سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

تفسیر نمونه ، جلد: 20، صفحه : 270تا 273
نزول فرشتگان بر مؤ منان را با استقامت مى دانیم روش قرآن براى تبیین مطالب این است که امور متضاد را در برابر هم قرار مى دهد تا با مقایسه با یکدیگر وضع آن ها به خوبى روشن گردد، و از آن جا که در آیات گذشته سخن از منکران لجوجى در میان بود که بر کفر پافشارى داشتند، و خداوندآن ها را به عذاب ها و کیفرهاى مختلف تهدید مى کند، در آیات مورد بحث سخن از مؤ منانى است که در ایمانشان راسخ و پا بر جا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت که براى آنها قرار داده اشاره مى کند که غالبا نقطه مقابل کیفرهاى گذشته است.  نخست مى گوید: (( کسانى که مى گویند پروردگار ما الله است ، سپس  بر سر گفته خود مى ایستند و کمترین انحرافى پیدا نمى کنند، و آن چه لازمه آن است در عمل و گفتار نشان مى دهند فرشتگان الهى بر آن ها نازل مى شوند که نترسید و غمگین مباشید)) (ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا). چه تعبیر جامع و جالبى که در حقیقت همه نیکی ها و صفات برجسته را در بر دارد، نخست دل به خدا بستن و ایمان محکم به او پیدا کردن ، سپس تمام زندگى را به رنگ ایمان در آوردن و در محور آن قرار دادن . بسیارند کسانى که دم از عشق الله مى زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند که وقتى در برابرطوفان شهوات قرار مى گیرند با ایمان وداع کرده ، و در عمل مشرک مى شوند، و هنگامى که منافعشان به خطر مى افتد همان ایمان ضعیف و مختصر را نیز از دست مى دهند. در حدیثی از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که این آیه را تلاوت فرمود سپس افزود: قد قالها الناس ، ثم کفر اکثرهم ، فمن قالها حتى یموت فهو ممن استقام علیها: (( گروهى این سخن را گفتند سپس اکثر آن ها کافر شدند، اما کسى که این سخن را بگوید و هم چنان به آن تداوم دهد تا مرگش فرا رسد او از کسانى است که بر آن استقامت کرده )) . و اگر مى بینیم در حدیثى که از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام ) نقل شده در پاسخ سؤ ال از تفسیر (( استقامت )) فرمود: هى و الله ما انتم علیه : (( استقامت همان روش ولایتى است که شما دارید)) به معنى این نیست که مفهوم آیه در مساله ولایت خلاصه شود بلکه چون پذیرش رهبرى ائمه اهل بیت (علیه السلام ) ضامن بقاء خط توحید و روش اصیل اسلام و ادامه عمل صالح است ، استقامت را به این معنى تفسیر فرموده است . کوتاه سخن این که ارزش انسان که در ایمان و عمل صالح خلاصه مى شود در این آیه در جمله (( قالوا ربنا الله ثم استقاموا)) منعکس  شده ، و لذا در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده که شخصى خدمتش عرض کرد: اخبرنى بامر اعتصم به : (( دستورى به من ده که به آن چنگ زنم و در دنیا و آخرت اهل نجات شوم )) . پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: قل ربى الله ثم استقم : (( بگو پروردگار من الله است و بر این گفته خود به ایست )) ! سپس مى گوید: پرسیدم : (( خطرناکترین چیزى که باید از آن بترسم چیست )) ؟ پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) زبانش را گرفت و فرمود: (( این )) ! اکنون به بینیم کسانى که این دو اصل مهم را در وجود خود زنده مى کنند مشمول چه مواهبى از سوى خدا هستند. قرآن در این آیات به هفت موهبت بزرگ اشاره مى کند مواهبى که از سوى فرشتگان الهى که بر آنها نازل مى شوند به آن ها بشارت داده مى شود. آرى کار انسان به جایى مى رسد که در پرتو ایمان و استقامت فرشتگان بر او نازل مى گردند و پیام الهى را که سراسر لطف و مرحمت است به او اعلام مى دارند. پس از نخستین و دومین بشارت در مورد عدم (( خوف )) و (( حزن )) که به آن اشاره شد. در سومین مرحله مى گویند: (( بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به آن وعده داده مى شدید)) (و ابشروا بالجنة التى کنتم توعدون ).
