عنوان: نظام احسن ازدیدگاه حکمت متعالیه
پوهشگر: غلامرضا کریمی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چرا نوع مجرّدات اکمل و اشرف است؟
ملّاصدرا در پاسخ به پرسش بالا، برطبق مفاد قاعده امکان اشرف، میگوید: صدور اخس از فیّاض مطلق و جواد محض، تا زمانیکه اشرف ممکن باشد، پذیرفته نیست؛ بلکه اقتضای آن دو صفت این است که موجودات طبق قاعده امکان اشرف یعنی «اشرف- فالأشرف» به وجود بیایند. بنابراین، آغاز سیر نزولی، از عقول فعال، صور مکرمه، ملائکة مهیمه و انوار قاهره (مجرّدات عالی) است؛ زیرا این موجودات، به لحاظ امکان وقوع، اشرف هستند، سپس سایر موجودات با همان ترتیب و قاعده خاص قرار میگیرند. بر این اساس، خداوند متعال علّت تامّة سلسلة مجرّدات به شمار میرود؛ زیرا، در این موجودات، علّت صوری و مادّی وجود ندارد، علّت فاعلی آنها را همان علّت غایی تشکیل میدهد. از این گذشته، در علم عنایی، بیان شد که خداوند متعال، عالِمِ، مبدأ، و راضی به نظام احسن است؛ از اینرو، در نظام هستی، هر نوعی که بلاواسطه از او صادر میشود، باید اکمل و اشرف باشد؛ زیرا مقتضی- که قابلیت عقل باشد- موجود، و مانع مفقود است.
چرا انواع مادّی، بهترین هستند؟
در این بحث، طبق قاعده امکان اشرف، فیض وجود در سیر نزولی از عقل اول (صادر نخستین) شروع میشود و به عالَم مثال میرسد که تنزیلیافتة عالم عقول است. این فیض در سیر نزولی، بعد از عالم مثال، به عالم طبیعت میرسد که تنزیلیافتة عالم مثال و از آیات آن است. به طور کلّی، سیر نزولی به نحو ابداع- و بدون زمان و حرکت- فیض وجود یافته است. بنابراین، علّت انواع مادّی را مدبّرات در عالم مثال یا عقول فعّاله تشکیل میدهند، یعنی اینها هستند که صورت نوعیه افاضه میکنند و اشرف شمرده میشوند؛ از اینرو، فیض آنها نیز باید بهترین نوع ممکن باشد.
فإذا تحقق تلک الصور فی عالم الکون وجب ان یکون ابهی و اشرف ما یمکن فی عالم الکون، و اذا رتبت الأشیاء کان ترتیبها اجود الترتیب و اشرف النظام، فیبتدی من اشرفها وجوداً کالعقول الفعّاله ثم یتلوه ما هو انقص منه... إلی أن ینتهی إلی إنقص الموجودات و ادونها فیقطع سلسلهًْ الإبداع فی النزول عنده، و لا یتخطی إلی مادونَهُ لعدم امکان ذلک. از این عبارت ملّاصدرا، برطبق قاعده امکان اشرف، میتوان چند نکته را نتیجه گرفت:
1. صوَری که در عالم الهی وجود دارند، در عالم هستی باید به نحو اشرف و افضل تحقق داشته باشند، به طوریکه بهتر از آن قابل تصور نباشد. 2. ترتیبی که دربین موجودات عالم هستی وجود دارد، باید بهترین، و براساس نظام احسن باشد؛ زیرا آن نظامی میتواند احسن قلمداد شود که در سیر نزولی تقدّم وجودی از اشرف و ترتیب بین آنها براساس قوّت و ضعف وجودی، کمال و نقص، و قرب و بُعد از حقتعالی باشد. او همچنین در فصل نهم، ازطریق امکان ذتی، محصَّل را دوقسم میداند:
1. موجوداتی که در برخورداری از فیض الهی، در نوع و شخص به امکان استعدادی، غیر از امکان ذاتی خویش، نیاز ندارند. قطعاً این موجودات، بلاواسطه، از خداوند متعال، صادر میشوند و قبل از زمان و مکان، از وجود بهره دارند. البته، قبلیت آنها ذاتی و رتبی در عالم دهر است.
