سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

ملاک مسلمانی بین فرق اسلامی (شیعه، ماتریدی، معتزله، اشاعره)
پژوهشگر: فاطمه وکیلی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی

مقدمه
از زمانی که اسلام را نبی اکرم در سرزمین عربستان بنا و مردم را به پذیرش ان فرا خواندند تا به امروز که کل جهان را مسلمانی فرا گرفته هیچگاه مردم دیدگاه یکسانی راجع به اسلام نداشتند و هریک سعی بر ان داشته تا نظر خود را بر دیگران تحمیل کند و در صورت عدم قبول دیگران ، انها را کافر بنامند .
اکنون ما فرقه های متفاوتی را می بینیم که هریک دیدگاه خاصی را دارد ، سعی بر ان داریم که دیدگاه فرقه هایی چون شیعه ، ماتریدی ، معتزله و اشعری را مطالعه و بررسی کرده تا ببینیم کدام یک دیدگاهی نزدیک به معلم اول خود حصرت محمد ( ص) و کتاب اسمانی که فرستاده خالق است دارند ؟
چکیده
در میان فرقه های اشعری ، معتزله ، ماتریدی و شیعه نظرات متفاوت است . اشعری که جبرگرا هستند و خداوند را عامل مسلمان و کافر بودن خود می دانند ، ومعتقدند که اگر خدا نخواهد هیچ کافری مسلمان و هیچ مسلمانی کافر نمی شود ، معتزله بر این باورند که کسی که گناه کبیره انجام می دهد نه مؤمن و نه کافر است واز این طریق ( منزله بین المنزلتین ) را مطرح کرده . ماتریدی اعمال را در ماهیت ایمان دخیل نمی دانند و این بین همه ی انها مشترک و وجه متمایزی هم بین انها وجود دارد و شیعه مسلمان بودن را هم زبانی و هم قلبی مطرح میکند .
کلمات کلیدی : ملاک مسلمان، فرقه

بررسی واژه ها
پیش از ان که به بررسی فرقه های مربوطه راجع به مسلمانی سخنی بگوییم ، ابتدا چند وا‍‍ژه را توضیح می دهیم ملاک : در لغت یعنی نظر ، اندیشه و فکر درباره ی موضوعی ... از نظر اصطلاحی، ان معیار و میزان سنجشی است که فرد یا گروهی درباره ی موضوعی مطرح میکنند که گاهی مشترک با دیگر گروهها و گاهی متفاوت است .
فرقه : از ماده ( ف – ر – ق ) گرفته شده معنای لغوی این ماده جدا کردن ، گسستن و شکافتن است . از نظر اصطلاحی به معنای لغوی نزدیک است . با این اختلاف که در میان همه فرقه ها از نظر ظاهر مسلمان بودن مشترک است ولی از نظر ملاک و معیار که برای مسلمان بودن می گذارند متفاوت است .
اسلام : از ماده سلم یعنی تسلیم و انقیاد به اوامر خداوند است .
این که گاهی از ایمان گفته می شود و گاهی اسلام دیدگاهها راجع به اینها متفاوت است . عده ای انها را یکی میدانند و عده ای اسلام را ظاهر و ایمان را باطن مسلمان بودن میدانند . میتوان این گونه نتیجه گرفت ، بین این دو کلمه اگر کسی بخواهد ایمان اورد باید اقرار به مسلمان بودن و اسلام کند ، چون نمی شود کسی بدون پیمودن مراتب پایین به بالاترین مرتبه برسد و از سوی دیگر کسی که اقرار به مسلمان بودن می کند اگر چنان فهم دقیقی از اسلام داشته باشد ، دیگر ان را رها نمی کند و سعی می کند مراتب برتر ان را هم طی کند .