 17 ـ حضرت علی علیه السلام در قسمتی از خطبه ی 234 که ـ بعضی آن را خطبه قاصعه می نامند ـ درباره ی سود نماز و روزه و زکات می فرمایند: .... فالله الله فی عاجل البغی وآجل و خامه الظلم و سوء عاقبه الکبر فإنها مصیده إبلیس العظمی .... خدارا ، بترسید از تبهکاری در این جهان و کیفر ستمگری در آن جهان و از سرانجام بد خودخواهی و خودپسندی  که دام بزرگ ابلیس است .
در سوره ی حجر آیه ی 38 آمده است:إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (اما نه تا روز رستاخیز بلکه ) تا روز و وقت معینى .
تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 71 و 72
در اینکه منظور از یوم الوقت المعلوم ، چه روزى است ، مفسران احتمالات متعددى داده اند: لذا ((عرض کرد: پروردگارا اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده !)) (قال رب فانظرنى الى یوم یبعثون ). نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد! خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و ((فرمود مسلما تو از مهلت یافتگانى )) (قال فانک من المنظرین ). ولى نه تا روز مبعوث شدن خلایق در رستاخیز، چنان که خواسته اى ، بلکه ((تا وقت و زمان معینى )) (الى یوم الوقت المعلوم ). در این که منظور از یوم الوقت المعلوم ، چه روزى است ، مفسران احتمالات متعددى داده اند: بعضى گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است ، چرا که بعد از آن ، طبق ظاهر آیات قرآن ، همه جهانیان از بین می روند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابر این تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد. بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست ، چرا که اگر آن وقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود. بعضى نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید. ولى این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که ظاهر آیات فوق این است که به طور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است .
هم چنین در سوره ی سبأ آیه ی 35 آمده است: وَ قَالُوا نحْنُ أَکثرُ أَمْوالاً وَ أَوْلَاداً وَ مَا نحْنُ بِمُعَذَّبِینَ
و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه ) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست ) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد.
تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 107
این آیه به منطق پوشالى آنها که در هر زمانى براى اثبات برترى خود متوسل می شدند و به اغفال عوام می پرداختند اشاره کرده ، مى گوید: و آن ها گفتند ما از همه ثروتمندتر و پراولادتریم (و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا). خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختیار ما نهاده ، و هم نیروى انسانى بسیار، و این دلیل بر لطف او در حق ماو نشانه مقام و موقعیت ما در نزد او است و ما (نور چشمی ها) هرگز مجازات نخواهیم شد! (و ما نحن بمعذبین ). مگر خداوند عزیز کرده هاى خود را هم مجازات می کند؟! اگر ما مطرود درگاه او بودیم این همه نعمت چرا به ما می داد؟! خلاصه آبادى دنیاى ما دلیل روشنى بر آبادى آخرت ماست ! بعضى از مفسران احتمال داده اند که جمله ((و ما نحن بمعذبین )) دلیل بر آن است که آنها به طور کلى منکر قیامت وعذاب بودند. ولى آیات بعد نشان می دهد که این جمله ناظر به این معنا نیست ، بلکه منظورشان این بوده که آن ها به دلیل ثروتشان مقرب درگاه خدایند.
وهمین طور در سوره ی ص آیه ی81 آمده است: إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ / ولى تا روز و زمان معینى .