و امّا الّتی تفتقر فی خصوصیات افرادها الشخصیهًْ الی سبق امکان استعدادی وراءِ امکانها الذّاتی فهی ایضاً فائضهًْ من حیث طبیعتها المرسلهًْ فی عالم الصنع و الأبداع و إن کانت فی تعیّناتها الشخصیهًْ مرهونهًْ الهویات بالمادّهًْ و الإستعدادات و الازمنهًْ و الأوقات... .
2. موجوداتی که در تحقّق افرادشان، علاوه بر امکان ذاتی، به امکان استعدادی نیاز دارند. این موجودات دو حیث دارند: از یک حیث، با واسطه، از فیض الهی بهره میبرند و در مرتبة خویش، بهترین نوع ممکن شمرده میشوند؛ از حیث دیگر، نیاز به مادّه و امکان استعدادی دارند تا دارای افراد بشوند. بدینترتیب، ملّاصدرا طبق قاعده امکان اشرف، ازطریق برهان لمّی، اثبات میکند که طبایع نوعیه از حقتعالی صادر شدهاند و سیر نزولی به نحو ابداع و بدون زمان و حرکت است. از اینرو، وی در ابتدای فصل دهم مینویسد: «و ذلک انّ کلّما وقع فی مرتبهًْ من هذه السلسلهًْ لایتصور: ماهو اشرف من شخصه؛ لامن نوعه من الجههًْ الّتی بها یصدر من فاعله.»
ب) مقام دوم: اثبات نظام احسن در قوس صعود
در این مقام، فقط از موجودات ناقص بحث میشود. البته، چون نزول و صعود مجرّدات یکسان است، این موجودات در هر دو قوس دارای مقام خاص به خودشان هستند؛ولی قوس نزول و صعود موجودات طبیعی، با یکدیگر فرق میکند. موجوداتی که در عالم ترکیب واقع شدهاند بنا به عللی در مراتب صعود نیز در غایت حُسن و دارای نظام احسن هستند. قبل از بیان دلیل این امر، باید به چند نکته توجه کرد:
1. نظام موجودات این عالم به حرکات افلاک (عالم مثال) تعلّق دارد. همچنین، نظام افلاک، سایة نظام عالم قضای الهی، که غایت حُسن و کمال است، شمرده میشود.
2. موجودات عالم طبیعت براساس بخت و اتفاق به اعتقاد دیمقراطیس، اراده جزافیة اشاعره اراده ناقص و قصد زائد بر ذات صادر نشدهاند؛ بلکه براساس نظام معقول، که حکماء از آن به «عنایت» تعبیر میکنند، صادر شدهاند. از اینرو، «عنایت الهی» مصدر وجودی این نظام است.
موجودات این عالم، به لحاظ ارتباط با اسباب و علّتهای خویش، از امور جزافی و اتفاقی نخواهند بود؛ بلکه همة آنها ضروری، فطری نسبت به طبیعت کلیه (نوعیهشان) میباشند. «إذ کلّ ما یحدث فی عالم الکون فیجب عن سبب، إذ الشیء ما لم یجب لم یوجد.»
سلسلة علّتها و سببها، در قوس نزول و صعود، نهایتاً به مبدأ واحدی میرسد که اشیاء براساس علم، عنایت، و حکمت او صادر شدهاند. بنابراین، در عالم وجود، هیچچیز با علل و اسباب خود- که منتهی به واحد حق میشوند- منافات ندارد؛ چون معلول آیت و مناسب با علّت خود میباشد، بلکه فیضی از علّت است. درنتیجه، حرکاتی که در عالم طبیعت برحسب ظاهر با علل و اسباب خویش ناسازگارند، نسبت به مجموعة نظام هستی، از امور منظّم و سازگار شمرده میشوند. پس، اگر انگشت زائد را در آیینة مجموعة نظام هستی ببینیم، این آفرینش کاملاً طبیعی خواهد نمود. بر این اساس، در عالم طبیعت، همه چیز دارای نظام احسن است؛ البته درصورتیکه با مجموعة نظام هستی ملاحظه شود. باتوجه به نکتههای بالا، قوس صعود، بازگشت اشیاء به سوی خداست؛ چنانکه قوس نزول، قوس تنزیل فیض الهی و تحقّق و ایجاد اشیاء ازسوی خداوند متعال بود. ملاک حُسن در قوس نزول، همانا، نزدیک بودن به عالم اله و متّصف شدن به صفات الهی است. این ملاک در قوس صعود، دور شدن از عالم طبیعت و نزدیکتر شدن به عالم اله است. گفتنی است که طبق آیة شریفة «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»(بقره: 156) همة موجودات به طور فطری، و به ناچار، به سوی خدای خود حرکت میکنند و کمال حرکت به علّت فاعلی و غایت آن است نتیجه اینکه: بدون هیچ شبهة عقلی، در قوس نزول و قوس صعود، که دارای «نظام احسن مایمکن» هستند، شرّ راه پیدا نمیکند؛ زیرا آنچه در جهان ایجاد میشود و به سیر صعودی میپردازد، یقیناً، برطبق نظام احسن الهی است و بهتر از آن ممکن نیست.
