اهمیت و ضرورت فلسفه اسلامی
سکینه سبحانی
در سنت آموزشی فلسفه اسلامی درسگفتار بیشتر بهصورت نوشتههای دانشجویان و طلاب از درسهای استاد تهیه میشود و استاد پس از مشاهده متنهای دستنویس و بازنگری آنها اجازه انتشار آنها را میدهد احیای این شیوه شاید گامی دیگر در راه بازخوانی مجدد فلسفه اسلامی در زمان عسرت باشد. ابزار آموزشی، واسطه، وسیله و رسانهای است که آموزش از طریق آن صورت می گیرد. فلسفه بنا به ماهیت آن دانش انتزاعی و دیریاب است که به لحاظ پیچیدگی اگر از ریاضیات و فیزیک پیچیدهتر نباشد، کمتر هم نیست. در این بخش در نظر است به ابزارهای آموزشی در فلسفه اسلامی بپردازیم.
سروکار داشتن با اصطلاحات پیچیده و مفاهیم انتزاعی و سهل و ممتنع از یکسو و شیوههای پیچیده استدلال منطقی و محاجهکردن از سوی دیگر موجب شدهاند که فلسفه، علمی دشوار باشد و دانشجویان همواره از شنیدن نام آن احساس ترس کنند، به ویژه که بیشتر فلاسفه نوآور و بزرگ بهدلایل گوناگون عقاید خود را به زبانی دشوار و سخت نگاشتهاند. این امر در مورد فلسفه اسلامی بهعنوان دانشی کلاسیک با اصطلاحات مهجور و بیشتر عربی سختی آموزش را مضاعف کرده است.
مسائل فوقالذکر به همراه بسیاری علل دیگر که از حوصله و توان بحث خارج است، ضرورت بهکارگیری از ابزارهای نوین آموزشی را یادآور میسازد. در بحث از روش، شیوههای آموزش مورد بحث و بررسی قرار گرفت. اینک به ابزارهای آموزشی موجود و ممکن میپردازیم و ضمن توضیح آن، به میزان کاربست آن در نظام آموزشی فلسفه اسلامی در شرایط فعلی خواهیم پرداخت.
دیرپاترین ابزار آموزشی در سنت آموزشی ما که در حوزه های سنتی رایج بوده و امروز همچنان در دانشگاهها رایج است، استفاده از کلاسهای آموزشی است. کلاس درس با آداب خاص، تمایز آشکار معلم و متعلم، ادب این تقابل، شکل نشست کلاس و زمان و مکان مشخص همواره با تفاوتهای جزئی شایعترین ابزار آموزشی بوده است. توضیح بیشتر در مورد کلاس درس بهعنوان سادهترین و شایعترین تکنولوژی آموزشی اگر توسط یک کارشناس علوم آموزشی صورت نگیرد، توضیح واضحات بیفایده خواهد بود. تنها اشاره به این امر ضروری است که ادب کلاسهای جدید متفاوت از جلسههای سنتی است و برخی بر این باورند که این تفاوت به تفاوت در محتوای آموزشی و تعلیم میانجامد.
در سدههای میانه بهدلیل کمبود متون نوشتاری، اساتید مجبور بودند تا دروس خود را در متونی به نام «درس گفتار» تنظیم کنند و این امر هر دوره آموزشی تکرار میشد (نه بهمعنای جزوه درسی که یک بار برای همیشه توسط استاد یا دانشجویان نوشته میشود و همواره تکرار) این امر گذشته از تکثیر متون مکتوب، استاد را وامیداشته تا همواره برای بازنویسی تحقیق کند و ذهنش درگیر مطالب فلسفی باشد. همچنین حاصل این متون مکتوب، امروز شماری از برجستهترین آثار فلسفی است که بدون آنها قطعا تفکر فلسفی صورت دیگری مییافت.
این سنت نیکو تا به امروز ادامه داشته است و درس گفتارهای اندیشمندانی چون هایدگر، ویتگنشتاین و سوسور از این نمونه است. در سنت آموزشی فلسفه اسلامی درس گفتار معمولاً بهصورت نوشتههای دانشجویان و طلاب از درسهای استاد تهیه میشود و استاد پس از مشاهده متنهای دستنویس و بازنگری آنها اجازه انتشار آنها را میدهد احیاء این شیوه شاید گامی دیگر در راه بازخوانی مجدد فلسفه اسلامی در زمانه عسرت باشد.
گاهی نیز شاگرد با اجازه استاد به شرح مطالب او پرداخته و به افزایش اضافات و ویراست آنها میپردازد. درسگفتارهای آیتالله جوادیآملی در شرح اسفار با عنوان «رحیق مختوم» از نمونه اول و شرح نهایهالحکمه آیتالله مصباحیزدی با نگارش عبدالرسول عبودیت از نمونه دوم است. گاهی نیز خود استاد درسها را مکتوب کرده و منتشر میسازد. «درسهای فلسفه اخلاق» آیتالله مصباحیزدی از این دسته است.