تفسیر نمونه جلد 19 صفحه 343 و 344
در این که ((یوم الوقت المعلوم )) چه روزى است ؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى دارند: بعضى آن را پایان این جهان مى دانند، چرا که در آن روز همه موجودات زنده مى میرند، و تنها ذات پاک خداوند مى ماند، چنان که در آیه 88 سوره قصص مى خوانیم ((کل شى ء هالک الا وجهه )) و به این ترتیب به قسمتى از خواسته ابلیس ترتیب اثر داده شده . بعضى احتمال داده اند منظور از آن روز قیامت است ، ولى این احتمال نه با ظا هر آیات مورد بحث مى سازد که لحن آن نشان مى دهد با تمام خواسته او موافقت نشد، و نه با آیات دیگر قرآن که خبر از مرگ عموم زندگان در پایان این جهان مى دهد. این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق اشاره به زمانى باشد که هیچ کس  جز خدا نمى داند. ولى تفسیر اول از همه مناسب تر است لذا در روایتى که در تفسیر برهان از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده آمده است که ابلیس بین نفخه اول و دوم مى میرد.
18 ـ حضرت علی علیه السلام در قسمتی از خطبه ی  108 درباره چگونگی بازگشت خلایق در قیامت توضیح می دهند:  .... وجاء من أمر الله ما یریده من تجدید خلقه أماد السماء و فطرها وأرج الارض و أرجفها و قلع جبالها و نسفها ودک بعضها بعضا من هیبته جلالته و مخوف سطوته و أخرج من فیها فجددهم بعد إخلاقهم و جمعهم بعد تفریقهم. ثم میزهم لما یرید من مساءلتهم عن خفایا الأعمال و خبایا الأفعال .... فرمان خداوند در پدید آوردن خلقی نو برسد. آسمان را در جنبش آورد و بشکافد و زمین را به لرزه در آورد و باژگونه کند و کوه هایش را از جا برکند و پراکنده سازد و از هیبت جلال او و از خوف سطوت او بر یکدیگر کوبیده شوند و هرچه را در آنهاست بیرون افتد و آن ها را پس کهنه شدن نو کند وپس از پراکندن گرد آورد . سپس برای کاری که مقرر کرده آنها را از هم جدا سازد تا از اعمالی که در نهان و پنهانی مرتکب شده اند بازخواست نماید.
درسوره ی کهف آیه ی 47 آمده است :وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أحَدا /و روزى را به خاطر بیاور که کوه‏ها را به حرکت درآوریم؛ و زمین را آشکار [و مسطح] مى‏بینى؛ و همه آنان [=انسان ها] را برمى‏انگیزیم، و احدى از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد!
تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 451 و452
واى بر ما این چه کتابى است ! از آن جـا کـه در آیـات گـذشـتـه سـخن از انسان خودخواه و مغرورى به میان آمد که به خاطر غرورش معاد و رستاخیز راانکار کرد به دنبال آن ، آیات مورد بحث تشریحى از چگونگى قیامت در سه مرحله مى کند: مرحله قبل از رستاخیز انسان ها، و مرحله رستاخیز، و قسمتى از مرحله بعد. نـخـسـت مـى گـویـد: ((به خاطر بیاورید روزى را که (نظام جهان هستى به عنوان مقدمه اى بـراى نـظـام نـویـن درهـم فـرو مـى ریـزد) کوه ها را به حرکت در مى آوریم ، و همه موانع سطح زمین از میان میرود، به گونه اى که زمین را صاف و همه چیز را در آن نمایان می بینى (و یوم نسیر الجبال و ترى الارض بارزة ). این قسمت از آیات به حوادثى که در آستانه رستاخیز رخ مى دهد اشاره مى کند، این حوادث بسیار زیاد است که مخصوصا در سوره هاى کوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مى خورد، و به عنوان اشراط الساعة (نشانه هاى قیامت ) نامیده مى شود. مـجـمـوعه این نشانه ها دلیل بر آن است که جهان امروز ما به کلى ویران و دگرگون مى شود، کوه ها متلاشى مى گردد، درختان و بناها فرو مى ریزد، زمین صاف و مسطح مى شود و سـپـس زلزله هـا آن را درهـم مـى کـوبـد، آفـتـاب بـى فروغ و ماه بى نور و ستارگان خـامـوش  مـى گـردنـد، سـپـس جـهانى نو، آسمان و زمینى تازه بر ویرانه هاى آن بنا مى گردد، و زندگى نوین انسان ها در آن جهان نو بنا مى شود. بعد اضافه مى کند: ما همه آن ها را در این هنگام محشور مى کنیم به گونه اى که حتى یک نفر را ترک نخواهیم گفت (وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا).  ((نـغـادر)) از مـاده ((غـدر)) بـه مـعـنـى تـرک گفتن چیزى است ، به همین - جهت کسى که پـیـمان و عهد خود را بشکند و ترک کند مى گویند غدر کرده است ، و این که به گودال هاى آب غدیر مى گویند به خاطر آن است که مقدارى از آب باران در آن ها، رها و ترک شده است . به هر حال جـمـله فـوق تـاکیدى است بر این حقیقت که معاد یک حکم عمومى و همگانى است و هیچ کس از آن مستثنى نخواهد بود.