ج) مقام سوم: تبیین نظام احسن مجموعة هستی
مدعای این مقام این است که مجموع عالم- از حیث مجموع- به لحاظ نوع، شخص، ماهیت، و حقیقت بر بهترین نظام ممکن، استوار است. استدلال لمّی بر این مدعا از این قرار است:
1. جهان هستی، به منزلة واحد شخصی است که وحدت او هم حقیقی است نه اعتباری؛
2. فاعل و غایت هرچه دارای وحدت شخصی حقیقی باشد، خدای سبحان خواهد بود و لذا آن چیز «احسن مایتصور» است.
درنتیجة این مقدّمات، جهان هستی (به منزلة واحد شخصی) احسن مایتصور است.
برای تبیین استدلال قیاسی یاد شده، اشاره به چند نکته لازم است:
الف) اثبات مقدّمه اول: جهان هستی از حیث مجموع، درحقیقت، دارای وحدت حقیقی است. واحد حقیقی آن است که اجزای پراکنده شیء به سبب تأثیر و تأثر متقابل، و حکومت نظام علّی بر آن اجزاء، در ذات به یکدیگر متعلّق باشند؛ درنتیجه، دارای اثر تازهای میباشند. پس از اجتماع آن اجزای پراکنده، یک موجود حقیقی پیدا میشود که دارای اثر حقیقی است؛ ولی در وحدت اعتباری، غیر از اجزاء، چیزی به نام «مجموع»، دارای وجود حقیقی نیست، مثل «خانه» و «لشکر». این مقدّمه با قیاس اقترانی زیر ثابت میشود:
1. اگر نظام حاکم بر جهان هستی براساس روابط علّی و معلولی باشد (نه براساس تصادف و اراده جزافیه)، اجزای این عالم در ذات به یکدیگر وابستهاند؛
2. هرچیزی که اجزای آن در ذات به یکدیگر وابسته باشند، و میان آنها علاقة لزومی برقرار باشد، مرکّب و واحد حقیقی است.
پس، عالم که اجزای آن از حیث ذاتی به یکدیگر وابستهاند، واحد حقیقی است نه اعتباری.
ب) اثبات مقدّمة دوم: فاعل و غایت، هرچه دارای وحدت شخصی حقیقی باشد خدای سبحان خواهد بود و لذا آن چیز «احسن مایتصور» است. وقتی عالم واحد حقیقی باشد، باتوجه به اینکه هستی عال عین ذات آن نیست، بلکه در هستی متکی به غیر است، آن غیر به طور قطع از عالم هستی خارج و مقوّم آن خواهد بود. در اینصورت، هستی این غیر باید عین ذات آن باشد. چیزی که هستی آن عین ذاتش باشد، خداوند متعال است که در فلسفه، به عنوان «واجبالوجود» شناخته میشود. پس، طبق قانون علّی و معلولی، مجموعة نظام هستی متکی به واجبالوجودی است که علّت فاعلی و غایی آن مجموعه شمرده میشود. مجموعة عالم، چون علّت فاعلی و غایی آن حقتعالی است، «احسن مایتصور اَو یمکن» قلمداد میشود؛ زیرا خداوند «واجبالوجود من جمیعالجهات» است و هیچ نقصی در او قابل تصور نیست. از اینرو، طبق عنایت الهی، مجموعة نظام هستی بهترین نظام ممکن است.
