سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

گردآورنده: مریم جاویدی
زیرنظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
«خدایا ما را بر آن دار، که صلاحمان در آن است»
«و قُل رَبِ زِدنی عِلما»
بهار 88 ، وبلاگ
www.shahrudi.parsiblog.com

بخش قابل توجهی از اشتغالات فلسفه صرف مخلوق عجیبی به نام شکاک مطلق شده است هر چند کسی که واقعاً شکاک مطلق باشد وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد ابطال رای او محال خواهد بود . چنین کسی نه می‌تواند چیزی حتی شکاکیت خود را اثبات کند. مگر آنکه با خود دچار تناقض شود، زیرا اثبات اینکه هیچ‌گونه شناختی وجود ندارد و هیچ اعتمادی حق نیست خود یک اعتقاد است. شکاکیت معارضه‌ای است که متوجه موارد ادعای معرفت است، بااین وصف که شکل و ماهیت معارضه به تبع حوزه‌ای از فعالیت معرفتی که در آنیم تغییر می‌یابد.
شک در لغت:
شک که جمع آن شکوک است. مصدر ثلاثی مجرد از فعل مضاعف: «شکّ: یشکّ» می‌باشد که این فعل در لغت معانی متعددی دارد و از آن جمله: شکَّ: سوزن زد ، شکَّ فی الامر: ارتباب‌فیه، در آن کار تردید داشت، دو دل بود در کار گمان کرد ، شکّ: خلاف الیقین، دودلی، بدگمانی، تردید، گمان، ظن.  
 

شکاک در اصطلاح:
مراد از شکاک به صیغه‌ی مبالغه در اینجا ترجمه‌ی اصطلاح Sceptique مشتق از لفظ یونانی، به معنی آزمودن امتحان‌کرن به کار برده می‌شود نه انسان کثیرالشک.   شکاک به کسی می‌گویند که منکر علم است و حصول جزم و یقین را برای بشر میسر نمی‌داند.
تفاوت شکاکان با سوفسطائیان:
شکاکان از دو جهت با سوفسطائیان اختلاف دارند. یکی از جنبه‌ی علمی و نظری ودیگری از جهت اخلاقی یا عملی. اختلاف آنها از جهت علمی و نظری در آن است که سوفسطائیان یا منکر حقیقتند و یا حقیقت را غیرثابت و نسبی می‌دانند اما شکاکان نه منکر حقیقند و نه حقیقت را نسبی و غیرثابت می‌دانند بلکه خود را از درک حقیقت ناتوان می‌یابند نقص را در خود تشخیص می‌دهند نه در طرف وجود اشیاء و حقیقت. اختلاف دیگر آنها اخلاقی و عملی است. این اختلاف از این جهت است که شکاکان زورگوئی ندارند و خود را شکست خورده و ناامید از زندگی می‌یابند به این جهت از همه چیز کناره‌گیری می‌کنند. به خلاف سوفسطائیان که همه جا بعکس آنها قدم می‌گذارند و مردمانی جاه‌طلب و خودپسندیده بوده و خود را از همه کس داناتر و تواناتر قلم می‌دانند.
