سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

 تفسیر نمونه جلد 23 صفحه 321 تا326
      در آخرین آیه مورد بحث باز هم براى تشویق در مورد ((انفاق فى سبیل الله )) از تعبیر جالب دیگرى استفاده کرده ، مى گوید: ((کیست که به خدا قرض نیکویى دهد و از اموالى که به او بخشیده است انفاق نماید، تا آن را براى او چندین برابر کند؟ و براى او پاداش فراوان و پرارزشى است )) (من ذاالذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له و له اجر کریم ).
راستى تعبیر عجیبى است خدایى که بخشنده تمام نعمت ها است ، و همه ذرات وجود ما لحظه به لحظه از دریاى بى پایان فیض او بهره مى گیرد و مملوک او است ، ما را صاحبان اموال شمرده ، و در مقام گرفتن وام از ما برآمده ، و برخلاف وام هاى معمولى عین همان مقدار باز پس مى دهند، او چندین برابر، گاه صدها و گاه هزار برابر، بر آن اضافه مى کند و علاوه بر این ها وعده اجر کریم که پاداشى است عظیم که جز خدا نمى داند نیز مى دهد.
نکته ها:
1 - انگیزه هاى انفاق
قابل توجه اینکه در آیات گذشته براى تشویق به انفاق - اعم از کمک به موضوع جهاد یا انفاق هاى دیگر به نیازمندان - تعبیرات مختلفى دیده مى شود که هر یک مى تواند عاملى براى حرکت به سوى این هدف باشد.
و در آیه یازدهم تعبیر از همه حساستر است : خدا را وام گیرنده ، و انسانها را وام دهنده مى شمرد، وامى که مسأله تحریم ربا در آن راه ندارد و چندین برابر تا هزاران برابر در مقابل آن پرداخته مى شود، اضافه بر پاداش عظیمى که در هیچ اندیشه اى نمى گنجد!
این ها همه براى این است که بینشهاى انحرافى و انگیزه هاى حرص و آز و حسد و خودخواهى و طول امل را که مانع از انفاق است از میان ببرد، و جامعه اى بر اساس پیوند هاى عاطفى و روح اجتماعى و تعاون عمیق بسازد.
2 - شرایط انفاق در راه خدا
تعبیر به ((قرضا حسنا)) در آیه فوق اشاره اى به این حقیقت است که وام دادن خود انواع و اقسامى دارد که بعضى را ((وام نیکو)) و بعضى را وام کم ارزش و یا حتى بى ارزش مى توان شمرد.
قرآن مجید شرایط وام نیکو را در برابر خداوند یا به تعبیر دیگر ((انفاق ارزشمند)) را در آیات مختلف بیان کرده است ، و بعضى از مفسران از جمع آورى آن ده شرط استفاده کرده اند.
1 - از بهترین قسمت مال انتخاب شود نه از اموال کم ارزش (یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم و مما اخرجنا لکم من الارض و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم باخذیه الا ان تغمضوا فیه و اعلموا ان الله غنى حمید): ((اى کسانى که ایمان آورده اید از اموال پاکیزه اى که به دست آورده اید، یا از زمین براى شما خارج ساخته ایم انفاق کنید، و به سراغ قسمت هاى ناپاک براى انفاق نروید در حالى که خودتان حاضر نیستید آن ها را بپذیرید مگر از روى اغماض ، و بدانید خداوند بى نیاز و شایسته ستایش است )) (بقره - 267).
2 - از اموالى که مورد نیاز انسان است باشد، چنان که مى فرماید:( و یؤ ثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة ): ((آن ها دیگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند شخصا شدیدا نیازمند باشند)). (حشر - 9).
3 - به کسانى انفاق کند که سخت به آن نیازمندند و اولویت ها را در نظر گیرد (للفقراء الذین احصروا فى سبیل الله ): ((انفاق شما (مخصوصا) براى نیازمندانى باشد که در راه خدا در محاصره قرار گرفته اند)) (بقره 273).
4 - انفاق اگر مکتوم باشد بهتر است : و ان تخفوها و تؤ توها الفقراء فهو خیر لکم : ((هر گاه آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید براى شما بهتر است )) (بقره 271).
5 - هرگز منت و آزارى با آن همراه نباشد( یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى) : ((اى کسانى که ایمان آورده اید انفاق هاى خود را با منت و آزار باطل نکنید)) (بقره 264).
6 - انفاق باید توأم با اخلاص و خلوص نیت باشد (ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله ): ((کسانى که اموالشان را براى جلب خشنودى خداوند انفاق مى کنند)) (بقره 265).
7 – آن چه را انفاق مى کند کوچک و کم اهمیت بشمرد هر چند ظاهرا بزرگ باشد: (و لا تمنن تستکثر): ((به هنگام انفاق منت مگذار و آن را بزرگ مشمر)) (مدثر 6).
8 - از اموالى باشد که به آن دل بسته است و مورد علاقه او است (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون) : ((هرگز به حقیقت نیکوکارى نمى رسید مگر این که از آن چه دوست دارید انفاق کنید)) (آل عمران - 92).