ملّاصدرا درباره این برهان مینویسد:
اگر نظامی غیر از نظام موجود فرض شود، آن نظام- از حیث ماهیت- یا عین این نظام یا مخالف با این نظام خواهد بود؛ اما هردو احتمال مذکور باطل است. پس، تصور نظام دیگر در کنار این نظام به طور مطلق باطل است. وقتی تصور نظام دیگر به طور مطلق ممکن نباشد، قطعاً مجموعة نظام هستی- که دارای وحدت حقیقی است- بهترین نظام ممکن شمرده خواهد شد، نظامی که بهتر از آن قابل تصور نیست.
بنابراین شرّ نمیتواند به مجموعة عالم هستی راه پیدا کند ، ؛ چون امکان ندارد از خیر محض، که خدای سبحان است، شرّ به وجود بیاید. از اینرو، اثبات شده که شرّ امر عدمی است
امکان خیر محض بودن سراسر نظام هستی
پرسش دیگری که در اینباره به ذهن خطور میکند این است که آیا امکان نداشت هستی به گونهای آفریده شود که سراسر خیر، و نور و سلامت باشد و هیچنوع شرّی- گرچه به نحو بالعرض- در آن یافت نشود؟
ملّاصدرا در جلد هفتم اسفار، ابتدا این پرسش را مطرح میسازد و سپس به آن پاسخ میگوید:
و اجیب بأنّه لوکان کذلک لکانت الشیء غیر نفسه، اذ کان هذا غیر ممکن فی هذا القسم من الوجود، و هو ممکن فی الوجود المطلق لإمکانه فی النمط الأوّل من الوجود... و بقی هذا النمط الثانی الّذی لا یمکن وجوده الّا بمخالطهًْ القوی و الإعدام الإضداد.
او میگوید: در مسئلة خیر و شر، چندین توهّم برای مردم ایجاد شده است، ازجمله اینکه میپرسند: چرا خداوند متعال، موجودات قسم دوم را طوری خلق نکرده است که هیچ شرّی دامنگیر آنها نباشد و لذا تمام موجودات عالم خیر محض باشند؟ وی در پاسخ به این پرسش مینویسد: اگر چنین میشد، در واقع، هرچیزی غیر از خودش بود، زیرا خیر محض بودن قسم دوم ناممکن است؛ حالآنکه به مقتضای نظام احسن، هرچیزی باید در مرتبة وجودی خودش به بهترین صورت ممکن آفریده شود. مقتضای احسن بودن نظام هستی این است که همة موجودات هستی، خیر محض باشند؛ بلکه فیض الهی باید به صورتی باشد که هرچیزی که اقتضای وجود یافتن دارد، و خیرات آن بر جهات شرّ آن غالب است، آفریده شود. برطبق این اصل، که قبلاً در بحث نظام احسن گذشت، توهّم یاد شده خللی در باور به احسن بودن نظام هستی ایجاد نمیکند، بلکه آن را به نحوی شایسته اثبات میکند. با اینحال، اگر بخواهیم پرسش مزبور را به خوبی تحلیل و بررسی کنیم، تا دیگر جایی برای هیچگونه شک و تردید باقی نماند، باید بگوییم که لازمة این پرسش سه صورت است:
صورت اول: عالم طبیعت خلق نشود؛
صورت دوم: عالم و نشئة طبیعت، طبیعت نباشد؛
صورت سوم: نشئة طبیعت، با حفظ طبیعت بودنش، لوازم ضروری خود را فاقد باشد.
بنابر صورت اول، اگر عالم طبیعت سراسر خیر محض به وجود میآمد، خدای سبحان چیزی جز عقل عالیه، فرشتگان، ارواح معصومان و نفوس طاهره مطهره، و از این قبیل را نمیآفرید؛ درواقع، جهان طبیعت را «بما هی هی» خلق نمیکرد. خلق نکردن جهان طبیعت «بما هی هی» مستلزم رها کردن خیر کثیر میباشد که خود شرّ کثیر است. بدینترتیب، خلق نکردن عالم طبیعت با نظام احسن سازگاری ندارد. درصورت دوم، اینکه «عالم طبیعت، طبیعت نباشد» معنایش این است که آب، آتش، آسمان، زمین و...