اگر فقط ظاهر مسلمان بودن را دارد ما که در تشخیص باطن او توانا نیستیم و او را مسلمان می دانیم ولی از نظر خدا پنهان نمی ماند بلکه او را غیر مسلمان می شناسد پس از نظر قران ما یک اسلام بیش نداریم و ایمان و اسلام یکی هستند ، البته به شرط واقعی و قلبی بودن . پس دین حقیقی نزد خدا اسلام است و هر که جز اسلام دین دیگر را برگزیند هرگز از او پذیرفته نیست .
در این معنای ایمان ( مصادف با همان اسلام و مسلمان بودن است ) اختلاف است حال می خواهیم ایده ها و نظرات هر یک را مطرح کنیم .
معتزله
ظهور فرقه معتزله به اغاز سده دوم هجری باز می گردد و خاستگاه نخست ان نیز بصره بوده است. فرقه معتزله به عنوان نخستین فرقه بزرگ کلامی واصل بن عطاء ملقب به غزال ( د 130 یا 131 ق / 748 یا 749 میلادی ) بود . در مکتب حسن بصری از رجال سر امد روزگار در اعتقادات ، فقه حدیث و نیز تصوف بود ، تلمذ کرد و از اندیشه های او که خود زمینه ای بر اندیشه اعتزال و همچنین مسلک تصوف است اثر پذیرفت . از جمله عوامل جدایی او از استادش و حتی به این نام معروف شدن را این گونه گفته اند :
مردی بر حسن بصری درامد و گفت : ای پیشوای دین ، در روزگار ما گروهی ظهور کرده اند که مرتکب کبیره را کافر می دانند و از دیدگاه انان ، گناه کبیره کفری است که شخص به سبب ان از ایین بیرون می رود ، انان وعیدیه خوارج هستند ، هم گروه دیگر وجود دارند که مرتکبان کبیره را مهلت می دهند و حکم درباره ی انان را به زمانی ذیگر وا می گذارند و معتقدند با وجود ایمان گناه کبیره زیانی نمی رساند از دیدگاه انان عمل رکنی از ایمان نیست ، و با وجود ایمان نافرمانی زیانی نمی رساند ، چونان که با وجود کفر نیز طاعت و فرمانبری سودی ندارد . انان مرجئه این امتند .شما چه داوری میکنید ؟ حسن در اندیشه بود که واصل برخاست و گفت : من میگویم : مرتکب کبیره نه بطور مطلق مؤمن است و نه بطور مطلق کافر ، بلکه در منزلتی است میان این دو منزلت ، نه مؤمن و نه کافر . واصل سپس برخاست و به کنار یکی از ستون های مسجد رفت و پاسخی را که داده بود برای جمعی از شاگردان حسن تقریر و تبیین کرد . در این هنگام بود که حسن بصری گفت : ( اعتزال عنا واصل ) واصل از ما کناره گزیده است . بدین سان واصل و طرفدارانش معتزله نام گرفتند.
معتزله اصول ایمان را پنج تا ذکر کرده اند : توحید ، عدل ، نبوت ، وعد و وعید و امر به معروف و نهی از منکر و اعتقاد به منزله بین منزلتین .
توحید
معتزله با مطرح کردن توحید به عنوان یکی از اصول ایمان هم خواستند در مقابل کسانی که چندین خدا را می پرستند ایستاده و نیز قدیم بودن و نفی صفات زاید بر ذات و قبول صفات ذاتی را اثبات نمایند .
عدل
عدل چنان مهم است که معتزله را عدلیه نامیده اند . و اصول دیگر چون منزله ، امر به معروف و وعده و وعید به این اصل برمیگردد . این اصل معتزله را مقابل جبریه قرار می دهد . در اصل می خواهند به اختیاری بودن انسان برسند .
وعده و وعید
این اصل با وجود این که معتزله با جواب به پرسش درباره ی مرتکب کبیره در برابر مرجئه و خوارج ایستاد و انچه او را از این دو ( مرجئه و خوارج ) جدا میکند همین اصل وعده و وعید است که در اصل به عدل بر میگردد .
انها میگویند خدا باید به نیکو کاران و گناه کاران انقدر که مستحق انهاست ثواب و عقاب دهد.