آنها دانش را وسیله‌ی گردکردن مال قرار دادند. سعی و کوشش آنها در تزلزل افکار و برطرف‌کردن ایمان وعقاید دینی و اخلاقی بود و در هم ریختن قوانین و سنن و آداب دینی و ملی و اخلاقی و بی‌علاقگی به وطن در رعایت‌نکردن حقوق اجتماعی و از بین‌بردن اداء احترامات و آداب نسبت به بزرگان و پیشوایان سعی و پافشاری بیش از حد داشتند اما شکاکان هیچ یک از این ضررها را برای اجتماع به بار نمی‌آورند شکاکان در مورد عمل و ظواهر امر شک می‌کردند و کارها را طبق معمول و رویه‌ی دیگران انجام می‌دادند.  شک و یقین و ظن و احتمال از آن جهت که اعراض ذاتی انسان و از جمله حالات نفسانی آدمی است ـ مورد بحث ما نیست بلکه آنچه در اینجا موردنظر است همان یقین و شک فلسفه است. مراد از یقین در فلسفه، صرف قبول هر امر وتصدیق و اذعان به هر امر نیست، تصدیق و اذعان به حقیقت و قبول آن است. منظور ما از اهل شک متفکرانی است که در امکان حصول شناسایی و یقین تردید روا داشته‌اند، و در اینکه آنچه ما ادراک می‌کنیم عین واقع و حقیقت است شک کرده‌اند. در واقع شکاک کسی است که عامداً و قاصداً و به جهات کلی در همه‌ی امور، جزء درباره‌ی ظواهر و پدیدارها، شک می‌کند، یعنی از حکم‌کردن خودداری می‌کند و در شک باقی می‌ماند و در این امر اصرار می‌ورزد.
 
سقراط و سقراطیان:
سقراط:

تمام سعی سقراط متوجه‌یافتن حقیقتی مطلق و کلی و مطاع و متبَّع برای همه اذهان بوده است. حقیقتی که برخلاف مدعای سوفسطائیان، میزان و مقیاس آن انسان یعنی افراد نباشد، فلسفه‌ی سقراطی از آن جهت که گفته بود علم عبارت است ا ز شناخت مفاهیم کلی، فلسفه‌ی مفاهیم نامیده‌اند. سقراط در امکان علم و حصول یقین تردیدی نداشته است و سعی می‌کرده نشان دهد که علم حقیقتی را از کجا و چگونه باید جست و جو کرد. برخی از مورخان و فلاسفه از جمله هگل، سقراط را شبیه به سوفسطائیان دانسته‌اند.
سوفسطائیان در فاعل شناسایی یعنی «شناسنده» توجه خود را متمرکز ساختند و به عمل و به وسایل عملی اهمیت دادند و فاعل شناسایی و حوائج و توانائیهای او را در نظر گرفتند سقراط در این وجهه نظر با سوفسطائیان هم داستان بود و اختلافش باآنان از این جهت بود که نسبت به غایت ـ یعنی سعادت و وسیله‌ی وصول به آن، یعنی شناسایی ـ فکر و نظر دیگری داشت. نظر سقراط، درباره‌ی علم طبیعت که مورد بحث و نظر فلاسفه‌ی قبل بود، مانند نظر سوفسطائیان درباره‌ی مطلق علم بود پس از این جهت هم، سقراط شبیه به سوفسطائیان بود، جزء آنکه درباره‌ی غرض اصلی و وسایل وصول به آن غرض، با آنها اختلاف و فرق داشت.   روش سقراط نیز تقریباً همان روش سوفسطائیان بوده است. روش او صورت «دیالکتیک» یا گفت و شنود بود بدین صورت که کسی را وارد گفتگو می‌کرد و افکارش را درباره‌ی موضوعی بیرون می‌کشید. 
 
سقراطیان کوچک:
معمولاً در کتب تاریخ فلسفه بعضی از پیروان سقراط، از جمله مؤسسان نحله‌های مگاری و کلبی و الیسی ـ ارتریائی و کورنائی، سقراطیان کوچک یا نیمه سقراطیان نامیده شده‌اند، زیرا که آنان، برخلاف افلاطون، در حقیقت نیمه پیرو سقراط بودند و به تعالیم سقراط کاملاً پایبند نبودند یا نماندند. چنانچه در آراء مگاریها و کلبیها آثار نفوذ افکار فیلسوفان ایلیا و گرگیاس دیده می‌شود. و در عقاید کورنائیها تأثیر اقوال هراکلیتوس و پرتاگوراس مشهود است. به همین جهت مایه‌ای از شکاکیت در اقوال آنها وجود داشته که به تدریج نضج و قوام می‌گیرد. وجه اشتراک آنها با هم و با سقراط همان توجه به حکمت عملی، یعنی اخلاق و عدم التفات به حکمت نظری بوده است.
