سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

شرح
متکلمان، امتناع اعاده معدوم را در یکى از این سه مانع خلاصه کرده اند: یا مانع از اعاده مربوط به ماهیت معدوم است. یعنى ماهیت در دسته مفاهیم و ماهیتهاى ممتنعه است، که هرگز موجود نمى شود، مانند اجتماع ضدّین و نقیضین. یا مانع به جهت لازمه لاینفک ماهیت است. در این دو صورت ماهیت، من اول الامر نمى بایست موجود مى شد; نه آنکه موجود مى شد، سپس معدوم مى گشت. یا امتناع اعاده به جهت یک مانع زایل شدنى است. خوب، در این صورت مانع را زایل، و معدوم را موجود مى کنیم.
در جواب اینها گفته مى شود مانع از اعاده هیچ یک از سه امر فوق نیست، بلکه یک امر چهارمى است. و آن اینکه مانع به وجود معدوم برمى گردد، که آن وجود در صورتى که عین وجود اول بخواهد باشد به دلایلى که گفته شد قابل بازگشت به قبل خود نیست. به ادله امتناع مراجعه شود.
اما آنچه در تمام ادیان الهى مربوط به قیامت آمده، همه حق است و هیچ کدام به اعاده معدوم مربوط نمى شود; زیرا اولا مردن و از این جهان رفتن معدوم شدن نیست،
بلکه خانه کوچک را به خانه بزرگ تبدیل کردن است. ثانیاً حیات انسان به بدن مادى اونیست، بلکه به نفس و روح اوست. لذا گفته شده در همین جهان در امتداد هفت سال، تمام سلولهاى بدن انسان تبدیل به سلولهاى جدید مى شود و در عین حال حیات و وحدت شخص، محفوظ مى ماند. در قیامت هم مطلب چنین است. تبدیل جلود به جلود جدید، تغییرى در وحدت شخص ایجاد نمى کند; زیرا حیات او قائم به نفس اوست، نه بدن او. پس مسأله قیامت تخصصاً از بحث اعاده معدوم، خارج است.
بعضیها خیال کرده‏اند معاد یعنی اعاده معدوم . متکلمین قدیم چقدر روی‏ این قضیه بحث می‏کردند که اعاده معدوم محال نیست ، برای اینکه فکر می‏کردند معاد یعنی اعاده معدوم ، قیامت یعنی اعاده معدوم ، یعنی اول‏ فرض می‏کردند که اشیاء معدوم می‏شوند ( معدوم مطلق ) آنوقت می‏گفتند آیا اگر چیزی معدوم مطلق شد ، بار دیگر امکان دارد وجود پیدا کند و یا این ازمحالات است ؟ این البته چیزی است که اصلا لزومی ندارد ما روی آن بحث‏ کنیم . ما چه دلیلی داریم بر اینکه اشیاء معدوم می‏شوند ، تا بعد بیاییم‏ روی مسأله اعاده معدوم بحث کنیم که اعاده معدوم محال است یا ممکن ؟ ما
نه دلیل علمی داریم و نه دلیل شرعی که اشیاء معدوم می‏شوند بالکلیه و معنی‏ قیامت یعنی اعاده آن معدومات .
یکی از مسائلی که فلاسفه با متکلمین گلاویز بودند ، مسأله اعاده معدوم‏ است . فلاسفه می‏گویند اولا اشخاص معدوم نمی‏شوند تا بخواهند اعاده شوند ، آنها     می‏گویند معدوم می‏شوند . بعد آنها [ متکلمین ] می‏گویند اعاده معدوم ممکن‏ است ، اینها می‏گویند اعاده معدوم محال است . لزومی ندارد ما روی این‏ قضیه اصلا بحثی بکنیم ، اگر کسی لازم دانست بعدا سؤال می‏کند و ما روی آن‏ بحث می‏کنیم .