آفریده شوند؛ ولی درعینحال، از موجودات، عالِم، عاقل، و معصوم از خطا و اشتباه باشند تا بدانند مثلاً کجا را بسوزانند و کجا را نسوزانند و... . درواقع، لازم است که موجود طبیعی، درحالیکه مادّی به حساب میآید، موجود غیرمادّی باشد؛ چنانکه ملّاصدرا در عبارت خود اشاره میکند: «لکان الشیءُ غیر نفسه»؛ یعنی سلب شیء عن نفسه است که محال و ممتنع میباشد. اما صورت سوم این است که موجودات مادّی با حفظ طبیعت مادّی خویش، دارای لوازم مادّی نباشند. گفتنی است برای اینکه آب، آتش و غیره از قوّه به فعل درآیند، دو شرط لازم است: 1) مقتضی تام باشد؛ 2) مانع، مفقود باشد. در اینصورت است که آتش شعلهور میشود، آب به سیل تبدیل میگردد و... . ولی معنای صورت سوم این است که لوازم از ملزوم جدا شوند: اگر آتش به فقیری رسید، با اینکه مقتضی موجود و مانع مفقود است، او را نسوزاند؛ حالآنکه سوزاندن از لوازم ذاتی آتش شمرده میشود و انفکاک لوازم ذاتی از ذات محال است.
بنابراین، معنای صورت اول انحصار فیض وجود به «مجرّدات تامّه» است که علاوه بر ناسازگاری با «فیّاض مطلق بودنِ حضرت حق جلّ و علا»، با احسن بودن نظام جهان نیز منافات دارد. صورت دوم «سلب شیء عن نفسه»، و صورت سوم «انفکاک لوازم ذاتی از ذات» قلمداد میشود که محال است و با احسن بودن نظام جهان نیز سازگار نیست.
ملّاصدرا در این زمینه مینویسد:
... فإنّما هی من سببین: سبب من جههًْ المادّهًْ لأنّها قابلهًْ للصورهًْ و العدم، و کان ممتنعا ان لاتکون قابلهًْ للمتقابلات و سببٌ من جههًْ الفاعل لأنّه وجب ان یفعل فعله الخاص اذا لاقی فی مادّهًٍْ لفعله. و استحالهًْ ان یکون للقوی الفعالهًْ لذواتها افعال متضادهًْ او یکون قد حصل وجودها و هی لاتفعل فعلها، فمن المحال ان تفعل النّار الأغراض المقصودهًْ منها و لاتحرق بدن انسانٍ لاقته، او ان یعفل السیف الأعراض الّتی لأجلها و لایقطع عضو انسان اذا ضرب به علیه، فلم یکن بدّ من ان یکون الغرض النافع فی وجود هذه الأشیاء مستتبعاً لآفات یعرض منها فی بعض المواد.
در این عبارت، به دو مطلب اشاره شده است:
1) از لوازم ذاتی مادّه جهان طبیعت، همانا، قبول امور متقابل است و لوازم قابل جعل نیستند.
2) از لوازم ذاتی فاعل در موجودات طبیعی، درصورتی که مقتضی موجود و مانع مفقود باشد، این است که فاعل، فعل خاص را انجام دهد؛ فرقی بین فقیر و ثروتمند، کوچک و بزرگ، و غیره نباشد.
ملّاصدرا در ادامه بیان میکند که امر اکثری و دائمی در آنها همان خیر است که مقصود بالذّات از طبیعت است. اما امر اکثری، در آتش، آن است که تعداد کسانی که از آتش بهرهمند میشوند، بسیار بیشتر از کسانی هستند که از آن زیان میبینند. همچنین، میزان زمانی که هر انسان از آتش استفاده میکند خیلی بیشتر از زمانی است که از آن آسیب میبیند. امر دائمی در آتش، آب و... این است که بقای نوع انسان، درخت، و دیگر انواع موجودات مادّی، به واسطة بهرهمندی آنها از آتش، آب و... است.
فلم یحسن فی الإرادهًْ الأزلیهًْ و العنایهًْ الاولی ان یترک المنافع الأکثریهًْ و الخیراتهًْ الدائمهًْ لعوارض شرّیهًٍْ اقلّیهًٍْ فالحکمهًْ الإلهیهًْ اقتضت ان لایترک الخیرات القائضهًْ الدائمهًْ النوعیهًْ و المنافع الأکثریهًْ لإجل شرورٍ فی امورٍ شخصیَّهًٍْ غیر دائمهًٍْ ولا اکثریهًٍْ
او درنهایت میگوید که حکمت و عنایت ازلی حقتعالی، اقتضاء میکند که منافع اکثری و خیرات دائم، به علّت شرّ ناچیز، رها نشوند؛ بلکه به آنها لباس هستی پوشانده شود. به طور کلّی، آفرینش موجودات قسم دوم با لوازم ذاتی آنها، نه تنها نشاندهنده عجز خداوند متعال نیست، بلکه بیانگر احسن بودن نظام عالم است.
