تهیه کننده : خانم علی آبادی ، دانشجوی رشته دینی عربی
تحقیق درس عرفان اسلامی
کلمات بزرگان از تذکره الاولیاء
اویس قرنی : هر که سه چیز دوست دارد، دوزخ بد و از رگ گردنش نزدیکتر بود: یکی طعام خوش خوردن، دوم لباس خوش پوشیدن، سیوم با توانگران نشستن.
حسن بصری: ورع سه مقام است: یکی آن که بنده سخن نگوید مگر به حق وخواه در خشم باش خواه در رضا، دوم آن که اعضای خود نگه دارد از هر چه خسم خدای عز و جل در آن باشد سیوم آن که قصد وی در خیری بود که خدای تعالی بدان رضا داده است.
مالک دینار:در بعضی کتب منزل است که حق تعالی می فرماید که هر عالمی که دینا را دوست دارد، کمتر چیزی که با او کنم، آن باشد که حلاوت ذکر و مناجات از دل وی ببرم.
فضیل عیاض: سه چیز مجویید که نیابید:عالمی که علم او به میزان عمل راست بود، مجویید که نیابید و بی عالم بمانید و عاملی که اخلاص با عمل او موافق بود، مجویید که نیابید و بی عمل بمانید و بردار بیعیب مجویید که نیابید و بی برادر بمانید.
فضیل: دو خصلت است که دل را فاسد کند: بسیار خفتن و بسیار خوردن
فضیل: نقل است که سی سال هیچ کس لب او خندان ندیده بود مگر آن روز که پسرش بمرد تبسم کرد. گفتند ای خواجه، چه وقت این است؟» گفت: دانستم که خداوند راضی بود به مرگ این پسر، من نیز موافقت کردم و رضای او را تبسم کردم.
ابراهیم ادهم: ما درویتی ؟؟؟؟، توانگری پیش آمد. مردمان دیگر توانگری جستند، درویشی پیش آمد ایشان را
ابراهیم ادهم: وقتی غلامی خریدم از وی پرسیدم چه نامی؟ گفت تا چه خوانی. گفتم چه خوری؟
گفت تا چه خورانی؟ گفتم چه پوشی؟ گفت تا چه پوشانی؟ گفتم چه کار کنی؟ گفت تا چه فرمایی؟ گفتم چه خواهی؟ گفت بنده را با خواست چه کار؟ پس با خود گفتم «ای مسکین تو در همه عمر خدای را چنین بنده بودهای؟ بندگی، باری از وی بیاموز.»
ابراهیم ادهم: از او پرسیدند روزگار چگونه میگذرانی؟ گفت سه مرکب دارم چون نعمتی پدید آید بر مرکب شکر نشینم و پیش او باز شوم و چون بلالی پدید آید بر مرکب صبر نشینم و پیش باز روم و چون طاعتی پیدا گردد، بر مرکب اخلاص نشینم و پیش روم.
ابراهیم ادهم: مردی به وی گفت من بر خود بسیار ظلم کردهام مرا سخنی بگوی تا آن را امام خود سازم ابراهیم گفت اگر از من 2 خصلت را قبول کنی بعد از آنهیچ تو را زیان ندارد.
1- چون معصیتی خواهی کرد، روزی او مخور ? نیکو بود که رزق او خوری و در وی عاصی باشی.
2- چون معصیتی خواهی کرد از ملک خدای بیرون شو ? نیکو بود که ساکن ملک او باشی و دروی عاصی باشی 3- چون معصیتی کنی جایی کن که خدای تو را نبیند ? نیکو بود که رزق او خوری و ساکن بلاد او باشی و از او شرم نداری و در نظر او معصیت کنی؟
4- چون ملک الموت به قبض جان تو آید بگو که مهلتم ده تا توبه کنم؟ پس چون قادر نیستی که او را از خود دور کنی میتوانی که پیش از آنکه بیایید توبه کنی
5- چون منکر و نکیر بر تو آیند هر دو را از خود دفع کنی ? پس جواب ایشان را اکنون آماده کن
6- فردای قیامت که فرمان آید گناهکاران را ب دوزخ برند، تو مرد؟ از حال توبه کرد.
حارثِ محاسبی: از اهل محاسبه با ؟؟ پس عزم قوی دار و بدین خصلتها مواظبت نمای
1- به خدای سوگند یاد نکنی نه به راست و نه به دروغ و نه به سهو و نه به عمد
2- از دروع پرهیز کنی
3- وعده خلاف نکنی چون وفا توانی کردن و تا توانی کس را وعده مده که این با صواب نزدیکتر
4- هیچ کس را لعنت نکنی اگر چه ظلم کرده باشد
5- دعای بد نکنی نه به گفتار و نه به سردار و مکافات نجویی و برای خدای تحمل کنی
6- بر هیچ کس گواهی ندهی نه به کفر نه به شرک نه به نفاق که این به رحمت به خلق نزدیکتر واز ؟؟ خدای دورتر است.
7- قصد هیچ معصیت نکنی نه به ظاهر و نه به باطن و جوارح خود را از همه بازداری
8- آنکه رنج خود بر هیچ کس نیفکنی و بار خود از همه کس برداری در آنچه بدان محتاج باشی و آنچه از آن مستغنی باشی.
9- طمع به کلی از خلایقی منقطع گردانی واز همه نومید شوی، از آنچه دارند
10- بلندی درجه و استمکال عزت، نزدیک خدای بر آنچه خواهد در دنیا و آخرت، بدان سبب به دست توان کرد که هیچ کس را نبینی از فرزندان آدم (ع) که او ر از خود بهتر ندانی.