. 2 عود ارواح به اجساد بعضی دیگر معاد را به این شکل توجیه می‏کنند : معاد یعنی عود ارواح به‏ اجساد ، یعنی انسان وقتی که می‏میرد روحش از بدنش مفارقت می‏کند و این‏ روح جدای از بدن هست در یک عالمی ( که آن عالم را عالم برزخ می‏گویند ) تا وقتی که بناست قیامت شود ، ولی وقتی که قرار شد قیامت شود ، آن‏ وقت روحها برمی‏گردند به بدنهای خودشان ، هر روحی به بدن خودش بر می‏گردد
. این طور آمده‏اند مطلب را تعبیر کرده‏اند .
یک مطلب را باید قبلا عرض کنم و آن این است که اتفاقا در تعبیرات‏ قیامت ، ما کلمه " معاد " نداریم . از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح ، اصطلاح شرعی نیست ، یعنی اصطلاح متشرعه است ، آنهم‏ به مفهوم خاصی . در قرآن کریم ، ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل " ماب‏ " ولی کلمه معاد را نداریم . در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست‏ که در جایی از قیامت با کلمه معاد تعبیر شده باشد . کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده‏اند . این کلمه می‏تواند کلمه درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اما چون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود ( اسم‏ مکان و زمان است ) ، آنها که این کلمه را گفته‏اند به این اعتبار گفته‏اند که قیامت را یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می‏دانسته‏اند ، یا زمان عود ارواح به اجساد . در قرآن ، ما کلماتی شبیه کلمه معاد داریم ، کلمه معاد نداریم ولی کلمه‏ " مرجع " یا " رجوع " و کلمه " ماب " داریم . " عود " یعنی‏ بازگشت . " عود " را در جایی می‏گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده‏ باشد ، دو مرتبه به آن اصل برگردد ، می‏گویند عود کرد . " رجوع " هم‏ همین طور است ، " رجوع " هم یعنی بازگشت ، باید یک آمدنی باشد تا
بازگشت صدق کند ، و لهذا اگر در قرآن درباره قیامت کلمه" عود " نداریم ، کلمه " رجوع " داریم اما آنچه در قرآن کلمه " رجوع " و امثال آن آمده ، به معنای بازگشت به خداست ، یعنی تعبیر قرآن این است‏ . در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجساد نیامده ،

2ـ شبهه عدم قابلیت بدن براى حیات مجدد
شبهه قبلى, مربوط به امکان ذاتى معاد بود, و این شبهه, ناظر به امکان وقوعى آن است. یعنى هر چند بازگشت روح به بدن ,محال عقلى نیست و در فرض آن, تناقضى وجود ندارد ولى وقوع آن, مشروط به قابلیت بدن است و ما مى بینیم که پدید آمدن حیات, منوط به اسباب و شرایط خاصى است که مى بایست تدریجاً فراهم شود مثلاً نطفه اى در رحم, قرار گیرد و شرایط مناسبى براى رشدآن, وجود داشته باشد تا کم کم جنین کاملى شود و به صورت انسان در آید, ولى بدن که متلاشى شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد.
پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا, تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللى که در این جهان, براساس تجربه, شناخته مى شوند اسباب و علل انحصارى نیستند, و شاهدش این است که در همین جهان, پدیده هاى حیاتى خارق العاده اى مانند زنده شدن بعضى از حیوانات و انسانها رخ داده است این پاسخ را مى توان از ذکر چنین پدیده هاى خارق العاده اى در قرآن کریم به دست آورد.
3ـ شبهه درباره قدرت فاعل
شبهه دیگر این است که براى تحقق یک پدیده, علاوه بر امکان ذاتى و قابلیت قابل, قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟!
این شبهه واهى, از طرف کسانى مطرح شده که قدرت نامتناهى الهى را نشناخته بودند, و پاسخ آن این است که قدرت الهى, حد و مرزى ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعى تعلق مى گیرد, چنانکه این جهان کران ناپیدا را با آن همه عظمت خیره کننده, آفریده است .
اولم یروا ان الله الذى خلق السموات والارض و لم یعى بخلقهن بقادر على ان یحیى الموتى بلى انه على کل شىقدیر.19
مگر ندیدند (و ندانستند) خدایى که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است, مى تواند مردگان را زنده کند؟ چرا, او بر هر چیزى تواناست.