نتیجهگیری
از دیدگاه ملّاصدرا، مجموعة هستی به عنوان مجموعة واحد و عالم مجرّدات ازنظر نوع و شخص و نیز جهان مادّی ازنظر نوع، براساس براهین لمّی، انّی و همچنین براساس قاعده امکان اشرف، از بهترین ساختار ممکن برخوردار میباشند. بنابراین، از دیدگاه حکمت متعالیه، نظام هستی نظامی احسن و اتم است. او این مطلب را برای همة افراد، اعم از عارف، حکیم، و متکلّم، قابل اثبات میداند. در دیدگاه او، احسن بودن نظام هستی دارای مبانی مستحکم عرفانی، فلسفی و کلامی میباشد که براساس هریک از علوم سهگانة مزبور، قابل اثبات است. این مطلب در هر سه علم براساس مطلق بودن صفات خدا، در سه جهت علم، قدرت و جود، مورد بررسی قرار میگیرد.
در این مقاله، براساس مبانی فلسفی ملّاصدرا، یعنی براهین لمّی، انّی و قاعده امکان اشرف، نتایج زیر قابل استنتاج است:
1. مجموعة جهان هستی به عنوان واحد، مجموعهای بینظیر و دارای بهترین نظام هستی است؛ چون مجموعة عالم هستی متشکل از موجودات مجرّد و مادی، دارای ماهیت کلّی و صورت نوعیة واحد است و از اینرو، معلول بلاواسطة حقتعالی و مطابق با نظام احسنی است که متعلق علم عنایی است.
2. عالم مجرّدات نیز ازنظر نوع و شخص، از بهترین ساختار ممکن برخوردار است که هیچگونه نقصی در آن راه پیدا نمیکند؛ چون موجودات در سیر نزولی از فیض حقتعالی برخوردارند.
3. جهان مادی ازجهت نوع، از بهترین نظام ممکن برخوردار است؛ چون در سیر نزولی از فیض الهی بهرهمند و در سیر صعودی نیز به سوی او در حرکت است.
به طور کلّی، براساس مبانی حکمت متعالیه، نظام هستی از حیث قوس نزولی و صعودی، دارای بهترین نظام ممکن است که ملّاصدرا از آن با این عبارت یاد میکند: «کلّ وجود الهی بالضَّرورهًْ یکون فی غایهًْ الحسنُ و البَهاءِ».
فهرست منابع
1، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة ،قم، مکتبه المصطفوی،1368
مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش فلسفه،قم ،شرکت چاپ و نشر بین الملل،.1383.2
، فیاضی، غلامرضا؛ تعلیقه بر نهایة الحکمه،قم، موسسه اموزشی و پزوهشی امام خمینی.1378.3
سجّادی ،سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملّاصدرا،تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.سازمان چاپ انتشارات.1387.4
سبزواری، ملّاهادی، شرح منظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی،تهران، نشر ناب.1413ق .5
اابن سینا،اشارات وتنبیهات.شرح خواجه نصیرالدین طوسی ،قم،النشرلبلاغه1375..6
مطهّری، مرتضی، عدل الهی،ناشر صدرا. 1371.7
عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، مکتب نشر اسراء.1375.8
شمسالدین محمّد حافظ، دیوان حافظ، تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی،ناشر خوارزمی. 1375..9
ابن سینا،النجا، تهران:مرتضوی.1364.10
شهرزوری،شمس الدین محمد،شرح حکمت الاشراق،تصحیح ضیایی، ،تهران،موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی.1372.11
قطبالدین شیرازی، شرح حکمهًْ الأشراق، به اهتمام عبدالله نورانی،تهران، ناشر بیدار.138812
طباطبائی، سید محمّدحسین ، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهّری، مقالة چهاردهم،.13