9 - هرگز خود را مالک حقیقى تصور نکند، بلکه خود را واسطه اى میان خالق و خلق بداند: (و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه) : ((انفاق کنید از آن چه خداوند شما را نماینده خود در آن قرار داده است )) (حدید 7)
10 - و قبل از هر چیز باید انفاق از اموال حلال باشد، چرا که خداوند فقط آن را مى پذیرد: (انما یتقبل الله من المتقین) ((خداوند تنها از پرهیزگاران قبول مى کند)) (مائده 27).
و در حدیث آمده که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) فرمود:(لا یقبل الله صدقة من غلول) ((خداوند هیچ  گاه انفاقى را که از طریق خیانت است نمى پذیرد)).
  آن چه گفته شد در واقع قسمت مهمى از اوصاف و شرایط لازم است ، ولى منحصر به این ها نیست ، و با دقت و تأمل در آیات و روایات اسلامى به شرایط دیگرى نیز مى توان دست یافت .
ضمنا آن چه گفته شد بعضى از شرایط ((واجب )) محسوب مى شود (مانند عدم منت و آزار و تظاهر) و بعضى از شرایط کمال است (مانند ایثار به نفس در موقع حاجت خویشتن ) که عدم وجود آن ارزش انفاق را از میان نمى برد هر چند در سطح اعلا قرار ندارد.
و نیز آن چه گفته شد گرچه در مورد انفاق (وام به خداوند) بود، ولى بسیارى از آن ها در مورد وام هاى معمولى نیز صادق است ، و به اصطلاح از شرایط لازم ، یا شرط کمال ((قرض الحسنه )) مى باشد.
3 - پیشگامان در ایمان و جهاد و انفاق
بدون شک کسانى که در ایمان و اعمال خیر بر دیگران مقدم مى شوند هم شجاعت و آگاهى بیشترى دارند، و هم ایثار و فداکارى فزونتر، و به همین دلیل در پیشگاه خدا یکسان نیستند، و لذا در آیات فوق روى همین مسأله تکیه شده بود که کسانى که قبل از فتح (فتح مکه یا حدیبیه ، و یا مطلق فتوحات اسلامى ) انفاق کردند و جهاد نمودند در پیشگاه خدا با دیگران یکسان نیستند.
در حدیثى از ((ابو سعید خدرى )) نقل شده که مى گوید: در سال حدیبیه (سال ششم هجرت ) ما با رسول خدا بودیم ، هنگامى که به ((عسفان )) (مکانى نزدیک مکه ) رسیدیم فرمود: ممکن است در آینده قومى بیایند که اعمال شما را در مقایسه با اعمال خود کوچک بشمرند!گفتیم : آن ها کیانند اى رسول خدا! آیا منظور قریش است ؟
فرمود نه ! آن ها اهل یمن هستند که دل هایى رقیق تر و نرم تر از شما دارند (و اعمالى فزون تر).
گفتیم : آیا آن ها از ما بهترند، اى رسول خدا؟!
فرمود: اگر براى یکى از آن ها کوهى از طلا باشد و در راه خدا انفاق کند به اندازه یک مد یا نصف آن که شما انفاق مى کنید پاداش ندارد، بدانید این تفاوتى است میان ما و مردم و شاهد آن ، این سخن خدا است : لا یستوى منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل ....
این نکته نیز قابل توجه است که منظور از قرض دادن به پروردگار هر گونه انفاق در راه او است که یکى از مصادیق مهم آن کمک کردن به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) و امام مسلمین مى باشد تا در مصارف لازم براى اداره حکومت اسلامى به کار گیرد.
لذا در روایتى در کافى از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود:( ان الله لم یسئل خلقه مما فى ایدیهم قرضا من حاجة به الى ذلک ، و ما کان لله من حق فانما هو لولیه): ((خداوند از بندگانش وامى مطالبه نکرده است به خاطر احتیاج او، آن چه از حقوق براى خدا است براى ولى و نماینده او است ))
و در حدیث دیگرى از امام کاظم (علیه السلام ) ذیل آیه مورد بحث (من ذا الذى یقرض الله ...) آمده است که ((نزلت فى صلة الامام )): ((این آیه در مورد هدیه و کمک به امام نازل شده است )).

36- حضرت علی علیه السلام در خطبه 182 بعد از حمد و ثنای خدای تعالی و وصف قرآن به مرد اندرز می دهند ودر قسمتی از خطبه می فرمایند:
و إنما أن یبلوکم أیکم أحسن عملاً 
  .... و می خواهد شما را بیازماید تا کدام یک از شما به عمل بهتر از دیگران هستید .
در سوره ی هود آیه ی 7 آمده است:
      وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکُمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ لَئن قُلْت إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِینٌ
    او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران ) آفرید و عرش (قدرت ) او بر آب قرار داشت ، (به خاطر این آفرید) تا شما را آزمایش کند تا کدام یک عملتان بهتر است و اگر بگویى شما بعد از مرگ برا نگیخته مى شوید مسلما ً کافران مى گویند این سحر آشکارى است.
تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 25 تا28
در این آیه از سه نکته اساسى بحث شده است : نخست از آفرینش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرینش که نشانه قدرت پروردگار و دلیل عظمت او است : او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید (و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ایام ).
نیاز به توضیح ندارد که منظور از روز در این جا روز معمولى بیست و چهار ساعته نیست زیرا آن زمان که آسمان و زمین وجود نداشت ، نه کره زمین بود و نه حرکت بیست و چهار ساعته اش به دور خود، بلکه منظور از آن دوران است ، خواه این دوران کوتاه باشد و خواه بسیار طولانى و حتى به مقدار میلیاردها سال ، و نیز یادآور شدیم که آفرینش جهان در شش دوران متوالى و پى در پى با این که خدا قدرت داشت تمام عالم را در یک لحظه بیافریند به خاطر آن است که این آفرینش تدریجى که هر زمان چهره تازه و رنگ نو و شکل بدیعى پیدا مى کند، بهتر و بیشتر، قدرت و عظمت خدا را معرفى مى نماید.
او مى خواست قدرت خویش را در هزاران چهره بنماید، نه تنها در یک چهره ، در هزاران لباس حکمتش را نشان دهد، نه تنها در یک لباس ، تا شناخت ذات پاکش و همچنین شناخت قدرت و حکمتش آسان تر و روشن تر باشد، و دلایلى به تعداد ایام و سال ها و قرون و اعصارى که بر عالم گذشته است ، براى معرفتش در اختیار ما باشد.
سپس اضافه مى کند: و عرش او (عرش خداوند) بر آب قرار داشت
(و کان عرشه على الماء).
براى فهم تفسیر این جمله باید به مفهوم دو کلمه عرش و ماء آشنا شویم :
عرش در اصل به معنى سقف یا شیئى سقفدار است ، و به تخت هاى بلند همانند تخت هاى سلاطین گذشته نیز عرش گفته مى شود و هم چنین داربست هایى که درخت هاى مو و مانند آن را روى آن قرار مى دهند.
اما این کلمه بعدا به معنى قدرت نیز به کار رفته است ، همان گونه که واژه تخت در فارسى نیز به همین معنى استعمال مى شود:
در عربى گفته مى شود فلان استوى على عرشه - او - ثل عرشه : فلان کس بر تخت نشست یا تختش فرو ریخت کنایه از این که به قدرت رسید و یا قدرتش نابود شد، در فارسى نیز مى گوییم فلان کس را بر تخت نشاندند و یا از تخت به پایینش کشیدند.
این نکته را نیز باید توجه داشت که گاهى کلمه عرش به معنى مجموعه جهان هستى است زیرا تخت قدرت خداوند همه این جهان را فرا مى گیرد و اما کلمه ماء معنى معمولى آن آب است ، اما گاهى به هر شئى مایع ماء گفته مى شود مانند فلزات مایع و امثال آن .
با آن چه در تفسیر این دو کلمه گفتیم چنین استفاده مى شود که در آغاز آفرینش ، جهان هستى به صورت مواد مذابى بود (یا گازهاى فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت ).
سپس در این توده آبگونه حرکات شدید و انفجارات عظیمى رخ داد، و قسمت هایى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگى به انفصال و جدائى گرایید، و کواکب و سیارات و منظومه ها یکى بعد از دیگرى تشکیل یافتند.
بنابراین جهان هستى و پایه تخت قدرت خدا نخست بر این ماده عظیم آبگونه قرار داشت .
این همان چیزى است که در آیه 30 سوره انبیاء نیز به آن اشاره شده است
أولم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کل شیى ء حى :
آیا آن ها که خدا را انکار مى کنند با چشم علم و دانش این حقیقت را ندیدند که آسمان ها و زمین در آغاز به هم پیوسته بود، سپس ما آن ها را از هم گشودیم و هر موجود زنده اى را از آب آفریدیم .
دومین مطلبى که آیه فوق به آن اشاره مى کند هدف آفرینش جهان هستى است ، همان هدفى که قسمت عمده اش به گل سرسبد این جهان یعنى انسان باز مى گردد، انسانى که باید در مسیر تعلیم و تربیت قرار گیرد و راه تکامل را بپوید و هر لحظه به خدا نزدیک تر شود، مى فرماید: این آفرینش با عظمت را به این خاطر قرار داد که شما را بیازماید تا کدامین بهتر عمل مى کنید (لیبلوکم ایکم احسن عملا).
لیبلوکم از ماده بلاء و ابتلاء به معنى آزمایش است ، همان گونه که سابقا هم اشاره کرده ایم آزمایش هاى الهى براى کشف حال و پى بردن به وضع درونى و روحى و فکرى افراد نیست بلکه به معنى پرورش دادن و تربیت نمودن است .جالب اینکه این آیه ارزش هر انسانى را به حسن عمل او مربوط مى داند نه به کثرت و فزونى عمل او، و این نشان مى دهد که اسلام در همه جا روى کیفیت عمل تکیه مى کند نه روى کثرت و کمیت عمل .