منزله بین المنزلتین
این اصل جایگاه میان دو جایگاه مؤمن و کافر است . که این پاسخی برای مرتکب گناه کبیره است.
مساله ایمان و تعریف ان ، کفر ، دعا ، عذاب قبر و احوال قیامت از فروع این اصل است .
امر به معروف و نهی از منکر
از دیدگاه معتزله جزء واجبات اصلی است و همین مساله انها را از امامیه جدا می کند .
معتزله ایمان را دربردارنده تمم طاعات می دانند اعم از این که واجب و مستحب باشد . و گناهان را هم دو نوع برشمرده اند: صغیره و کبیره .
به اعتقاد انها انجام این گناهان را می توان از طریق توبه پاک کرد ، خود کبیره هم بر دو قسم است ، کافر و غیر کافر است .
شخص با ایمان هرگاه معصیتی را انجام میدهد تمام اعمال خوبی که در گذشته انجام داده از بین می رود اگر چه عمری عبادت کرده باشد . ولی به نظر می رسد چون در جای دیگر مسئله توبه را مطرح کرده اند می توان این گونه مطرح کرد که فرد اگر توبه نکند ، اعمال خوب را فدای معصیت انجام شده می کند ولی با توبه میتواند خود را از عواقب گناهی که انجام داده حفظ کند . معتزله دیدگاه عمل گرایانه در ایمان دارند یعنی تنها بیان مسلمان بودن و تصدیق قلبی را در حقیقت ایمان کافی نمی دانند بلکه طاعاتی که فرد از طریق جوارح خود انجام می دهد جزء لاینفک ایمان و از لوازم و عناصر به وجود اورنده ان ( ایمان ) است . معتزله درباره ی ایمان ، طریقه تلقی خوارج را گرفته و ان را کمی گسترده بودند و در کل افعال جوارحی را در حقیقت ایمان سهیم کردند ، و ایمان داشتن را ، با انجام عملی تایید کردند .
بنابر این متفکران معتزلی مانند ابوالهذیل علاف ،هشام الفوطی ،نظام ،جبائی و برخی دیگر از گروه معتزله ، ایمان را بر حسب طاعات ( یعنی وظایف دینی ) تعریف کرده اند .
ابوعلی و ابو هاشم که از معتزلین هستند فقط عبادات واجب را جزء ایمان دانسته ولی مستحب و دوری از قبایح را از این مجموعه خارج نموده اند بر خلاف ابوالهذیل که هر دو را در ایمان داخل دانسته به نظر ابو الهذیل بیانش صحیح تر باشد . چون کسی که از امور قبیح دوری نکند کمکم واجبات را هم انجام نمی دهد و یا فقط شکل ظاهر ان را حفظ می کند.
می توان از این قسمت از دیدگاه معتزله این گونه برداشت نمود که انجام عبادات چه مستحبی چه واجب در حقیقی بودن ایمان فرد دخالت دارد .(به طریق دیگر ملاک ایمان فرد انجام عبادات است).تفتازانی این گونه مطرح کرده که طاعات از دیدگاه معتزلین یکی از ارکان واقعی و حقیقت ایمان را تشکیل میدهد به گونه ای که هر کس از اعمال عبادی غافل شود مؤمن محسوب نمی شود.
از ان جایی که معتزله ایمان را انجام طاعات می دانند می توان کفر را امری مقابل با ایمان انها دانست یعنی عدم انجام طاعات . دیدگاه معتزله درباره ی منزله بین المنزلتین که میان کفر و ایمان واقع است و جزء یکی از اصول خمسه ی انهاست . درباره ی کفر هم باید رویکردی که با اصل منزله بین المنزلتین منافاتی نداشته باشد را مطرح کنند .
کفر در لغت یعنی پوشاندن و در شرع ، کسی که سزاوار کیفر عظیم باشد و احکام مسلمانان همچون دفن شدن در قبرستان مسلمانان و ارث بردن و غیره صدق نکند . و این دیدگاه برمی گردد به نظریهانان دربارهی مرتکب کبیره که میان کفر و ایمان بود و کفر را اینگونه تعریف کردند چون گناه کبیره به عنوان برزخی بین کفر و ایمان است .