 مگاریها:
اقلیدس مگاری‌بانی و موسس نحله‌ی مگاریها، فیلسوفی بوده جزمی، لیکن چون از فیلسوفان ایلیائی تعلیم گرفته بود، نظیر آنها حواس را گول‌زن و در عین حال عقل را مورد اعتماد و اطمینان می‌شمرد و مانند آنها قائل بود به وحدت غیرمادی ازلی و ابدی، و برای دفاع از عقیده خود مثل آنها متوسل می‌شد به جدل. اقلیدس و پیروانش هم به جای اینکه مدعای خود را درباره‌ی اوصاف خود ثابت کنند، چون دشوار بود به رد نظر مخالفان که آسانتر بود، می‌پرداختند. یعنی نشان می‌دادند که اعتقاد آنها درباره‌ی معتبر بودن ظواهر محسوسی مشتمل بر تناقض است. مگاریها برای این منظور مغالطه یا مغالطه‌هایی را به کار می‌بردند.
کلبی‌ها:
بعضی از مگاریها به خصوص استیلفن و مؤسس حوزه‌ی کلبی انیتستنس (متولد در آتن در حدود 444 ق. م) و به دنبال او پیروانش درباره‌ی مفاهیم و شناسایی عقیده‌ای داشته‌اند. آنها شدیداً از نظر افلاطون درباره‌ی مثل انتقاد می‌کردند و منظورشان از این انتقاد اثبات ناممکن بودن حکمت نظری بوده، آنها عقیده داشتند که انسان باید مطابق طبیعت و طبیعی زندگی کند و شناسایی فقط تا حدود لازم برای این نوع زندگی مفید است و بیش از آن بیهوده و بی‌مصرف است. انیتستنس برای توجیه این مدعیان نظریه‌ای را اظهار می‌کرده که مبنای آن را از بعضی از جنبه‌های فلسفه سقراط گرفته بود، اما تفضیل و نتایج آن نظریه که حاکی از شکاکیت بود، پیروی از گرگیاس را نشان می‌دهد.
 الیسی ـ ارتریایی :
این حوزه نام خود را از فیدون الیسی (فیدون محاوره‌ی افلاطون) و مندمس ارتریائی گرفته است فیدون الیسی ظاهراً در استفاده از جدل (دیالکتیک) شبیه مگارائیها بود، و حال آنکه مندمس مخصوصاً به علم اخلاق علاقه داشت و به وحدت فضیلت و معرفت معتقد بود.
 
کورنائیها:
اریستیپوس کورنائی (435 ق.م) مؤسس این نحله و پیروانش در نامهم شمردن علم با کلبیها و مگارائیها هم داستان بودند، اما البته به جهات دیگر و برای اغراض دیگر. کورنائیها می‌گفتند ما ادراکاتی داریم اما درباره‌ی اشیایی که باعث این ادراکات می‌شوند هیچ نمی‌دانیم.
افلاطون:
در فلسفه افلاطون است که می‌توان گفت تقریباً تمام مسائل بحث معرفت، ما بعدالطبیعه بیان شده است. در ان مسأله شناسایی و بحث وجود پیوسته به یکدیگر است و به عبارت دیگر از هم جدا نیست. زیرا در مسأله وجود و شناسایی با نظریه مثل حل شده است. در حالیکه سقراط می‌گفت متعلق علم مفاهیم کلی است و حقیقت را نهفته در ضمیر انسان می‌دانست و خودشناسی را با روش مخصوصی وسیله‌ی راه‌یافتن به حقیقت می‌شمرد.