در حدیثى در همین زمینه از امام صادق (علیه السلام ) چنین نقل شده : لیس یعنى اکثر عملا و لکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة خشیة الله ، و النیة الصادقة ، ثم قال الابقاء على العمل حتى یخلص اشد من العمل ، و العمل الخالص ، الذى لا ترید ان یحمدک علیه احد الا الله عزوجل .
خداوند کثرت عمل را نمى خواهد بلکه درستى عمل را مى خواهد، و درستى عمل به آن است که با خدا ترسى و نیت پاک توأم باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى به ریا و نیات نادرست مشکل تر از خود عمل است و عمل خالص عملى است که نخواهى هیچ کس جز خدا ترا به خاطر آن ستایش کند.
سومین مطلبى که در این آیه به آن اشاره شده مساله معاد است که پیوند ناگسستنى با مساله آفرینش جهان و بیان هدف خلقت دارد، زیرا آفرینش جهان هدفش تکامل انسان ها است ، و تکامل انسان ها به خاطر آماده شدن براى زندگى در یک جهان وسیع تر و متکامل تر است ، لذا مى گوید:
اگر به آنها بگویى شما بعد از مرگ برانگیخته مى شوید کافران از روىتعجب مى گویند: این باور کردنى نیست ، این حقیقت و واقعیت ندارد بلکه این یک سحر آشکار است (و لئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین ).
کلمه هذا اشاره به گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) درباره معاد است ، یعنى این ادعایى که تو درباره معاد دارى سحر آشکارى مى باشد، بنابراین کلمه سحر در این جا به معنى سخن عارى از حقیقت و گفتار بى اساس و به تعبیر ساده ، حقه و کلک است ، زیرا ساحران غالبا با کار خود چیزهایى را به ناظران نشان مى دهند که واقعیت و حقیقتى در آن نیست ، بنابراین کلمه سحر مى تواند به معنى هر چیز عارى از حقیقت به کار رود.
اما این که بعضى گفته اند هذا اشاره به قرآن مجید است ، زیرا قرآن نفوذ و جاذبه سحرانگیزى در شنوندگان داشت ، صحیح به نظر نمى رسد، چرا که در آیه سخن از معاد است نه سخن از قرآن ، هر چند جاذبه فوق العاده قرآن جاى انکار نیست .

37- حضرت علی علیه السلام در خطبه 186 پس از وصف حق تعالی و مدح رسول الله (ص) ،امر به تقوی و پرهیزکاری می نمایند و می فرمایند: 
.... أوصیکم عباد الله بتقوی الله ، ... ، ...فی یوم تشخص فیه الأبصار ، ...
 .... ای بندگان خدا ، شمارا به ترس از خدا سفارش می کنم ، ... ، ... در روزی که از حیرت چشم ها در چشمخانه ها بگردد، ...
 در سوره ی ابراهیم آیه ی 42 آمده است :
و لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ 
و گمان مبر که خدا از کارهاى ظالمان غافل است (نه ، بلکه کیفر) آنها را تأخیر انداخته براى روزى که چشم ها در آن (از ترس و وحشت ) از حرکت باز مى ایستد .
تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 374و375
    از آن جا که در آیات گذشته سخن از ((یوم الحساب )) به میان آمد، به همین مناسبت آیات مورد بحث وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مى سازد، تجسمى تکان دهنده و بیدارگر، ضمنا با بیان این بخش از مسائل معاد، بخش هاى توحیدى گذشته تکمیل مى گردد.
نخست با لحنى تهدید آمیز (تهدیدى نسبت به ظالمان و ستمگران ) چنین آغاز مى کند: اى پیامبر! مبادا گمان کنى که خداوند از کار ظالمان و ستمگران غافل است (و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون ).
این سخن در حقیقت پاسخى است به سؤ ال کسانى که مى گویند اگر این عالم خدایى دارد، خدایى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها کرده است ؟ آیا از حال آن ها غافل است و یا مى داند و قدرت جلوگیرى ندارد؟! قرآن در برابر این سؤ ال مى گوید، خدا هرگز غافل نیست ، اگر به فوریت آن ها را مجازات نمى کند به خاطر آن است که این جهان میدان و محل آزمایش و پرورش انسان هاست ، و این هدف بدون آزادى ممکن نیست ، ولى بالاخره روزى حساب آن ها را خواهد رسید . سپس مى گوید: خدا مجازات آن ها را به روزى مى اندازد که در آن روز، چشم ها از شدت ترس و وحشت از حرکت مى ایستند و به یک نقطه دوخته شده ، بى حرکت مى مانند (انما یؤ خرهم لیوم تشخص فیه الابصار).مجازات هاى آن روز آنقدر وحشتناک است که این ستمگران ، از شدت هول گردنهاى خود را برافراشته ، سر به آسمان بلند کرده ، و حتى پلک هاى چشم هاشان بى حرکت مى ماند و دل هایشان از شدت نگرانى و پریشانى به کلى تهى مى شود .