افزون بر این, آفرینش مجدد, سختتر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشترى ندارد بلکه مى توان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزى بیش از بازگشت روح موجود نیست .
فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم اول مرة فسینغضون الیک روئوسهم..20.
خواهند گفت: چه کسى ما را باز مى گرداند (و مجدداً زنده مى کند)؟ بگو: همان کسى که شما را نخستین بار آفرید. پس سرهایشان را نزد تو تکان خواهند داد (و از این پاسخ, تعجب خواهند کرد).
و هو الذى یبد الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه 21.
و اوست کسى که آفرینش را آغاز مى کند و سپس آن را باز مى گرداند و آن (باز گرداندن) آسانتر است .
4ـ شبهه درباره علم فاعل
شبهه دیگر این است که اگر خدا بخواهد انسانها را زنده کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویى بدنهاى بى شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحى را به بدن خودش باز گرداند; و ازسوى دیگر, همه کارها خوب و بد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر درخورى به هر یک از آنها بدهد. و چگونه ممکن است ابدانى که خاک شده و ذرات آنها درهم آمیخته شده را از یکدیگر باز شناخت؟ و چگونه مى توان همه رفتارهاى انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال, ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگى نمود؟
این شبهه هم از طرف کسانى مطرح شده که علم نامتناهى الهى را نشناخته بودند و آن را به علوم ناقص و محدود خودشان قیاس مى کردند. و پاسخ آن این است که علم الهى حد و مرزى ندارد و بر همه چیز, احاطه دارد و هیچ گاه خداى متعال چیزى را فراموش نمى کند.
قرآن کریم ازقول فرعون, نقل مى کند که به حضرت موسى (ع) گفت:
فما بال القرون الاولى!
اگر خدا همه ما را زنده, و به اعمالمان رسیدگى مى کند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند چه مى شود؟
حضرت موسى (ع) فرمود:
... علمها عند ربى لا یضل ربى و لاینسى .22
علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابى محفوظ است و پروردگار من گمراه نمى شود و چیزى را فراموش نمى کند.
و در آیه اى جواب دو شبهه اخیر به این صورت, بیان شده است:
قل یحییها الذى انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم 23.
بگو (اى پیامبر) مردگان را همان کسى زنده مى کند که نخستین بار, ایشان را پدید آورده, و او به هر آفریده اى داناست .
قرآن کریم از یک سو, به عنوان پیامى که از طرف خداى متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد, تاکید مى کند و آن را وعده حتمى و تخلف ناپذیر الهى مى شمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام مى کند; و از سوى دیگر, به دلایل عقلى بر ضرورت معاد, اشاره مى کند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانى را ارضا کند و حجت رامضاعف سازد.
از این رو, بیانات قرآنى درباره اثبات معاد را به دو بخش, تقسیم مى کنیم و در هر بخش به ذکر نمونه اى از آیات مربوط مى پردازیم .
وعده حتمى الهى
قرآن کریم, بر پایى قیامت و زنده شدن همه انسانها در جهان آخرت را امرى تردیدناپذیر دانسته مى فرماید: ((ان الساعة آتیه لا ریب فیها)).24 و آن را وعده اى راستین و تخلف ناپذیر شمرده مى فرماید: ((بلى وعداً علیه حقاً)) 25 و بارها بر تحقق آن, قسم یاد کرده و از جمله مى فرماید: ((قل بلى و ربى لتبعثن و لتنبون بما عملکتم و ذلک على الله یسیر))26 و هشدار دادن به مردم, نسبت به آن را از مهمترین وظایف انبیا دانسته چنان که مى فرماید: ((یلقى الروح من امره على من یشا من عباده لینذریوم التلاق))27 و براى منکرین آن, شقاوت ابدى و عذاب دوزخ را مقرر فرموده است: ((و اعتدنا لمن کذب بالساعة سعیراً)).28
بنابراین, کسى که به حقانیت این کتاب آسمانى, پى برده باشد هیچ بهانه اى براى انکار معاد, شک درباره آن نخواهد داشت .