حاتم اصَمّ:کسی میخواست به سفر رود گفت حاتم را که مرا وصبتی کن. گفت اگر یار خواهی تو را جذای بس. اگر همراه خواهی، کرام الکاتبین بس. اگر عبرت خواهی دنیا بس و اگر مونس خواهی، قرآن بس و اگر کار خواهی، عبادت بس و اگر وعظ خواهی، مرگ بس و اگر این که یاد کردم را بسنده نیست، دوزخ تو را بس
حاتم اَصَمّ: شتا بزرگی از شیطان است مگر در 5 چیز: طعام پیش مهمان نهادن و تجهیز میت کردن و نکاح دختران بالغ کردن و وام گزاردن و توبه از گناه
سهل بن عدا... التُستری: چندین سال بیازمودم در سیری و گرسنگی و در ابتدا ضعف من از گرسنگی بودی و قوت از سیری چون روزگاری بر آمد، قوت از گرسنگی بودی و ضعف از سیری
سری سقطی: هیچ کس را ندیدم در عبادت کاملتر از سری که نود و هشت سال براد بگذشت که پهلو بر زمین نهاد مگر در بیماری مرگ
سری سقطی: هر معصیت که آن به سبب شهوت بود، امید توان داشت به آموزش آن و هر معصیت که آن به سبب کبر بود، امیر نتوان داشت به آمرزش آن زیرا که معصیت ابلیس از کبر بُود و زلت آدم از شهوت
فتح مَوْصلی: اهل معرفت آن قومند که چون سخن گویند از خدا گویند و چون عمل کنند برای خدا و چون طلب کنند از خدای طلب کنند.
ابوسعید خراز: پسرش که مرده بود در خواب دید گفت مرا وصیتی کن پسر گفت: ای پدر به ؟؟؟؟ خدای معامله مکن
ابو عبدا... محمد بن فضل : علم سه حرف است: عین و لام و میم ? عین علم است و لام عمل است و میم متخلص حق است در علم و عمل
محمد بن علی الترمذی: هر که از خیری بترسد، از او گریزد و هر که از خدای ترسد، در او گریزد
علی سهل اصفهانی: توانگری التماس کردم در علم یافتم و فخر التماس کردم در فقر یافتم و عافیت التماس کردم در زهد یافتم و قلت حساب التماس کردم در خاموشی یافتم و راحت التماس کردم در ناامیدی یافتم.
ابوحمزه خراسانی: توکل آن است که با مداد برخیزد از شب یادش نیاید و چون شب در آید از بامداد یادش نیاید.
ابو علی جَوز جانی: تجل سه حرف است با، و آن بلاست و خا و آن خران است و لام و آن لَومْ است پس بخیل بلایی است بر نَفس خویش، خاسری است در نفاق خویش، متلومی است در بخل خویش
ابو عبدا... بن الجهد: هر که مدح و ذم پیش او یکسان بود او زاهد بود و هر که بر فرایض قیام نماید به اول وقت، عابد بود و هر که افعال همه از خدای بیند موحّد بود.
ذوالنون مصری: بنده به چه سبب متعق مثبت نمود؟استقامتی که دروی گشتن نبود، 2. اجتهادی که در وی سهو نبود، 3- مراقبتی خدای را در سر و علانیت 4- انتظار مرگ به ساختن زاد راه. 5- محاسبت خود کردن پیش از آن که حساب کنند.
با یزید بسطامی: اول بار که به حج رفتم خانهای دیدم دوم بارکه به خانه رفتم خداوند خانه را دیدم سیوم بار نه خانه دیدم و نه خداوند خانه (حق میدیدم)
عبدا... بن المبارک: گفتند داروی دل چیست؟ از مردمان دور بودن. بر توانگران تکبر کردن و به درویشان متواضع بودن از تواضع بود. تواضع آن است که هر کس در دنیا بالای نو ست، در او تکبر کنی و با آن که فرد تر است، تواضع کنی.
سفیان توری به حاتم اصّم: تو را چهار سخن گویم که آن از جهل است: یکی ولامت کردن مردمان را از نادیدن قضاست و نادیدن قضا کافری است. دوم حسد کردن برادر مسلمان را زا نادین قسمت است و نادیدن قسمت کافری است. سیوم: مال حرام و شبهت جمع کردن از نادیدن شمار قیامت است و نادیدن شمار قیامت از کافری است چهارم: ایمن بودن از وعید حق و امید ناداشتن به وعده حق و نادیدن و عده حق، این هم کافری است.
ابو علی شفیق: 1700 استاد را شاگردی کردم و چند اشتر دار از کتاب حاصل کردم و دانستم که راه خدای در چهار چیز است: یکی امن در روزی دوم اخلاص در کار سیوم: عداوت شیطان. چهارم ساختن مرگ.
ابو علی شفیق:پسری پیش او آمد و گفت گناه بسیار کردهاغم و میخواهم که توبه کنم. گفت دیر آمدی. پیر گفت: ؟؟/ آمدم گفت: چون ؟ گفت « هر که پیش از مرگ آمد، زود آمده باشد» شفیق گفت نیک آمدی و نیک گفتی.
ابو علی شفیق : عبادت 10 جزو است نه جزو گریختن است از خلق و یکی جزو خاموشی
ابو علی شفیق: هلاک مردم در سه چیز است: گنا میکند به امید توبت و توبه نکند به امید زندگانی و توبه ناکرده ماند به امید رحمت پس چنین کس هرگز توبه نکند.
ابو علی شفیق: 700 مرد عالم را پرسیدم یک جواب دادند خردمند آن است که دنیا را دوست ندارد و زیرک آن است که دنیا او را نفریبد و توانگر آن است که به قسمت خدای راضی بود و درویش آن است که در دلش طلب زیادتی نبود و بخیل آن است که حق را از خلق خدای باز دارد.