38- حضرت امیرالمؤمنین در مذمت دنیا و بیان حال مردگان می فرمایند (خطبه 217) :
 .... و کأن قد صرتم إلی ما صاروا إلیه ، وارتهنکم ذلک المضجع ، وضمکم ذلک المستودع ، فکیف بکم لو تناهت بکم الأمور ،و بعثرت القبور ؟ ( هُنَالِک تَبْلُوا کلُّ نَفْسٍ مَّا أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا کانُوا یَفْترُون )
اکنون ، چنان پندارید که شما به همان جا رخت کشیده اید که آنان کشیده اند و گروگان آن خوابگاهید و آن ودیعتگاهتان در کنار گرفته است . چه خواهید کرد ، اگر کارتان به پایان رسد و زمانتان به سرآید و قبرها دهان گشایند و مردگان بیرون آیند . (آن جا هرکس هر چه کرده است پاداشش را خواهد دید و همه را به سوی خدا مولای حقیقی شان بازمی گردانند و همه ی آن بتان که به باطل می پرستیدند نابود می شود .)
   در سوره ی یونس آیه ی 30 آمده است :
هُنَالِک تَبْلُوا کلُّ نَفْسٍ مَّا أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا کانُوا یَفْترُون آن هنگام (و در آنجا) هر کس عملى را که قبلا انجام داده است مى آزماید و همگى به سوى الله ، مولا و سرپرست حقیقتى خود باز مى گردند، و آن ها را که به دروغ شریک خدا قرار داده بودند گم و نابود مى شوند. َ
       تفسیر نمونه جلد 8 صفحه 273
این آیه نظیر آیه 41 سوره سبا مى باشد که مى گوید: و یوم یحشرهم جمیعا ثم یقول للملائکة أهؤ لاء ایاکم کانوا یعبدون : ((آن روز که خداوند همه را جمع و محشور مى کند سپس به فرشتگان مى گوید: آیا این گروه شما را عبادت مى کردند؟!
احتمال دیگرى که بسیارى از مفسران ذکر کرده اند این است که در آن روز خداوند حیات و شعور در بت ها مى آفریند آن چنان که بتوانند حقایق را بازگو کنند، و جمله بالا که از زبان بت ها نقل شده که آن ها خدا را به شهادت مى طلبند که از عبادت عابدان خود غافل بودند، بیشتر تناسب با همین معنى دارد چرا که بت هاى سنگى و چوبى اصلا چیزى نمى فهمند.
این احتمال را نیز مى توانیم در تفسیر آیه بگوییم که تمام معبودها را شامل مى شود منتها معبودهایى که عقل و شعور دارند، به زبان خود حقیقت را بازگو مى کنند، ولى معبودهایى که داراى عقل و شعور نیستند به زبان حال و از طریق منعکس ساختن آثار عمل سخن مى گویند، درست مثل اینکه مى گوییم رنگ رخسار تو از سر درونت خبر مى دهد، قرآن نیز در آیه 21 سوره فصلت مى گوید که پوسته اى انسان در عالم رستاخیز به سخن در مى آیند و همچنین در سوره زلزال مى گوید زمین هایى که انسان روى آنها زندگى داشته ، حقایق را بازگو مى کنند.
این مسأله در عصر و زمان ما مسأله پیچیده اى نیست جایى که یک نوار بى زبان تمام گفته هاى ما را روى خود ضبط و به هنگام لزوم بازگو مى کند، تعجبى ندارد که بت ها نیز واقعیات اعمال عبادت کنندگان خود را منعکس نمایند!.
به هر حال ((در آن روز و در آن مکان و در آن حال – همان گونه که قرآن در آخرین آیه مورد بحث مى گوید - ((هر کس اعمال خویش را که قبلا انجام داده است مى آزماید و نتیجه بلکه خود آن را مى بیند)) چه عبادت کنندگان و چه معبودهاى گمراهى که مردم را به عبادت خویش دعوت کردند، چه مشرکان و چه مؤ منان از هر گروه و از هر قبیل (هنالک تبلوا کل نفس ما اسلفت ).
((و در آن روز همگى به سوى الله که مولى و سرپرست حقیقى آنان است باز مى گردند)) و دادگاه محشر نشان مى دهد که تنها حکومت به فرمان او است (و ردوا الى الله مولیهم الحق ).
((و سرانجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى که به دروغ آنها را شریک خدا قرار داده بودند، گم و محو و نابود مى شوند (و ضل عنهم ما کانوا یفترون ).
چرا که آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مکتوم بندگان است و هیچ حقیقتى نمى ماند مگر اینکه خود را آشکار مى سازد اصولا در آنجا موقف ها و مقاماتى است که نه نیاز به سؤ ال دارد، نه جدال و گفتگو، بلکه تنها وضع حال حکایت از همه چیز مى کند و نیازى به مقال نیست !

39- حضرت علی علیه السلام در خطبه ای  که در مورد تقوی و دل نبستن به دنیا و سختی های بعد از مرگ و سفارش به شکیبایی بر بلا می فرمایند :(خطبه 232 )
.... فجعل الله لهم الجنه مآبا ، و الجزاء ثوابا ، و کانوا أحق بها و أهلها، فی ملک دائم ، ونعیم قائم .
... خداوند بهشت را جای بازگشت آنان گردانید و ثوابشان ارزانی داشت . آنان سزاوار بهشت و اهل آن بودند وآن ها شایسته ثواب خدا بودند ، در ملکی همیشگی و نعمتی برقرار .