اشعری
ابو الحسن بن اسماعیل بن ابی بسر اسحاق بن سالم بن اسماعیل ابن عبد الله بن موسی بن بلال بن ابی پرده بن موسی اشعری در سال 260 ق معادل 873- 874 م در بصره بدنیا امد و بعد از فوت پدرش که اهل حدیث بود تربیت و کفالت ابو الحسن بر عهده زکریابن یحیی ساجی ( د 285 ق معادل 897 م) قرار گرفت . وی در این دوران علوم نقلی و شرعی را نزد کسانی چون ضبی و ابو اسحاق مروزی (د340 ق معادل 951 -952 م) اموخت . در همین دوران بود که به فراگیری مبانی کلام و اندیشه اعتزال پرداخت شاید ازدواج مادرش بی تاثیر نبود . او در اغازین دوره حیات خود بر مذهب فقهی حنفی و عقیده کلامی معتزله بود و ابو علی به او کلام اموخت .
اثار و تالیفات فراوانی برای ابو الحسن اشعری گزارش کرده اند .
در زندگی ابو الحسن سه مرحله متمایز از هم است : در دوره ی نخست وی دانش های اغازین چون قران و مقدمات حدیث و اموری از این دست را فرا گرفته .
مرحله دوم: اشنایی وی با اندیشه های معتزلی
مرحله سوم : از سال 300 ق معادل 912و 913 م اغاز و تا پایان حیات او ادامه دارد . در این مرحله اندیشه های اهل سنت و شکل دادن در اثر مناظراتی که ابو الحسن اشعری با ابو علی جبائی داشتند ولی ابو علی نتوانست به او جواب قانع کننده ای بدهد و همچنین خوابی که اشعری راجع به پیامبر دیده بود ، سبب جدائی فکری او با معتزله گردید و شروع به رواج مذهب خودش نمود . او پس از پانزده روز دور از چشم مردم در خانه گذراندن به مسجد جامع بصره رفته و چنین مطرح نموده : ای مردم، من در این مدت که میانتان نبودم ، از ان روی که تامل کردم و دیدم ادله نزد من همسنگ هستند و هیچ حقی بر باطلی و هیچ باطلی بر حقی ترجیح ندارد . پس از خدا خواستم مرا راه نماید و خداوند نیز مرا بدان عقائد که اینک در این کتابها نهاده ام راه نمود و ان سان که اکنون این جامه را از تن وامی نهم – و در این هنگام جامه ای از شانه فرو نهاده – همه ان عقایدی که داشتم وا میگذارم .
گویا در این مجلس کتبی در اختیار مردم می گذارد که در ان عقایدی ضد معتزلی را مطرح نموده و حتی برخی از روایات از اشعری رسیده که او گفته اکنون من مسلمان شدم و از انچه قبلا انجام داده ام توبه می نمایم . طبق این روایت معتزله را جزء فرقه مسلمان محسوب نمی کند و خود را مسلمان میداند . حال باید دید درباره اسلام و ایمان چه دیدگاهی دارد و چه ملاکی را در نظر گرفته که دیگران از جمله معتزلی ان را ندارد ؟
چون ابوالحسن اشعری پایه گذار این مکتب است در جستجوی دیدگاه او هستیم که در اثار مختلفش نظرات مختلفی را مطرح کرده است : اولا خود اشعری در دو اثرش چون الابانه و اللمع دو تعریف کاملا متفاوت ارائه می کند . ثانیا پیروان او نیز گویند که او تعاریف مختلفی ارائه کرده است .
در کتاب مقالات الاسلامیین و الابانه می گوید که ایمان عبارت از اقرار و عمل که قابل افزایش و کاهش است .
ولی در کتاب اللمع تصدیق را در کنار اقرار و عمل برای ایمان ضروری می داند و در این کتاب ایمان را اینگونه می گوید : عبارت است از تصدیق.