افلاطون قائل شد به اینکه آنچه ما مفهوم می‌خوانیم در خارج از ذهن وجود دارد. و حقیقت واقع همان مفهوم موجود در خارج است که افلاطون آن را با لفظideos بیان می‌کرد یعنی مثال یا صورت.به عقیده افلاطون مورد و متعلق شناسایی دو امر است: یکی عالم محسوس و دیگری عالم معقول. شناخت عالم محسوس همان رأی است (اعتقاد و احتمال) و شناخت عالم معقول، علم (تفکر ـ تعقل) است.
او می‌گوید: با تمام وجود باید در جستجوی حقیقت بود و برای شناختن خیر باید آن را دوست داشت و به آن عشق ورزید.
 ارسطو:
ارسطو هم مانند اسلاف خود امکان علم را مورد تردید قرار نداد. به نظر وی ، درست مانند عقیده‌ی افلاطون، علم درباره‌ی مفاهیم (کلیات) است، و شناختی است متقیّن درباره‌ی اموری عام و کلی. علم شناخت امور کلی است اما به نظر ارسطو وجود کلی بستگی به وجود جزئی دارد و ما آن را در امور محسوس ادراک می‌کنیم و کلی را باید به وسیله‌ی استقراء از آن بیرون کشید و سپس از کلی که بدین نحو از استقراء درست بدست آمد. می‌توان امور جزئی را استنتاج کرد.پس علم حقیقی از طریق برهان حاصل می‌شود و برهان ملاک و میزان یقین است. ارسطو مانند همه‌ی برخورداران از دماء و خرد نیرومند، از شک نفرت داشت و نسبت به صداقت قوای نفسانی خود مطمئن بودنشان می‌داد که نافیان امکان علم با خود در تناقض‌اند و در عمل خلاف آنچه می‌گویند، می‌کنند.
 
اپیکوروس و اپیکوریان:
اپیکوروس وسیله‌ی شناسایی را احساس می‌داند چه فقط به وساطت حواسی است که ما با اشیاء خارج مستقیماً سروکار داریم و می‌توانیم آنها را بشناسیم. به این نحو که از اشیاء، اشباه یا مشابهاتی برمی‌خیزد که حواس ما از آنها متأثر می‌شود و اگر یک چیز را اشخاص مختلف به صورتهای مختلف احساس می‌کنند دلیل بر این نیست که حس خطاکار است، بلکه این اختلاف ناشی از آن است که این اشخاص صور مختلفی را درک کرده‌اند، به عبارت دیگر حواس هیچ‌گاه خطا نمی‌کنند و فقط حکم ما درباره‌ی متأثرات حسی است که ممکن است متضمن اشتباه و غلط باشند، احساس ما همواره توأم با انفعال یا احساس قلبی ماست یعنی هر احساس لذت یا الم را ملازم دارد. بدین قرار فقط دو ملاک اصلی و طبیعی برای شناختن هست، احساس و انفعال.
 رواقیان:
حوزه رواقی را مردی خارجی به نام زنون (366 تا 264 ق.م) از اهالی سیتیوم واقع در جزیره‌ی قبرس در حدود سال 300 قبل از میلاد در محلی به نام رواق واقع در آتن تأسیس کرد. رواقیان مانند اپیکوریان از اصحاب جزم و یقین و قائل به اصالت ماده بودند و تبعاً مثل اپیکوریان وسیله‌ی شناسائی و نیل به حقیقت را صرفاً احساس می‌دانستند.
شکاکان قدیم:
شکاکان قدیم در قرنهای چهارم و سوم قبل از میلاد، و شکاکان جدید در قرنهای اول و دوم میلادی می‌زیسته‌اند واز حیث تاریخ در بین این دو دسته شکاک، فلاسفه‌ی آکادمی جدید قرار گرفته‌اند.