در سوره ی دخان آیه ی10 هم آمده است:فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ/ پس منتظر روزى باش که آسمان دود آشکارى پدید آورد...
تفسیر نمونه جلد 21 صفحه 158و159
آن روز که دودى کشنده همه آسمان را فرا مى گیرددر آیه بعد به تهدید این منکران لجوج و سرسخت پرداخته در حالى که روى سخن را به پیامبر کرده ، مى گوید: ((منتظر روزى باش که آسمان دود آشکارى پدید مى آورد))! (فارتقب یوم تأتى السماء بدخان مبین ) (دودى که تمام مردم را فرا مى گیرد)!
همین طور در سوره ی طور آیه ی30 آمده است: َأمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَّترَبَّص بِهِ رَیْب الْمَنُونِ /بلکه آن ها مى گویند او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مى کشیم !
     تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 443تا445
شان نزول :در روایتى آمده است قریش در ((دارالندوة )) اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله ) که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آن ها محسوب مى شد بیندیشند.
یکى از مردان قبیله ((بنى عبدالدار)) گفت : ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت ، همان گونه که ((زهیر)) و ((نابغه )) و ((اعشى )) (سه نفر از شعراى جاهلیت ) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات فوق نازل گشت و به آن ها پاسخ گفت .اگر راست مى گویند کلامى مانند آن بیاورند
سپس به سومین اتهام پرداخته که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است و مى فرماید: ((بلکه آنها مى گویند او شاعرى است که ما انتظار مرگش  را مى کشیم )) (ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى کند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش ، همچون طومار عمرش ، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
به طورى که از کتب لغت و تفسیر برمى آید ((منون )) از ماده ((من )) در اصل به دو معنى آمده : ((نقصان )) و ((قطع و بریدن )) که این دو نیز مفهوم نزدیکى دارند.
سپس واژه ((منون )) به مرگ نیز اطلاق شده ، چرا که ((ینقص العدد و یقطع المدد)) (نفرات را کم مى کند و کمک ها را قطع مى نماید).
گاه ((منون )) به گذشت روزگار نیز گفته شده به این مناسبت که آن نیز موجب مرگ و میر، و بریدن پیوندها، و نقصان نفرات است ، و گاه به شب و روز ((منون )) گفته اند و آن نیز ظاهرا به همین مناسبت است .
و اما واژه ((ریب )) در اصل به معنى شک و تردید و توهم چیزى است که بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود و حقیقت آن آشکار مى گردد.
این تعبیر هنگامى که در مورد مرگ به کار رود و ((ریب المنون )) گفته شود از این نظر است که وقت حصول آن نامعلوم است نه اصل تحقق آن .
ولى جمعى از مفسران ((ریب المنون )) را در آیه مورد بحث به معنى ((حوادث روزگار)) تفسیر کرده اند، حتى از ابن عباس نقل شده که واژه ((ریب )) در همه جا در قرآن به معنى شک و تردید است جز در این آیه از سوره طور که به معنى ((حوادث )) است .