در سوره ی زمر آیه ی 73 آمده است :
سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهاخالِدِینَ
و کسانى که تقواى الهى پیشه کردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند، هنگامى که به آن مى رسند درهاىبهشت گشوده مى شود، و نگهبانان به آنها مى گویند: سلام بر شما! گوارا باد این نعمت ها برایتان ! داخل بهشت شوید وجاودانه بمانید.
تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 554
و این جمعیت گروه گروه وارد بهشت مى شونداین آیات که آخرین آیات سوره ((زمر)) است هم چنان بحث هاى مربوط به معاد را ادامه مى دهد، و چون در آیات پیشین سخن از چگونگى ورود کافران به جهنم بود در این جا سخن از چگونگى ورود مؤ منان پرهیزگار در بهشت است ، تا به قرینه مقابله مسائل روشن تر و آشکارتر گردد. نخست مى گوید: (( کسانى که تقواى الهى پیشه کردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند)) (و سیق الذین اتقوا ربهم الى الجنة زمرا). تعبیر به ((سیق )) (از ماده سوق بر وزن شوق به معنى راندن ) در اینجا سؤ ال انگیز است ، و توجه بسیارى از مفسران را به سوى خود جلب کرده ، زیرا این تعبیر در مواردى است که کارى بدون شوق و تمایل درونى انجام مى گیرد، این تعبیر درباره دوزخیان صحیح است اما درباره بهشتیان که مشتاقا به سوى بهشت مى روند چرا؟ بعضى این تعبیر را به خاطر آن دانسته اند که بسیارى از بهشتیان در انتظار دوستانشان اند. و بعضى به خاطر این مى دانند که شوق لقاى پروردگار آن چنان پرهیزگاران را مجذوب خود ساخته که به غیر او – حتى بهشت - نمى پردازند. بعضى نیز گفته اند مرکب هاى آن ها را به سرعت به سوى بهشت مى رانند. در عین اینکه این تفاسیر خوب است و منافاتى با هم ندارد نکته دیگرى نیز در این جا وجود دارد که ممکن است سر اصلى این تعبیر باشد و آن این که هر اندازه پرهیزگاران عاشق بهشتند بهشت و فرشتگان رحمت براى آمدن آن ها به بهشت شائق ترند همان گونه که گاه میزبان آنقدر به دیدار میهمانش شائق است که او را با سرعتى بیش از آنچه خودش مى آید به سوى خویش  ببرد، فرشتگان رحمت نیز آن ها را به سوى بهشت مى برند. به هر حال در این جا نیز ((زمر)) که به معنى گروه کوچک است نشان مى دهد که بهشتیان در گروه هاى مختلف که نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آن هاست به سوى بهشت مى روند. تا این که آن ها به بهشت مى رسند در حالى که درهاى آن از قبل براى آن ها گشوده شده است ، و در این هنگام خازنان و نگهبانان بهشت ، آن فرشتگان رحمت به آن ها مى گویند: سلام بر شما! گوارا باد این نعمت ها برایتان ، داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید))! (حتى اذا جاؤ ها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین ) جالب این که در مورد دوزخیان مى گوید هنگامى که به دوزخ مى رسند درهایش گشوده مى شود، ولى در مورد بهشتیان مى گوید درهایش از قبل گشوده شده ، و این اشاره به احترام و اکرام خاصى است که براى آن ها قائلند، درست همانند میزبان علاقمندى که درهاى منزل خود را پیش  از ورود میهمان مى گشاید و در کنار در به انتظار او مى ایستد، فرشتگان رحمت الهى نیز همین حال را دارند. در آیات گذشته در مورد دوزخیان خواندیم که نخستین سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آن ها است که با داشتن اسباب هدایت چرا به این روز افتاده اند؟!
ولى در مورد بهشتیان نخستین سخن ((سلام و درود و احترام و اکرام است )) و سپس دعوت ورود به بهشت جاویدان ! جمله ((طبتم )) از ماده ((طیب )) (بر وزن صید) به معنى پاکیزگى است ، و چون بعد از سلام و درود قرار گرفته مناسب این است که مفهوم ((انشائى )) داشته باشد، یعنى پاک و پاکیزه باشید و خوش و خرم بمانید و یا به تعبیر دیگر ((گوارا باد بر شما این نعمت هاى پاک اى پاک سرشتان پاکدل )).
ولى بسیارى از مفسران این جمله را به معنى خبرى تفسیر کرده اند و گفته اند فرشتگان به آنها مى گویند: شما از هر آلودگى و پلیدى پاک شده اید، و با ایمان و عمل صالح قلب و روح شما پاک گردیده ، و از گناهان و معاصى نیز پاک شده اید، و حتى بعضى روایتى نقل کرده اند که بر در بهشت درختى است که دو چشمه آب زلال از پاى آن مى جوشد، مؤ منان از یک چشمه مى نوشند و باطن آنها پاک مى شود، و در چشمه دیگرى خود را شستشو مى دهند و ظاهر آنها پاک مى شود، و اینجاست که خازنان بهشت به آنها مى گویند ((سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین )).