 پورُن (پیرون)
پورن چون هم علم طبیعت را قادر به کشف طبایع اشیاء نمی‌دانست و هم جدل و منطق را بیهوده می‌انگاشت، در پی جمع دلایل منطقی برای اثبات نظر و وضع خود برنمی‌آمد. باید گفت که شک او فقط جنبه‌ی اخلاقی داشته است و به همین جهت به شک عملی معروف است. شاگرد او تیمون راجع به عقیده‌ی استاد خود درباره‌ی سعادت چنین گفته است: کسی که می‌خواهد نیکبخت باشد باید اولاً ببیند که اشیاء چیستند، ثانیاً بنگرد که در برابر آنها چه وضع و حالتی باید داشته باشد، ثالثاً دریابد که از این وضع و حالتی که نسبت به امور اختیار کرده است چه نتیجه‌ای حاصل می‌آید. سکوت و آرامش خاطر، و به عبارت دیگر بی‌اعتنایی نسبت به امور، و عدم تأثر در برابر حوادث، حالتی است که به نظر پورن تمام سعی و کوشش انسان باید متوجه وصول به آن باشد. نداشتن هیچ عقیده‌ای درباره‌ی خیر و شر امور، یعنی هیچ امری را نه خوب دانستن و نه بد، وعدم ترجیح بین امور، بهترین وسیله برای احتراز از اضطراب و تشویش خاطر است. پورُن و اتباع او به خطای خود پی برده بودند و معترف بودند، و پرهیز از حکم را چاره‌ای ناتوانی خود از تحصیل یقین و دوای شور بختیهای عصر می‌دانستند و اعتراف به جهل را سدّ حکمت می‌شمردند. چون شک در نظر پورن وسیله‌ای برای تحصیل آرامش بود و چون مردم را طالب این مطلوب نمی‌دید، از آنها کناره‌گیری می‌کرد و تنهایی می‌گزید ودر اختلاف اشیاء و آراء مردم با یکدیگر تأمل می‌کرد.
 تیمون:
پورن پیروان بسیاری داشت که معروفتر از همه تیمون بوده است. تیمون با نوشتن رسائل و سرودن اشعار و شرکت در مباحثه و مناظره با اصحاب جزم و یقین، می‌کوشید که ضعف و سستی بنیان عقاید فیلسوفان پیشین و بی‌اعتباری اراء قائلان به امکان شناسایی رانشان بدهد و لزوم شک و تعلیق حکم را تبلیغ بکند. بدین وجه می‌توان گفت که تیمون از جهت اصلی روش پورن منحرف شده بود و شکاک بودن را تا اندازه‌ای به صورت یک طریقه و مذهبی فلسفی ارائه می‌داد.
 آکادمی جدید
آکادمی، یعنی حوزه‌ی درسی افلاطون که پس از فوت مؤسس آن به ترتیب به دست شاگردانش اسپوسیپوس و کسنوکراتس و پولمون و خراتس اداره می‌شد و پس از آنان نوبت به آرکسیلائوس رسید. حوزه‌ی افلاطونی در دوره‌ای که با تعالیم آرکسیلائوس شروع می‌شود و در اواسط قرن اول قبل از میلاد به پایان می‌رسد، به نام آکادمی جدید خوانده شده است.
 آرکسیلائوس
آرکسیلائوس فیلسوف بود اما فیلسوفی شکاک، و شکاک بود اما شکاکی فیلسوف، و با آنکه نمی‌توان تأثیر پورن را در او به کلی انکار کرد پورنی بودن او را هم نمی‌توان تصدیق داشت.
انتقاد آرکسیلائوس از فلسفه رواقیان
انتقادهای آرکسیلائوس متوجه رواقیان درباره‌ی شناسایی و مخصوصاً و شدیداً قول ایشان درباره‌ی تصورات مفهوم بود. رواقیان در این باب، مانند اپیکوریان، جزمی مذهب و قائل به اصالت احساس بودند. آرکسیلائوس با نفی امکان تصورهای مفهوم، می‌خواست اساس نظریه‌ی رواقی را متزلزل می‌سازد و بر روی فلسفه‌ی ایشان خط بطلان بکشد. برای وصول به مقصود، آرکسیلائوس به تحلیل آراء اهل رواق می‌پرداخت و ضعف‌ها و خلافهائی را که در آنها نهفته بود، هویدا می‌کرد.