بعضى از مفسران نیز آن را به معنى حالت ((اضطراب و پریشانى )) تفسیر کرده اند، بنابراین ((ریب المنون )) حالت اضطرابى است که قبل از مرگ به غالب افراد دست مى دهد.
ممکن است این تفسیر به معنى فوق بازگردد چرا که حالت شک و تردید معمولا سرچشمه اضطراب و پریشانى است ، همچنین حوادث پیش بینى نشده نیز نوعى اضطراب و شک و تردید با خود همراه مى آورد، و به این ترتیب همه این مفاهیم به ریشه ((شک و تردید)) که در اصل معنى این واژه آمده منتهى مى شود.
و به تعبیر دیگر براى ((ریب )) سه معنى ذکر شده : شک ، اضطراب ، حوادث ، و این ها لازم و ملزوم یکدیگرند.
19 ـ در قسمتی از خطبه ی  128 که حضرت  بعد از جنگ جمل در بصره که از پیشامدهای سخت در بصره خبر می دهد اشاره می فرمایند (قسمتی از این سخنان تاتاران و مغول ها وخونریزی های آن ها را وصف می نماید ): ..... و إنما علم الغیب علم الساعه ، وما عدده الله سبحانه بقوله : « أن الله عنده علم الساعه ... »... علم غیب علم به زمان قیامت است و آنچه خدا در این آیه برشمرده : «     خداست که علم زمان قیامت در نزد اوست . »
درسوره ی یونس آیه ی 49  آمده است:قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ /بگو: (من [حتّى] براى خودم زیان و سودى را مالک نیستم، [تا چه رسد براى شما!] مگر آن چه خدا بخواهد. [این مقدار مى‏دانم که] براى هر قوم و ملّتى، سرآمدى است؛ هنگامى که اجل آنها فرا رسد، [و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،] نه ساعتى تأخیر مى‏کنند، و نه پیشى مى‏گیرند!
تفسیر نمونه جلد 8 صفحه 307 و308
در این آیات نخست از قول آن هاچنین نقل مى کند که از روى استهزاء و مسخره و انکار ((مى گویند این وعده اى که در مورد نزول عذاب مى دهى اگر راست مى گویى چه موقع است ))؟! (و یقولون متى هذا الوعد ان کنتم صادقین ) این سخن مسلما از ناحیه مشرکان عصر پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بوده زیرا آیات بعد که متضمن پاسخ  پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است شاهد گویاى این مطلب مى باشد. به هر حال آن ها با این تعبیر مى خواستند بى اعتنایى کامل خود را به تهدیدهاى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نشان دهند و هم براى افرادى که از این تهدید ها متزلزل گشته بودند مایه قوت قلب و آرامش فکر شوند. در برابر این سؤ ال خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که از چند راه به آن ها پاسخ گوید: نخست این که مى فرماید ((به آن ها بگو وقت و موعد این کار در اختیار من نیست ، من مالک سود و زیانى براى خود نیستم ، تا چه رسد براى شما، مگر آن چه خدا بخواهد و اراده کند)) (قل لا املک لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله ). من تنها پیامبر و فرستاده اویم ، تعیین موعد نزول عذاب ، تنها به دست او است ، وقتى که من درباره خودم مالک سود وزیان نباشم به طریق اولى در مورد شما نخواهم بود. این جمله در حقیقت اشاره به توحید افعالى است که در این عالم همه چیز به خدا باز مى گردد، و هر کار از ناحیه او است ، او است که با حکمتش مؤ منان را پیروزى مى دهد و او است که با عدالتش منحرفان را مجازات مى کند. بدیهى است که این منافات با آن ندارد که خداوند به ما نیروها و قدرت هایى داده است که به وسیله آن مالک قسمتى از سود  و زیان خویش هستیم و مى توانیم درباره سرنوشت خویش  تصمیم بگیریم ، و به تعبیر دیگر این آیه نفى مالکیت ((بالذات )) را مى کند نه ((بالغیر)) را و جمله الا ما شاء الله قرینه روشنى بر این موضوع است . از این جا معلوم مى شود این که بعضى از متعصبان همانند نویسنده تفسیر المنار خواسته اند از این آیه نفى جواز توسل به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را استفاده کنند، بسیار بى پایه است . زیرا اگر منظور از توسل این باشد که ما پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را صاحب قدرت و مالک سود و زیان بالذات بدانیم مسلما این شرک است ، و هیچ مسلمانى نمى تواند به آن عقیده داشته باشد، و اما اگر این مالکیت از ناحیه خدا باشد و تحت عنوان الا ما شاء الله قرار گیرد مانعى دارد؟ و این عین ایمان و توحید است .