بغدادی در فرق بین الفرق به صراحت پانزده اصل را بین اهل سنت به طور مشترک مطرح می کند . همه ی انها مبنای ایمان را معرفت و تصدیق قلبی می دانند و اختلاف انها در این است که ایا اقرار و طاعتی که با جوارح انجام می دهند ایمان خوانده می شود یا نه ؟ بعضی اقرار و انجام جوارح را جزء معانی اساسی ایمان قرار می دهند ولی برخی اینگونه نمی دانند بلکه فرع ان محسوب می کنند . شاید بتوان این اختلافی که در مکتب اشعری وجود دارد را به خاطر برداشت هر یک از افراد نسبت به دیدگاه مؤسس این مکتب ، ابو الحسن باشد که در منابع مختلف نظرات متفاوتی را مطرح نموده . سایر متکلمان اشاعره نیز درباره ی ایمان ، همان موضع موسس این مکتب کلامی را در پیش گرفته اند . مثلا ایجی در تعریف ایمان می گوید : اولا ایمان فعل قلب است ، نه تنها فعل زبان . ثانیا ایمان تصدیق است، نه معرفت و اعتقاد و ثالثا ، اعمال دخیل در ایمان نیست تا به انتفای اعمال ، ایمان نیز منتفی گردد .
از ان جایی که اشاعره جبر گرا هستند در ایمان هم جبر را دخالت داده و میگویند اگر خدا بخواهد مؤمن هستم . یعنی انسان و اختیار او هیچ نقشی در ایمان و کفر او ندارد بلکه پیش از انتخاب او ، از سوی خدا بر او حمل شده است ، در حالی که اگر این گونه باشد دیگر جایگاهی برای مطرح کردن اشاعره راجع به ملاک مسلمانی باقی نمی ماند که ماتریدی هم در برابر این که خدا بخواهد مؤمن هستم مخالفت کرده وگفته اند نباید شرط ایمان را خواستن خدا دانیم .
ماتریدی
یکی دیگر از شاخه های مکتب کلامی اهل سنت در برابر معتزله و در کنار اشاعره، فرقه ماتریدیه است که در حوزه فرا رود و در میان طرفداران مذهب فقهی حنفی گسترش یافته و بیش از همتای خود طحاوی اشتهاری فراهم اورده است . این فرقه در بردارنده ی پیروان ماتریدی است . با نگاهی کوتاه به زندگی وی دیدگاهش دربارهی ایمان را مطرح می کنیم .
ابو منصور محمد بن محمود ماتریدی انصاری حنفی از مشاهیر زاده ی ماترید ، از ابادی های مجاور سمرقند است . ولادت او به احتمال فراوان در دوره ی متوکل عباسی و حدود بیست سال پیش از ولادت ابو الحسن اشعری بوده است . درگذشت ماتریدی را عمدتا به سال 333 ق معادل 945م و برخی نیز 332 ق معادل 944 م دانسته اند .
ماتریدی را به لقب امام الهدی که از القاب رئیس اهل سنت در میان حنفیان است .
ماتریدیان در باب ماهیت و چیستی ایمان اختلاف دارند . با این حال ، موارد اشتراکی نیزدر میان انان به چشم می خورد . انها به پیروی از ابو الحنیفه ، بر این امر اتفاق دارند که اعمال در ماهیت ایمان دخیل نیست . بر این اساس تعریفی ارجایی از ایمان ارائه می دهند . از طرف دیگر انها معتقدند که ایمان صرف معرفت و از مقوله ی علم نیست گویا در مورد دوم گام را فراتر گذاشته چون میگویند اگر صرف معرفت و علم باشد باید اهل کتاب که به رسالت پیامبر و دین او علم دارند ، مؤمن باشند ، در حالی که ما به کفر انها یقین داریم ؛ ثانیا ، در شریعت و دین ، ایمان متعلق تکلیف است و تکلیف نیز به افعال اختیار تعلق می گیرد . در حالی که علم بی اختیار نیز حاصل می شود . با این وجود علم را به عنوان بخشی از ایمان منکر نبوده ، و برای قبول ادعای نبی لازم است . پس صرف معرفت نیست .