همچنین گاهی درس استاد و شرح شاگرد به همراه هم ولی بهصورت مجزا و مشخص منتشر میشوند. کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» اثر علامه سیدمحمدحسین طباطبایی با نگارش و شرح استاد مطهری از این دست میباشد.
متن مکتوب قدیمیترین رسانه آموزشی است. فیلسوفان نیز همواره اندیشههای خود را نوشتهاند و بهصورت دستنوشته و مکتوب در اختیار دیگران قرار دادند. در این میان فلاسفهای چون سقراط که نخستین فیلسوف شفاهی است، نادر میباشد اما متن نوشتاری بهمثابه رسانه آموزشی با متن اصیل فلسفی متفاوت است و ملاکها و ضوابطی میخواهد در بخش منابع آموزشی بدان خواهیم پرداخت.
در اینجا تنها برای اشاره به متون آموزشی موجود، میتوان به شروح و تعلیقههای فراوان که بر کتابهای فلسفه اسلامی نگاشته شده، اشاره کرد. شایان ذکر است که گذشته از تفاوت معنای آموزش در سنت مدرسی و عصر مدرن، بسیاری از این متون حتی به هدف آموزش نوشته نشدهاند و در بسیاری از موارد، متن تعلیقه یا شرح از خود متن اصلی دشوارتر و دیریابتر است و شرح درواقع به هدف ارائه نظرات خود شارح و انتقادهای او نگاشته شده است که به دلایل بیرونی و درونی به صورت حاشیه نوشته شده است.
جمله معروف بر سر در آکادمی را همه به یاد داریم. افلاطون همچنین در سراسر کتابهایش به ویژه در کتاب مشهور «جمهوری» اهمیت تمرین و آمادگی ذهن برای مطالعه را یادآوری میکند. تا جایی که در کتاب هفتم جمهوری برنامهای منسجم و گام به گام برای تربیت فیلسوف ارائه میکند که در آن برنامه دانشجو پیش از مطالعه روش مناظره و دیالکتیک که روش اصیل افلاطون است.
باید ابتدا و در سنین نوجوانی و جوانی به تربیت بدنی و آموزش اشعار حماسی بپردازد و همراه این تربیت بدنی و روحی به ترتیب حساب، هندسه، نجوم و موسیقی بیاموزد و تنها پس از این مسیر طولانی و در سنین میانسالی است که دانشجو آمادگی و توانایی ذهنی یادگیری فلسفه حقیقی را دارد. تا جایی که افلاطون معتقد است اگر این مسیر طی شود. فرد از مسیر حقیقی منحرف خواهد شد و به درک خیر اعلی نائل نخواهد شد.
در هر اقدامی که می کنیم و در هر تصمیمی که می گیریم بجاست نخست این سئوال را مطرح می کنیم که چرا چنین می کنیم .
حکماء ما سئوال از لمیت یعنی چرائی را یکی از سه سوال اساسی پیرامون هر امری می دانند این سه عبارتند از : چیستی – هستی و چرائی .
از این روی در تحصیل هر یک از رشته های علمی نیز شایسته است دانشجویان آن رشته نخست به پاسخ این سئوال بپردازند که چرا باید این رشته را فرا گرفت و اگر این رشته علمی تحصیل نشود چه خلاء و کمبودی ایجاد می شود .
سئوالات اساسی و بنیادین بشر ، راجع به مبدا و معاد و سعادت حقیقی انسان است و بنا به شهادت مورخان فلسفه اینگونه سئوالات هیچگاه آدمی را رها نکرده اند .
در عصر ما در کنار همه پیشرفت های علمی و صنعتی ، نوعی سرگردانی و تحیر بر جوامع غربی حاکم است که به عقیده ما علت آن حل ناشدن همان سئوالات اساسی و بنیادین فکری است که ما بدانها اصول دین می گوئیم .
آگاهی از تمام ابعاد فطرت و ساختار وجودی انسان برای اندیشمندان بشری ناممکن است و آنچه از مغزهای عادی می توان انتظار داشت صرفاً شناخت مسائل بنیادین مثل شناخت پروردگار و ... است که با متد تعقلی و فلسفی حل می شوند .
یکی از مهمترین جهات ضرورت تحصیل فلسفه ارتباط فلسفه با عقاید ماست – و همانطور که گفتیم اساسی ترین اصول اعتقادی ما جز از راه تعقل و شیوه فلسفی قابل اثبات نیستند . اگر ما با فردی ملحد و ماتریالیست روبرو شویم هرگز نمی توانیم در اثبات مدعای خویش مثلاً اثبات وجود خدا – از آیات و روایات استفاده کنیم ، چرا که حجیت و اعتماد به روایات و آیات وقتی است که کسی مقدمات قبلی آنها و از جمله وجود خدا را پذیرفته باشد و الا برای کسی که منکر اصل وجود خداوند است نمی توان چنین استدلال کرد که چون امام صادق (ع) فرموده اند خداوند موجود است ، پس پذیرش آن لازم است .
تنها کانال ارتباط و تفاهم بین المللی بین دو انسان با هر مسلک و مذهب عقل است پس ما در اثبات ریشه ای ترین اصول عقاید خود محتاج تعقل و روش فلسفی هستیم و جز این ، راهی برای اثبات آنها نداریم و ضرورت فراگیری فلسفه از همینجا روشن می شود .