اشاره به براهین عقلى
بسیارى از آیات کریمه قرآن, لحن استدلال عقلى بر ضرورت معاد دارد و مى توان آنها را ناظر به برهانهاى حکمت و عدالت دانست. از جمله به صورت استفهام انکارى مى فرماید:
افحسبتم انما خلقنا کم عبثاً و انکم الینا لا ترجعون.29
مگر پنداشته اید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما باز گردانده نمى شوید؟
این آیه شریفه به روشنى دلالت دارد بر اینکه اگر معاد و بازگشت به سوى خداى متعال نباشد, آفرینش انسان در این جهان, بیهوده خواهد بود. ولى خداى حکیم, کار عبث و بیهوده, انجام نمى دهد. پس جهان دیگرى براى بازگشت به سوى خودش بر پا خواهد کرد.

این برهان, یک قیاس استثنائى است و مقدمه اول آن ـ که یک قضیه شرطیه است ـ دلالت دارد بر اینکه هنگامى آفرینش انسان در این جهان, هدف حکیمانه خواهد داشت که به دنبال این زندگى دنیا, بازگشت به سوى خدا کند و در جهان آخرت, به نتایج اعمالش برسد. که این ملازمه در تقریر برهان حکمت, توضیح داده شد .
و اما مقدمه دوم (خدا کار بیهوده نمى کند) همان مساله حکمت الهى و عبث نبودن کارهاى اوست که در بخش خداشناسى به اثبات رسید. بنابراین, آیه مزبور کاملاً قابل انطباق بر برهان نامبرده است .
اکنون مى افزاییم: با توجه به اینکه آفرینش انسان به منزله غایت و هدفى براى آفرینش جهان است اگر زندگى انسان در این جهان, بیهوده و فاقد هدف حکیمانه باشد آفرینش جهان هم بیهوده و باطل خواهد بود. و این نکته را مى توان از آیاتى استفاده کرد که وجود عالم آخرت را مقتضاى حکیمانه بودن آفرینش جهان دانسته است. و از جمله در وصف خردمندان (اولوالالباب) مى فرماید:
... و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار.30
... و درباره آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند (و آنگاه مى گویند:) پروردگارا, این (جهان) را باطل نیافریده اى, تو منزهى (از اینکه کار باطل, انجام دهى) پس ما را از عذاب آتش نگهدار.
از این آیه, استفاده مى شود که تامل در کیفیت آفرینش جهان, انسان را متوجه حکمت الهى مى سازد, یعنى خداى حکیم از این آفرینش عظیم, هدف حکیمانه اى را در نظر داشته و آن را گزاف و پوچ نیافریده است, و اگر جهان دیگرى نباشد که هدف نهائى از آفرینش جهان, محسوب شود خلقت الهى, پوچ و بى هدف خواهد بود.
دسته دیگرى از آیات کریمه قرآن که اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد قابل انطباق بر برهان عدالت است.31یعنى مقتضاى عدل الهى این است که نیکوکاران و تبهکاران را به پاداش و کیفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از یکدیگر تفکیک کند و چون در این جهان, چنین تفکیکى نیست ناچار جهان دیگرى برپا خواهد کرد تا عدالت خویش را عینیت بخشد.
از جمله, در سوره جاثیه مى فرماید:
ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سوا محیاهم و مماتهم سا ما یحکمون. و خلق الله السموات و الارض بالحق و التجزى کل نفس بما کسب و هم لا یظلمون.32
مگر کسانى که مرتکب کارهاى بد شدند چنین پنداشته اند که ما آنان را مانند کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند قرار خواهیم داد به گونه اى که زندگى و مرگ هر دو دسته, یکسان باشد (و همان گونه که در نعمتهاى و بلاها و شادیها و غمهاى این جها, شریکنند بعد از مرگ هم فرقى نداشته باشند)؟ اینان بد قضاوتى مى کنند! و خداى متعال, آسمانها و زمین را بحق (و داراى هدف حکیمانه) آفریده و تا اینکه هر کس به آنچه به دست آورده جزا داده شود و به ایشان ستم نشود.