اما او به خاطر غفلت از این نکته ، وقت خود و خوانندگان تفسیرش را با بحث هاى طولانى تلف کرده است و متأسفانه او با تمام امتیازاتى که در تفسیرش موجود است از این اشتباهات فراوان دارد که سرچشمه همه آنها را میتوان تعصب دانست! سپس قرآن به پاسخ دیگر پرداخته مى گوید: ((هر قوم و جمعیتى زمان و اجل معینى دارند، به هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخیر خواهند کرد و نه ساعتى پیشى خواهند گرفت )) (لکل امة اجل اذا جاء اجلهم فلایستاخرون ساعة و لا یستقدمون ).  و به تعبیر دیگر هیچ قوم و ملتى به هنگام انحراف از مسیر حق در مقابل مجازات هاى الهى که نتیجه اعمال خودشان است مصونیت ندارند، هنگامى که در چنین مسیرهایى گام بگذارند و از قوانین قطعى آفرینش منحرف شوند، امکانات خود را از دست داده و سرانجام سقوط مى کنند، همان گونه که تاریخ جهان نمونه هاى فراوانى را از آن به خاطر دارد. در واقع قرآن به مشرکانى که در مورد آمدن عذاب الهى تعجیل مى کردند اخطار مى کند که بى جهت عجله نکنند، به هنگامى که زمان آنها فرا برسد، لحظه اى این عذاب تأخیر و تقدیم نخواهد داشت . ضمنا باید توجه داشت که ساعت گاهى به معنى لحظه و گاهى به معنى مقدار کمى از زمان است هر چند امروز معنى معروفش یک بیست و چهارم شبانه روز مى باشد.
هم چنین درسوره ی احزاب آیه ی 63 آمده است:یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ   قَرِیبا/ مردم از تو درباره [زمان قیام] قیامت سؤال مى‏کنند، بگو: (علم آن تنها نزد خداست!) و چه مى‏دانى شاید قیامت نزدیک باشد!
تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 438  و 439
مى پرسند: قیامت کى بر پا مى شود؟! آیات گذشته سخن از توطئه هاى منافقان و اشرار مى گفت ، در آیات مورد بحث اشاره به یکى دیگر از برنامه هاى مخرب آنها شده است که گاه به عنوان استهزاء و یا به منظور ایجاد شک و تردید در قلوب ساده دلان این سؤ ال را  مطرح مى کردند که قیامت با آن همه اوصافى که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از آن خبر مى دهد کى بر پا مىشود؟ مى فرماید: ((مردم از تو پیرامون زمان قیام قیامت سؤ ال مى کنند)) (یسئلک الناس عن الساعة ). این احتمال نیز وجود دارد که بعضى از مؤ منان نیز روى حس کنجکاوى و یا براى دریافت اطلاعات بیشتر چنین سؤالى را از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مطرح کرده باشند، اما با توجه به آیاتى که بعد از این آیه مىآید معلوم مى شود که تفسیر اول به معنى آیه نزدیکتر است . شاهد این سخن آیه دیگرى است که در همین زمینه در سوره شورى آمده است و ما یدریک لعل الساعة قریب ـ یستعجل بها الذین لا یؤ منون بها و الذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون انها الحق : ((تو نمى دانى شاید قیامت نزدیک باشد اما کسانى که به آن ایمان ندارند براى آن عجله مى کنند، ولى مؤ منان از آن بیمناکند و مى دانند حق است )) (شورى آیه 17 و 18). سپس در آیه مورد بحث به آن ها چنین پاسخ مى گوید: ((بگو اى پیامبر!؟ آگاهى بر این موضوع تنها نزد خداست و هیچ کس جز او از این موضوع آگاه نیست )) (قل انما علمها عند الله ). حتى پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب نیز از آن بی خبرند. و به دنبال آن مى افزاید: ((چه می دانى ؟ شاید قیام قیامت نزدیک باشد)) (و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا). بنابر این همیشه براى استقبال از قیام قیامت باید آماده بود و اصولا فلسفه مخفى بودنش همین است که هیچکس خویش را در امان نبیند و قیامت را دور نپندارد، و خود را از عذاب و مجازات الهى بر کنار نداند.