ماتریدیان همه اشاره کرده اند که : ایمان، تصدیق است . اما در این که تصدیق صرف قلبی بودن است یا زبانی ، میان انها اختلاف بوده . همه ی انها در این که تصدیق قلبی رکن اساسی از حقیقت ایمان است اتفاق نظر دارند . اما بعضی حقیقت ایمان را همین تصدیق قلبی خلاصه کرده و اقرار زبانی را صرفا نشانه ا ی از ایمان در میان دیگر مؤمنان به عنوان شرط اجرای احکام مسلمانی شمرده اند ؛ ولی برخی دیگر بر این باورند که اقرار زبانی نیز رکن ایمان است .
نور الدین صایونی می نویسد : محققان اصحاب ما بر این باورند که ایمان همان تصدیق به قلب است و اقرار شرط اجرای احکام است .
ابو حنیفه در کتاب العالم و المتعلم بر این امر تصریح دارد و شیخ ابو منصورماتریدی ...نیز ... همین است ؛ایشان دلیل سخن خود را اینگونه گفته اند که ایمان در لغت همان تصدیق است ... چون تصدیق امرباطنی است .احکام را بر ان نمی توان مبتنی ساخت ، شرع اقرار را شرط اجرای احکام قرار داده است .... بنابر این اقرار خبر دادن از تصدیق به قلب است . پس اگر کسی اقرار کند ، در حالی که تصدیق قلبی نداشته باشد ، نزد ما ادمیان { صرفا ظاهر را می بینیم } مؤمن است ،اما نزد خدا کافر است . و اگر کسی قلبا تصدیق داشته باشد ، اما اقرار نکند ، در پیشگاه خداوند متعال مؤمن است ، اما در احکام دنیا کافر تلقی می شود .
ملا علی قاری، از ماتریدیان متاخر ، برای اثبات این دیدگاه به ایات قران : سوره نحل ، ایه 106 ، حجرات 14 و مجادله 22 اشاره کرده است .
برخی دیگر از ماتریدیان اقرار به زبان را نیز رکن دیگر ایمان می دانند ، و چنین استدلال می کنند که تصدیق ، همان گونه که به دل تحقق می یابد ، به زبان نیز صورت می پذیرد و حتی تصدیق زبانی را رساتر می دانند ، با این دلیل هر دو، رکن ایمانند و بدون وجود هر دوی انها ایمان تحقق نمی یابد . و حتی به ایه ای که دسته ی اول بر صدق نظر خود اوردند این گروه نیز همان را اورده ولی با دو برداشت مختلف که این ایه 14 حجرات است . بنابراین در این ایه خداوند منافقان را جزو مؤمنان به شمار نیاورده است که در این ایه اولا بر اختیاری و مقدور بودن ایمان و اعتقاد اشاره دارد ، که برای انسان در این ایه تکلیف شده است ؛ و ثانیا ، ایمان به زبان نیز ایمان است ؛ زیرا خداوند به انان فرموده همین ایمانی که بر زبان جاری می سازید هنوز به قلب شما راه نیفتاده است .
ماتریدیان به پیروی از ابوحنیفه در زمره ی مرجیان قرار گرفته ، عمل را در ماهیت ایمان داخل ندانسته و تمام ماتریدیان در این امر همداستانند . برخی از انها برای توجیح این نظر این گونه گفته اند : گاهی شخص ایمان می اورد اما فرصت عمل کردن ندارد ، گاهی هم بر اثر خطا و لغزش ، برخی اعمال را از دست می دهد . اگر اعمال را هم در ایمان وارد کنیم ، باید قصور در اعمال، ایمان فرد هم از دست برود . و ماتریدیان این را به تمام مسلمانان نسبت می دهند که ایمان و احکام مترتب بر ان صرف اعتقاد و پیش از تحقق هر گونه عمل و عبادتی تحقق می پذیرد ، و اگر اعمال در حیطه ی ایمان وارد شود ، به تباهی این اجماع منجر می شود .