 شکاکان جدید (پورُنی‌ها)
در اواخر قرن اول قبل از میلاد و دو قرن اول میلادی شکاکیت به سبب ظهور چندتن از متفکران اهمیت یافت. اینان را به دو دسته تقسیم می‌کنند: شکاکان جدلی که بزرگترین آنان انزیدموس و آگریپا بوده‌اند و شکاکان تجربی که در میان آنان مشهورتر از همه منودت و سکستوس آمپیریکوس را می‌توان دانست.
 شک جدلی:
جدلیان برخلاف آکادمیان نسبت به حقیقت و معرفت موضوعات واقعی تفاوت نمی‌گذارند محتمل و غیرمحتمل در نظر آنها یکسان است از این جهت با آکادمیان امتیاز دارند. انزیدموس در رأس این مذهب بود و شک صریح را به صورت علمی درآورد و منطبق با براهین فلسفی نمود. او و پیروانش برای اثبات شک پافشاری زیاد داشتند. وی ده دلیل بر اثبات شک آورده است و شهرتش به واسطه‌ی همین ادله‌ی ده‌گانه است: ادله‌ی مزبور از نوع ادله‌ی متداول بین عموم شکاکان است که از طریق اختلاف عضو احساس در انواع حیوان و افراد انسان و اختلاف حالات فردی، تعارض حواس با یکدیگر در بعضی از موارد، اختلاف قوا به حسب سنین مختلف و به حسب اقوام و مال. نسبی‌بودن امور از این قبیل چیزهای مختلف است.
 شک تجربی
گروهی شکاک طبابت را پیشه ساخته بودند. کار آنها تجربه بود و تفاوت آنان با شکاکان دیگر در این بود که علاوه بر روش سلبی که کار همه‌ی شکاکان است یعنی انکار امکان حصول علم تهمت ایجابی هم بر آن افزودند و قسمت ایجابی این بود که تجربه را به خود تجربه منظم می‌کردند. یعنی از تجربه نتیجه علمی نمی‌گرفتند و معرفت آنها از مرتبه‌ی سطحی عامیانه تجاوز نمی‌کند.
آمپیریکوس کتابهای در شرح ادله و آراء شکاکان نوشته است. همه کتاب از او در دست است در کتاب اول ادله بیرونی از شرح داده است در کتاب دوم که به همین عنوان است بر فلاسفه رد نوشته است و کتاب سوم او در رد بر علماء است. تفاوت علماء و فلاسفه در نظر او معلوم است زیرا نظر امپیریکوس با اصطلاح فلسفه‌ی جدید راجع به علم یکی است. آمپیریکوس از فلاسفه نظر به کسانی دارد که بین ماهیات و ذوات موجودات با آثار و معلولاتشان ضرورت قائلند و به کسانی علماء می‌گویند که بین پدیده‌ها و آثار ضرورت و ملازمه را ثابت می‌کنند.
سوفیست‌ها و شک‌آوران:
واژه‌ی «سوفیست» به معنای «استاد دانا» بود، اما به دلیل اقتدار کلام افلاطون، همچون بسیاری واژگان دیگر، معنای اصلی خود را از دست داد، و به ضد خود بدل شد. سوفیست، یا به لفظ آشنا در زبان فلسفی‌ها «سوفسطایی» کسی دانسته شد که حقایق را باژگونه می‌کند، دانایی کاذب می‌آفریند، دانشمند نیست، ولی با زبان بازی خود را چنین جلوه می‌دهد.