راه دیگر برای شناخت اهمیت و ضرورت فلسفه این است که بدانیم اساساً انسانیت انسان ، در گرو دستاوردهای فلسفی است و انسانی که تنها در محدوده ادراکات حسی و غرائز حیوانی رفتار می کند از چهارپایان هم گمراه تر است .
فلسفه چیست ؟
واژه فلسفه دارای معانی اصطلاحی متعددی است که اگر بدانها عنایت نشود ممکن است منشا اشتباهات و مشاجرات فراوان گردد .
کلمه فلسفه یک واژه اصطلاحی است و دارای معانی گوناگونی می باشد . گروههای مختلف فلاسفه هر یک تعریف خاصی از فلسفه به دست داده اند و هر کدام معنای خاص خود را منظور نظر داشته اند لذا آنچه یک گروه آنرا فلسفه می نامد ممکن است از دیدگاه گروه دیگر فلسفه نباشد و طبیعتاً بی ارزش تلقی شود .
سوفیست ها مغالطه گرانی بودند که در قرن پنجم قبل از میلاد به کار وکالت در محاکم مشغول بودند و به تدریج سوفیسم به معنای شکاکیت در برابر فلسفه قرار گرفت . سقراط معروفترین دانشمندی بود که خود را فیلاسوفوس خواند و در برابر موج شکاکیت سوفیست ها قد علم کرد .
فیلوسوفیا کلمه ای مرکب از فیلو بمعنای دوستداری و سوفیا به معنای حکمت است و فلسفه مصدر جعلی و عربی کلمه فیلوسوفیا می باشد .
نیاز به فلسفه
اما همانگونه که در اصل واقعیت تردیدی نداریم ، در این هم شک نداریم که برخی از ادراکات ما خطا بوده و با واقعیت خارجی تطبیق نمی کند ، چه بسا می پنداریم که چیزی وجگود دارد ، در حالی که وجود ندارد ، و یا بالعکس . دلیل واضح و غیر قابل انکار بر وجود خطا در ادراکات انسان این است که انسانهای پیشین عقاید و آرائی داشته اند که ما اکنون آنها را انکار می کنیم ( مانند اشیای افسانه ای که پشتیبان آنها را موجود می انگاشتند و ما آنها را خرافی می دانیم ) به گونه ای که عقیده ما نقیض اعتقاد آنهاست . بی شک یکی از این دو اعتقاد خطا می باشد .
( چرا که صحت هر دوی آنها در حکم اجتماع نقیضین است که استحاله آنها بدیهی است) و نیز خطاها و اشتباهاتی هست که ما هر روزه به آنها مبتلا هستیم . چیزی را که وجود ندارد ، موجود می انگاریم و یا چیزی را که وجود دارد ، معدوم می پنداریم ، و آنگاه بر ما معلوم می گردد که در قضاوت خود به خطا رفته ایم ( و اثبات و نفی هایمان نابجا بوده است ) .
فلسفه عام ترین دانشهاست
گسترده و شمول فلسفه از هر علم دیگری بیشتر است ، زیرا موضوع آن موجود است عام ترین موضوعات بوده و همه چیز را شامل می شود . و به همین دلیل همه علوم در اثبات وجود و تحقق موضوعشان نیاز به فلسفه دارند ، ( و به عبارت دیگر ، اصل وجود و تحقق موضوعات علوم گوناگون در فلسفه به اثبات می رسد ) ، ولی فلسفه در اثبات وجود و تحقق موضوع خود به هیج علمی نیازمند نیست ، چرا که موضوع آن « موجود عام » است که هم تصورش بدیهی است و هم تصدیقش بدیهی می باشد . زیرا تحقق و واقعیت همان موضوع فلسفه است .
آگاهی از مسائل فلسفه مطلوب بالذات است
چون موضوع فلسفه از همه علوم و دانشهای دیگر عام تر است به گونه ای که چیزی را نمی توان یافت که از موضوع فلسفه و محمولات آن ، که در واقع به همان موضوعش باز می گردند ، بیرون باشد ، لذا نمی توان چیزی خارج از آن را تصور نمود که غایت فلسفه باشد و فلسفه برای دستیابی به آن فرا گرفته شود . بنابراین ، فراگیری فلسفه و آگاهی از مسائل آن مطلوب بالذات است نه آنکه برای دستیابی به امر دیگری مطلوب باشد ، همچون علوم و دانشهای آلی ( چون منطق ، اصول ، حساب و هندسه ) که ابزار و وسیله ای در خدمت علوم دیگر هستند .
البته ثمرات و فوائدی هست که بر فلسفه مترتب می شود ؛ ( مانند : تمییر حقایق از وهمیات ، و اثبات موضوعات علوم مختلف ، و نیز اثبات دیگر قضایایی که جزء مبادی تصدیقی آن علوم محسوب می شوند و امور فراوان دیگر . اما چنین نیست که فلسفه آلت و ابزاری برای یک علم دیگر باشد ، بلکه خود مطلوب بالذات است .