ابو ثناء لامشی یکی از ماتریدیان است که برای این دیدگاه جدایی عمل از ایمان ، تعدادی از استدلالهای انها را مطرح کرده می گوید : خداوند میان ایمان وا عمال فرق نهاده . در این ایه مسلمانان را بدون عمل مؤمن نامیده است و در (بقره 82 ) اعمال صالح را بر ایمان عطف کرده و اشکار است بین معطوف و معطوف الیه مغایرت وجود دارد . همچنین ایمان نسخ پذیر نیست در
حالی که اعمال نسخ پذیرند .
اگر اعمال صالح همراه با ایمان می بود هیچ کس با ایمان کامل از دنیا نمی رفت ، چون اعمال حد مشخصی ندارد و چیزی که حد مشخص ندارد ، نمی توان برای کمال و نقطه ی قصوای ان نهایتی در نظر گرفت .
اگر کسی تصدیق و اقرار داشته باشد و پیش از انجام عمل و طاعتی ، بلا فاصله مرگ دامن گیر او شود ، مؤمن از دنیا می رود ، پس اعمال جزو ایمان نیستند . پس کسی که ایمان دارد ، هر چند عملی انجام نداده و حتی اگر گناهکار باشد ، رستگار است .
متعلق ایمان
از نگاه ماتریدیان ، متعلق ایمان {ما جاء به النبی }است . یعنی هر انچه پیامبر از سوی خدا اورده است ، چه از امور اعتقادی و اصولی باشد و چه از امور عملی و فرعی ، شخص باید به ان ایمان اورد . حقانیت ان را تصدیق و به ان اذعان و اقرار کند و در برابر ان سر تسلیم و انقیاد فرود اورد .
این سخن ماتریدیان بسیار صحیح است ولی جای بحث با خود انها دارد که پیامبر چه چیز را مطرح کرده اند ؟ ایا امامت از جمله اوامر ایشان نبوده ؟ پس اختلاف بر سر این موضوع از کجا سر چشمه می گیرد ؟ این که گفته اند { ما جاء به النبی } چگونه است ؟پیامبر طی سالهای رسالت خود مسائل فراوانی را مطرح نموده ، ایا هر فردی توانایی انجام ان را دارد ؟ ایا همه ی اوامر را برای تمام افراد یکسان اورده که مجبور به انجام ان شوند ؟
در اینجا ماتریدیان بحث تفصیل و اجمال را مطرح کرده اند . اگر شخصی بخواهد مؤمن به شمار اید اجمالا اقرار به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر و حقانیت تمام انچه اورده ، کافی است . ولی اگر یک مورد خاص توجه فرد را به خود جلب کند لازم است به طور تفصیلی نیز ایمان اورد ، و در صورتی که مسئله ای جای سؤال باشد و نیاز به فهم بیشتر داشته باشد باید به تعلیم و تدبر بپردازد وگرنه همان ایمان اجمالی کافی است .
ابو الیسر بزدوی بر این مدعای ماتریدیان سه استدلال اقامه کرده است :
اجماع امت ؛ تمام امت بر صحت اسلام و ایمان عام و اجمالی ، اجماع دارند و بسیاری از مسلمانان از تمام ارکان اسلام اگاهی ندارند .
از پیامبر روایت شده ؛ و کسی که از سر اخلاص ( لا اله الا الله ) بگوید ، وارد بهشت میشود . پیامبر در پاسخ جبرئیل درباره ی ایمان فرمودند : ایمان این است که به خدا و ملائکه و کتب و پیامبران او و برانگیختن پس از مرگ ، و از سوی خدا دانستن خیر و شر ایمان بیاوری . از نظر بزدوی دو روایت پیامبر ، تنها ایمان اجمالی را لازم دانسته است .