(محمد تقى, مصباح یزدى, آموزش عقاید, ج 3, صص 63 ـ 37)
بعضیها خیال کرده‏اند معاد یعنی اعاده معدوم . متکلمین قدیم چقدر روی‏ این قضیه بحث می‏کردند که اعاده معدوم محال نیست ، برای اینکه فکر می‏کردند معاد یعنی اعاده معدوم ، قیامت یعنی اعاده معدوم ، یعنی اول‏ فرض می‏کردند که اشیاء معدوم می‏شوند ( معدوم مطلق ) آنوقت می‏گفتند آیا
اگر چیزی معدوم مطلق شد ، بار دیگر امکان دارد وجود پیدا کند و یا این ازمحالات است ؟ این البته چیزی است که اصلا لزومی ندارد ما روی آن بحث‏ کنیم . ما چه دلیلی داریم بر اینکه اشیاء معدوم می‏شوند ، تا بعد بیاییم‏ روی مسأله اعاده معدوم بحث کنیم که اعاده معدوم محال است یا ممکن ؟ ما
نه دلیل علمی داریم و نه دلیل شرعی که اشیاء معدوم می‏شوند بالکلیه و معنی‏ قیامت یعنی اعاده آن معدومات .
یکی از مسائلی که فلاسفه با متکلمین گلاویز بودند ، مسأله اعاده معدوم‏ است . فلاسفه می‏گویند اولا اشخاص معدوم نمی‏شوند تا بخواهند اعاده شوند ، آنها     می‏گویند معدوم می‏شوند . بعد آنها [ متکلمین ] می‏گویند اعاده معدوم ممکن‏ است ، اینها می‏گویند اعاده معدوم محال است . لزومی ندارد ما روی این‏ قضیه اصلا بحثی بکنیم ، اگر کسی لازم دانست بعدا سؤال می‏کند و ما روی آن‏ بحث می‏کنیم .
. 2 عود ارواح به اجساد بعضی دیگر معاد را به این شکل توجیه می‏کنند : معاد یعنی عود ارواح به‏ اجساد ، یعنی انسان وقتی که می‏میرد روحش از بدنش مفارقت می‏کند و این‏ روح جدای از بدن هست در یک عالمی ( که آن عالم را عالم برزخ می‏گویند ) تا وقتی که بناست قیامت شود ، ولی وقتی که قرار شد قیامت شود ، آن‏ وقت روحها برمی‏گردند به بدنهای خودشان ، هر روحی به بدن خودش بر می‏گردد
. این طور آمده‏اند مطلب را تعبیر کرده‏اند .
یک مطلب را باید قبلا عرض کنم و آن این است که اتفاقا در تعبیرات‏ قیامت ، ما کلمه " معاد " نداریم . از همه اسمهای قیامت معروفتر معاد است ولی این اصطلاح ، اصطلاح شرعی نیست ، یعنی اصطلاح متشرعه است ، آنهم‏ به مفهوم خاصی . در قرآن کریم ، ما کلماتی نظیر معاد داریم مثل " ماب‏ " ولی کلمه معاد را نداریم . در دعاها و احادیث هم من الان یادم نیست‏ که در جایی از قیامت با کلمه معاد تعبیر شده باشد . کلمه معاد را ظاهرا متکلمین خلق کرده‏اند . این کلمه می‏تواند کلمه درستی هم باشد یعنی با تعبیرات قرآن منطبق باشد اما چون معاد یعنی مکان عود یا زمان عود ( اسم‏ مکان و زمان است ) ، آنها که این کلمه را گفته‏اند به این اعتبار گفته‏اند که قیامت را یا زمان عود به معنی اعاده معدوم می‏دانسته‏اند ، یا زمان عود ارواح به اجساد . در قرآن ، ما کلماتی شبیه کلمه معاد داریم ، کلمه معاد نداریم ولی کلمه‏ " مرجع " یا " رجوع " و کلمه " ماب " داریم . " عود " یعنی‏ بازگشت . " عود " را در جایی می‏گویند که یک چیزی از یک اصلی آمده‏ باشد ، دو مرتبه به آن اصل برگردد ، می‏گویند عود کرد . " رجوع " هم‏ همین طور است ، " رجوع " هم یعنی بازگشت ، باید یک آمدنی باشد تا
بازگشت صدق کند ، و لهذا اگر در قرآن درباره قیامت کلمه " عود " نداریم ، کلمه " رجوع " داریم اما آنچه در قرآن کلمه " رجوع " و امثال آن آمده ، به معنای بازگشت به خداست ، یعنی تعبیر قرآن این است‏ . در قرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجساد نیامده ،
________________________________________

 

 

 

منابع
1ـ بقره 111/, انبیا 24/, نمل 64/.