قابل توجه این که هم در مورد دوزخیان تعبیر به خلود و جاودانگى شده و هم در مورد بهشتیان ، تا گروه اول بدانند هیچ راه نجاتى وجود ندارد، و گروه دوم نیز هیچگونه نگرانى از زوال نعمت الهى به خود راه ندهند .
 40- حضرت علی علیه السلام در قسمتی از خطبه213 در فضیلت یاد خدا و اوصاف آنان که به یاد خدا مشغولند می فرمایند :
.... و إن للذکر لأهلا أخذوه من الدنیا بدلا ، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه ریا، یقطعون به أیام الحیاه ، ویهتفون بالزواجر عن المحارم الله فی أسماع الغافلین و یأمرون بالقسط ویأتمرون به و ینهون عن المنکر ویتناهون عنه فکأنما قطعوا الدنیا ألی الآخره وهم فیها فشاهدوا ما وراء ذلک فکأنما اطلعوا غیوب أهل البرزخ فی طول الإقامه فیه وحققت القیامه علیهم عداتها فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدنیا حتی کأنهم یرون ما لایری الناس و یسمعون ما لایسمعون ....
.... مردمانی هستند که یاد خدا را به جای دنیا برگزیده اند و تجارت و خرید و فروخت ، انان را مانع نشود . سراسر عمر را با یاد خدا گذرانند و نهی ومنع خداوند را در آن چه حرام کرده به گوش غافلان می خوانند . مردم را به عدالت فرمان می دهند و خود به عدالت کار می کنند . مردم را از کارهای زشت باز می دارند و خود مرتکب آن نمی شوند . گویی دنیا راطی کرده اند وبه آخرت رسیده اند و اکنون در جهان آخرتند و آن چه را که آن سوی دنیاست به عیان دیده اند . گویی به حالات پوشیده اهل برزخ با وجود طولانی بودن اقامتشان در آن جا آگاهند و می دانند که چه مدت است که در آن عالم به سر می برند .قیامت وعده هایش را برایشان تحقق بخشیده و زنگ تردید از دلشان زدوده است . و اکنون برای مردم دنیا پرده از آن بر می گیرند ، چنان که گویی آن چه مردم نمی بینند ، آنان می بینند و آنچه نمی شنوند ، می شنوند ....
در سوره ی نور آیه ی 37  آمده است :
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاه یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ
مردانى که نه تجارت و نه معامله ، آن ها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند، آن ها از روزىمى ترسند که دل ها و چشم ها در آن زیر و رو مى شود!
تفسیر نمونه جلد 14 صفحه 482 و483
((مردانى که نه تجارت آن ها را از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و اداى زکات باز مى دارد و نه خرید و فروش )) (رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوة و ایتاء الزکاة ). ((آن ها از روزى مى ترسند که دل ها و دیده ها در آن دگرگون و زیر و رو مى شود)) (یخافون یوما تتقلب فیه القلوب والابصار). این ویژگی ها نشان مى دهد که این بیوت همان مراکزى است که : به فرمان پروردگار استحکام یافته و مرکز یاد خدااست و حقایق اسلام و احکام خدا از آن نشر مى یابد، و در این معنى وسیع و گسترده ، مساجد، خانه هاى انبیاء و اولیا، مخصوصا خانه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و خانه على (علیه السلام ) جمع است . و این که بعضى از مفسران آن را منحصرا به مساجد و یا بیوت انبیاء و مانند آن تفسیر کرده اند دلیلى بر این انحصار نیست ، و اگر مشاهده مى کنیم در بعضى از روایات مانند روایتى که از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: ((هى بیوت الانبیاء و بیت على منها)): ((این آیه اشاره به خانه پیامبران است و خانه على نیز از این زمره محسوب مى شود)). یا در حدیث دیگرى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که به هنگام تلاوت این آیه از آن حضرت پرسیدند منظور چه بیوتى است ؟ فرمود ((بیوت الانبیاء)) است ابوبکر پرسید این خانه (اشاره به خانه فاطمه و على کرد) نیز از آن جمله است ؟ پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: ((نعم من افاضلها)): ((آرى این از برترین آن ها است )). همه این ها اشاره به مصداق هاى روشن است ، زیرا مى دانیم معمول روایات این است که به هنگام تفسیر، مصادیق روشن را بیان مى کند.آرى هر کانونى که به فرمان خدا بر پا شده ، و نام خدا در آن برده مى شود، و هر صبح و شام مردان با ایمانى که زندگى مادى آن ها را به خود مشغول و از یاد خدا غافل نمى کند به تسبیح و تقدیس در آن مشغولند، چنین خانه هایى مرکز مشکات انوار الهى و ایمان و هدایت است . در واقع این خانه ها چند ویژگى دارد: نخست این که به فرمان خدا بنیاد شده . دیگر این که پایه ها و دیوارهایش آن چنان محکم و مرتفع است که آن را از نفوذ شیاطین حفظ مى کند. و دیگر این که مرکز یاد خدا است . و سرانجام این که مردانى از آن پاسدارى مى کنند که صبح و شام به تسبیح خدا مشغولند، و جاذبه هاى دنیاى فریبنده آن ها را از حق غافل نمى سازد. این خانه ها با این ویژگی ها سر چشمه هدایت و ایمان است . ذکر این نکته نیز لازم است که در این آیه هم ((تجارت )) آمده است و هم ((بیع )) با این که به نظر مى رسد هر دو یک معنى داشته باشد، ولى ممکن است تفاوت این دو از این نظر باشد که تجارت اشاره به یک کار مستمر و مداوم است ، ولى بیع براى یک مرحله و به صورت گذرا است . توجه به این امر نیز ضرورى است که نمى فرماید آن ها مردانى هستند که به سوى تجارت و بیع نمى روند بلکه مى گوید تجارت و بیع آن ها را از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند. آن ها پیوسته از روز قیامت و دادگاه عدل پروردگار که از شدت وحشتش دل ها و چشم ها در آن دگرگون مى شود بیمناکند توجه داشته باشید جمله ((یخافون )) به مقتضاى این که فعل مضارع است دلالت بر استمرار خوف و ترس آن ها از قیامت دارد خوف و ترسى که آنان را به انجام مسئولیت ها و رسالت ها وادار مى کند).