ناممکن بودن ایمان در تمام تفاصیل : ایمان به تمام تفاصیل ناممکن و نا مقدور است و واجب نیست ، باید به ایمان اجمالی قناعت کرد .
استثناء در ایمان
یکی از مباحثی که مورد اختلاف اشعریان و ماتریدیان است که در قسمت اشعریان هم اشاره شده، جواز و عدم جواز استثناء در ایمان است ( این که در امری انشاء الله بگوییم در بین شیعه هم مرسوم است ولی از جنبه و دیدی دیگر ، چون شیعه ها در کارههایی که انجام می دهند اگر چه صحیح باشد ولی قبول و پذیرش ان را موکول به الله می کنند . زیرا انجام اوامر خداوند هر چه عمیق تر باشد و با خلوص تر ، نزد خداوند مورد قبول تر است ) .ولی بحث این گروه از جبر خبر می دهد .
استثناء در ایمان ان است که شخص بگوید : من مؤمنم ؛ انشاء الله ؛ اشاعره استثناء در ایمان و گفتن انشاء الله را جایز می دانند ؛ اما ماتریدیه ان را جایز نشمرده ؛ چون معتقدند استثناء در ایمان ، نشانه شک و تردید و منافی تصدیق است . از این روی ، از منظر ماتریدیان ، درست تر این است که شخص بگوید : من حقا مؤمنم .
گویی دیگر ماتریدیان جایی برای مؤاخذه نمی گذارند ، و ایمان خود را صحیح می دانند . ولی این در حالی است که در قبل ایمان اوردن افراد را به صورت کاملا سطحی مطرح کرده اند یعنی اینها همان اقرار را کافی در مسلمان بودن دانسته . این در حالی است که خداوند همه را کافر و غیر بهشتی مطرح نموده و فقط یک فرقه را اهل نجات مطرح کرده اند . و اگر ملاک ماتریدی درست باشد ، همه اهل رستگاری اند دیگر نیاز به جدا کردن فرقه های اسلامی و ترجیح فرقه ای بر فرقه ی دیگر وجود ندارد .
ماتریدیان برای خود دو دلیل مطرح می کنند :
این که ایمان مستلزم تصدیق قطعی و جزمی است ولی استثناء نشانه ی شک و تردید در وجود ایمان است و جایز نیست .{گویی ماتریدیان خود را تنها برای قطعی بودن ایمان کافی می دانند}.
دوم : ایاتی وجود دارد که به ظاهر جواز استثناء را در ایمان منتفی می سازد . شاهد سوره انفال ، 74 با تاکید فراوان ، بر تحقق ایمان دلالت دارد، و بقره 136 که اشکارا به افراد دستور می دهد تا با صراحت و قاطعیت ایمان خود را اعلام دارند .
{ می توان بیان قران را اینگونه هم در نظر گرفت که منظور از اعلام صریح در ایمان ، این باشد که قدم اول را از دور شدن از کفر برداریم و شرک را از خود دور سازیم. }
دلیل اشعریان
ایمانی که باعث رستگاری می شود ،ایمانی است که فرد هنگامی که از دنیا برود نیز مؤمن باشد . چون فرد نمی داند در ان هنگام مؤمن خواهد بود یا کافر ، استثناء می اورد و به مشیت الهی موکول می سازد .
دوم بنا بر ایه ی 24-23 سوره ی کهف خداوند دستور فرموده است که مؤمنان همه کارها و امور خود را به مشیت الهی وا نهند ، و استثناء در ایمان در حقیقت تبعیت از این دستور الهی و برای ادب و تیمن و تبرک است . اشعری از سویی سخنش صحت دارد ولی از سوی دیگر چون بحث را وارد جبر می کند این که ما ایمان می اوریم یا نه به حکم و دستورخدا بوده و بنده هیچ نقشی ندارد صحیح نیست . بنابراین این دو گروه یکی جبرمحض است و دیگری اختیار تام ، این خود مشکل ساز است .

 


[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 1:7 صبح ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 157
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 260687