پروتاگوراس:
پروتاگوراس که حدود 492 پیش از میلاد به دنیا آمد، مشهورترین سوفیست‌ها بود. پروتاگوراس نویسنده کتابهای بسیاری بود که امروزه همه گم شده‌اند که مشهورترین آن حقیقت نام دارد. آثار پروتاگوراس بر فرهنگ یونانی پس از او تأثیری ژرف نهادند و همان اندک گفته‌هایش که از راه متون فلسفی دیگران باقی ماند نیز بر اندیشه‌ی فلسفی تا امروز تأثیر داشت. می‌توان این حکم پروتاگوراس را که انسان ملاک همه چیزهاست «لحظه‌ای از حقیقت فلسفی» نامید، و نوشت که ریشه‌ی آن در نسبی‌گری شکاکی است که دربن خود یاری‌دهنده به جستجوی حقیقت است.
یکی از مهمترین نکته‌هایی که از آموزه‌های پروتاگوراس باقی مانده حکم اوست به این که انسان مقیاس یا ملاک همه چیز است.افلاطون در مکالمه‌ی ته‌ئه‌ تتوس این حکم را چنین نقل کرده: «او (پروتاگوراس) می‌گوید: «آدمی مقیاس همه چیز است، مقیاس هستی آنچه هست و چگونه است، و مقیاس نیستی آنچه نیست، و چگونه نیست. انسان مقیاس، معیار، ضابطه، یا ملاک چیزهاست برای نخستین بار هگل این پرسش را که آیا مقصود پروتاگوراس کل انسانیت است یا یک فرد انسان، پیش کشید. تاویل مسلط این است که نویسندگان روزگار باستان، همچون افلاطون، «انسان» را به معنای فرد می‌دانستند. پروتاگوراس نیز شناخت را فردی می‌دانست، و می‌گفت «هر چیز برای هر کس همان است که بر او نمودار می‌شود» از این رو نویسندگان یونانی و رومی در مورد حکم او چندان می‌اندیشیدند و بحث نمی‌کردند. 
نتیجه‌گیری
معمولاً احساس شک و دودلی پیش از حصول یقین و اذعان و تصدیق، یعنی قبل از گرفتن تصمیم ولو به یک آن به انسان متفکر دست می‌دهد که از تصدیق و حکم خودداری می‌کند، منظور ما از اهل شک متفکرانی هستند که در امکان حصول شناسایی و یقین تردید روا داشته‌اند، و در اینکه آنچه ما ادراک می‌کنیم عین واقع و حقیقت است شک کرده‌اند.
متفکرانی که در طول تاریخ فلسفه وسایل و وسائط شناسایی را یکسره نامعتبر و بی‌ارزش دانسته‌اند به نام شکاکان خوانده شده‌اند که از بی‌اعتباری و بی‌ارزش ادراک حسی و استدلالهای عقلی در امر شناسایی به آنجا رهبری شده‌اند که حصول علم و یقین را برای انسان ناممکن بشمارند.
منابع و مآخذ
1ـ یوینگ، ای‌اچ، پرسشهای بنیادین فلسفه، ترجمه: سیدمحمود یوسف‌ثانی، انتشارات حکمت، تهران 1378 هـ ق.
2ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه یونان و روم، ج 1، ترجمه: جلال‌الدین مجتبوی، انتشارات سروش تهران 1375
3ـ مشکوةالدینی، عبدالمحسن، تحقیق در حقیقت علم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1344
4ـ مهدوی، یحیی، شکاکان یونان، انتشارات خوارزمی، تهران 1376
5ـ سیاح، احمد، فرهنگ جامع نوین ج 1
6ـ احمدی، بابک ، کتاب تردید، انتشارات مرکز، تهران 1374
7ـ بقال، عبدالحسین، مجمع‌المجمعی
8ـ معلوف، لوئیس، المنجد.


[ یکشنبه 89/8/23 ] [ 10:45 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 47
کل بازدیدها: 254895