 41-حضرت علی علیه السلام در  قسمتی از نامه 3 که آن را به شریح ابن حارث در زیان دل بستن به دنیا و دارایی آن فرمودند(روایت شده که شریح از جانب امیرالمؤمنین علیه السلام قاضی بود در زمان خلافت آن حضرت خانه ای را به هشتاد دینار خرید ، این خبر به امام رسید او را طلبید و فرمود به من خبر رسیده که تو خانه ای را به هشتاد دینار خریده و برای آن قباله نوشته و در آن چند تن راگواه گرفته ای ، شریح عرض کرد یا امیرالمؤمنین چنین بوده است ، حضرت به او نگاه شخص خشمگین نموده و مطالبی که در نامه 3 آمده را فرمودند ) :
.... یا شریح أما إنه سیأتیک من لا ینظر فی کتابک و لا یسألک عن بینتک حتی یخرجک منها شاخصا ویسلمک إلی قبرک خالصا ....
 .... ای شریح ، زودا که کسی ( عزرائیل ) برسر تو آید که در قباله ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا آن جا براندت و بی هیچ مال و خواسته ای به گورت سپارد ...
در سوره ی غافر آیه ی 77 آمده است :
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ
صبر کن که وعده خدا حق است ، هر گاه قسمتى از مجازات هایى را که به آنها وعده داده ایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم ، یا تو را (پیش از آن ) از دنیا ببریم (مهم نیست ) چرا که بازگشت آن ها به سوى ماست .
تفسیر نمونه ، جلد: 20، صفحه : 180و181
 باز هم صبر کن به دنبال بحث هاى گذشته در زمینه کارشکنی هاى کفار و کبر و غرور و تکذیب آنها نسبت به آیات الهى در دو آیه مورد بحث پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را دلدارى داده ، امر به صبر و استقامت در مقابل این مشکلات مى کند. نخست مى فرماید: (( اکنون که چنین است صبر و شکیبایى پیشه کن که وعده خدا حق است )) (فاصبر ان وعد الله حق ). هم وعده پیروزى که به تو داده شده ، و هم وعده مجازات دردناک مستکبران مغرور و تکذیب کننده ، هر دو حق است و بدون شک تحقق مى یابد. سپس براى اینکه دشمنان حق چنین تصور نکنند که اگر در مجازاتشان تأخیرى رخ دهد مى توانند از چنگال کیفر و عذاب الهى بگریزند اضافه مى کند: (( هر گاه قسمتى از مجازات هایى را که به آنها وعده داده ایم در حال حیاتت به تو نشان دهیم ، و یا پیش از آن که آن ها گرفتار عذاب شوند تو را از دنیا ببریم مهم نیست ، چرا که در هر حال به سوى ما بازگشت مى کنند)) و ما به وعده هاى خود درباره آنان عمل خواهیم کرد (فاما نرینک بعضى الذى نعدهم او نتوفینک فالینا یرجعون ). وظیفه تو تنها ابلاغ آشکار و اتمام حجت بر همگان است ، تا دل هاى بیدار در پرتو تبلیغ تو روشن گردد، و براى مخالفان نیز جاى عذر و بهانه اى باقى نماند، تو به هیچ چیزى جز به انجام این وظیفه دلبستگى نداشته باش ، و حتى در بند این نباش که آتش سوزان دلت نسبت به این گروه سرکش با مجازات سریع الهى تسکین یابد.  این سخن در ضمن ، تهدید روشنى نسبت به آن ها است تا بدانند در هر حال در چنگال عذاب الهى گرفتار خواهند شد، همان گونه که گروهى از آنان در همین دنیا در میدان بدر و صحنه هاى مشابه آن به کیفر خود رسیدند، گروه بیشترى در قیامت سزاى اعمال خود را خواهند دید .   

 


[ یکشنبه 87/4/30 ] [ 1:11 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 254108