها راه ورود داده‌ها از بیرون  است که به صورت خاطره ضبط می‌شوند. در حالی‌که این سخن حتی با خود «غریزه» نقض می‌شود. غریزه در حیوانات و فطرت در انسان‌ها، عاملی خاموش یا خنثی نیستند، بلکه تاثیر شگرفی در پردازش داده‌ها دارند. آن‌چه دوباره از ناهوشیار به هوشیار باز می‌گردد عین همان داده اولی که از هوشیار به ناهوشیار خزیده بود، نیست. اگر اینطور می‌بود، تفکر و تعقل بی‌معنا بود.

 آنچه در عرف ‌علمی بدان درک ماوراء حسی‌گفته می‌شود و اغلب با موهومات و خرافات خلط می‌گردد، ادراکات نیمه هوشیار و یا ناهوشیار ذهن است که به دلیل این‌که در بخش هوشیار واضح نیستند، مورد انکار قرار می‌گیرند. الهامات و بصیرت‌های بدیع از این‌گونه هستند. در ابتدا شاید تجربیات انسان  برگرفته از داده‌های حسی باشند ولی در مراحل عمیق‌تر آگاهی و همین‌طور در بخش ناخودآگاه، داده‌های فراحسی خود را به صورت اندیشه‌های بدیع و بی‌سابقه به نمایش می‌گذارد. به عنوان نمونه، تحقیقاتی ‌که خانم لوئیزا راین انجام داده حاکی از آن است که پدیده پیش‌آگاهی، خیلی بیش‌تر از سایر تجربیات فراروانی روی می‌دهد. گواه بیش‌تر بر این‌که انسان‌ها قابلیت‌های ذاتی پیش‌شناختی خویش را به وادی‌های درونی ناخودآگاهشان سپرده‌اند، این است که رویاها در بخش‌های عمیق‌تر‌آگاهی رخ می‌دهند. بررسی‌ها نشان داده که 60 تا 68 درصد همه پیش‌شناسی‌ها در خواب و به هنگام خواب دیدن روی می‌دهد.

 آلوارادو طی آزمایشات دقیق بالینی دریافت که بیش‌ترین تجربه‌های خروج [روح] از بدن که بهOBEs مشهور است، در زمانی رخ ‌میدهد که فعالیتهای جسمانیکم و یا متوقف باشد؛ یعنی در حالت نیمه‌ هوشیاریا ناهوشیار.

آیا این توانایی یا رفتار ابتدا از هوشیار به درون لایه‌های زیرین رفته است؟ اگر این‌گونه باشد، همه انسان‌ها باید چنین رفتاری را از خود بروز می‌دادند در حالی که فروید و مانند آن اصلا این رفتارها را منکرند. در جستارهای بعدی، در باره ژن‌ها و ساز و کار آن‌ها خواهیم گفت، آن‌گاه روشن می‌شود که ذهن صرفاً چیزی منفعل نیست و تنها غرایز نیستند که سطح خودآگاه ما را می‌سازند و یا کنترل می‌کنند.





- consciousness

-unaware

- Michael, Gazzniga, Richard B, IVRY Jeorge, R. Neuroscience the Biology of the Mind, Mangun Cognitive,2002,.p.660

-Benjamin Libet

- Bertram Feinstein

- تالبوت، مایکل، جهان هولوگرافیک، ترجمه داریوش مهرجویی، تهران، نشر هرمس، چاپ چهاردهم، 1389، ص266

-cf: Sharf, Robert H., "The Zen of Japanese Nationalism", History of Religions, Vol. 33, No. 1. (Aug., 1993), pp. 1-43.

- جینز، جولیان، خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی، ترجمه خسرو پارسا و همکاران، تهران، نشرآگاه، زمستان1380، ص53

- منظور بخش خودآگاه است که به آن بخش هوشیار نیز می گویند.

- در ابتدا این موارد را غیر‌آگاه تلقی می‌کردند و به آنها استنباط خود به خودی(automatice inference) و یا عقل سلیم (common sense) گفته می‌شد که می‌توان آن‌را در آثارSully  و Miel  و سایر روان‌شناسان قرن نوزدهم یافت.

- منظور همان استقراء منطقی است.

- همان، ص64-65

- Unconscious

- Semiconscious

- برای شرح بیش‌تر، رک.لورنس ای.پروین و دیگران، شخصیت (نظریه و پژوهش)، مترجم محمدجعفر جوادی و دیگران، تهران، نشر آییژ، ویراست هشتم، 1389

- Louisa Rhine

- Carlos Alvarado

- Out of Body Experiences

«s» به حروف کوچک نوشته شده زیرا علامت جمع است بر سر« تجربه«های» خروج از بدن.

- Semiconscious

- cf. Alvarado, Carlos S. 1998-99, & Zingrone, Nancy L. & Dalton, Kathy S.,  Out-of-Body Experiences: Alterations of Consciousness and The Five-Factor model of Personality, Imagination, Cognition and  Personality, vol.18(14) 297-317,University of Edinburgh, pp. 6-8


[ یکشنبه 92/8/12 ] [ 11:55 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 47
کل بازدیدها: 254939