2ـ موئمنون 117/, نسا 157, انعام 100/, 119, 148, کهف 5/, حج 3/, 8, 71,
عنکبوت 8/, روم 29/, لقمان 20/, غافر 42/, زخرف 20/, نجم 28/.
3ـ جاثیه 24/.
4ـ قصص 39/, کهف 36/, ص 27/, جاثیه 32/, انشقاق 14/.
5ـ القیامه 5/.
6ـ روم 10/, مطففین 10/ـ14.
7ـ نحل 38/.
8ـ هود 7/, اسرا 51/, صافات 16/, 53, دخان 34/ـ36, احقاف 18/, ق 3/, واقعه 47/ـ48, مطففین 12/ـ13, نازعات 10/ـ11.
9ـ امورى که مثل یکدیگرند در همان جهت مماثلت, حکم واحدى خواهند داشت ; خواه حکم به امکان باشد و خواه حکم به عدم امکان ((حکم الامثال فى ما یجوز و مالا یجوز واحد)).
10ـ اعراف 57/, حج 5/ـ6, روم 19/, فاطر 9/, فصلت 19/, زخرف 11/, ق 11/.
11ـ روم 50/.
12ـ کهف 21/.
13ـ بقره 260/.
14ـ بقره 259/.
15ـ بقره 55/,56.
16ـ بقره 67/ـ73.
17ـ آل عمران 49/, مائده 110/.
18ـ سجده 10/ـ11.
19ـ احقاف 33/, و نیز رجوع کنید به: یس 81/, اسرا 99/, الصافات 11/, النازعات 27/.
20ـ اسرا 51/, و نیز رجوع کنید به: عنکبوت 19/ـ20, ق 15/, واقعه 62/, یس 80/, حج 5/, القیام 40/, الطارق 8/.
21ـ روم 27/.
22ـ طه 51/ـ52, و نیز رجوع کنید به: سوره ق 2/ـ4.
23ـ یس 79/.
24ـ غافر 59/, و نیز رجوع کنید به: آل عمران 9/, 25, نسا 87/, انعام 12/, کهف 21/, حج 7/, شورى 7/, جاثیه 26/ و 32.
25ـ نحل 38/, و نیز رجوع کنید به: آل عمران 9/, 191, نسا 122, یونس 4/, 55, کهف 21/, انبیا 103/, فرقان 16/, لقمان 9/, 33, فاطر 5/, زمر 20/, نجم 47/, جاثیه 32/, احقاف 17/.
26ـ تغابن 7/, و نیز رجوع کنید به: یونس 53/, سبا 3/.
27ـ غافر 15/, و نیز رجوع کنید به: انعام 130/,154, رعد 2/, شورى 7/, زخرف 61/, زمر 71/.
28ـ فرقان 11/, و نیز رجوع کنید به: اسرا 10/, سبا 8/, موئمنون 74/.
29ـ موئمنون 115/.
30ـ آل عمران 19/.
31ـ ص 28/, غافر 58/, قلم 35/, یونس 4/.
32ـ جاثیه 21/ـ22.


[ یکشنبه 87/4/30 ] [ 12:22 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 75
کل بازدیدها: 255661