20 ـ امام علی علیه السلام در  قسمتی از خطبه107بعد از سپاسگزاری از خداوند و ستودن رسول اکرم (ص) به بعضی از کرامات و کمالات خود اشاره کرده و فتنه وخونریزی هایی که پیش خواهد آمد بیان می نمایند و اصحاب خود را توبیخ می نمایند و می فرمایند: .... و أسفرت الساعه عن وجهها ، و ظهرت العلامه لمتوسمها ..... قیامت ، پرده از رخ برگرفته و نشانه های آن برای هوشیاران هویدا شده است.

 21 ـ حضرت در قسمتی از خطبه108 در صفات کمال و جلال خداوند و اوصاف فرشتگان و فریب خوردن مردم از دنیا و بیان حشر و نشر انسان و پاره ای از مناقب پیغمبر خدا می فرمایند:  .... و ما أسبغ نعمک فی الدنیا ، و ما أصغرها فی نعم الآخره  .... نعمت های تو در دنیا چه فراوان است و در برابر نعمت های تو در آخرت ،چه اندک.

 22 –حضرت در خطبه 119 پس از مدح ومنقبت خود و أئمه اطهار (ع) و دستور به اطاعت و پیروی مردم از ایشان و ترغیب به عمل صالح در  یادآوری سختی عذاب روز رستخیز می فرماید : .... اعملوا لیوم تذخر له الذخائر ، و تبلی فیه السرائر ، و من لا ینفعه حاضر لبه فعازبه عنه أعجز ، و غائبه أعوز و اتقوا نارا حرها شدید ، و قعرها بعید ،و حلیتها حدید ، و شرابها صدید  ..... برای روزی که همه اندوخته ها برای آن روز است عمل کنید . روزی که رازهای درون آشکار شود ، کسی را که عقل حاضر خود سود ندهد ، عقلی که غایب از اوست ، عاجزتر از آن است که سودش دهد .
در کتاب غررالحکم ودررالکلم آمده است :
ــ إجعل همک لمعادک تصلح /اراده خویش را برای قیامت خود قرار ده تا نیکو شوی .
ــ إستفرغ جهدک لمعادک تصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنیاک  /تلاش و توانایی خود را برای روز بازگشت صرف نما تا قرارگاه تو نیک شود و آخرت را به دنیا مفروش .

23ـ از نامه های آن حضرت علیه السلام است به اسود ابن قطبه سردار سپاه حلوان (نامه 59):  .....و اعلم أن الدنیا دار بلیه لم یفرغ صاحبها فیها قط ساعه إلا کانت فرغته علیه حسره یوم القیامه ..... و بدان که دنیا سرای بلاهاست . کسی را در آن ، ساعتی آسودگی نیست ، جز آن که آسودگیش سبب حسرت و دریغ او در قیامت گردد.
24ـ  نامه 51 از نامه های آن حضرت علیه السلام است به کارگردانانش که خراجگیر بودند و در آن از آزار رساندن برای گرفتن خراج و وادار نمودن به فروش چیزی که فروشش زیان دارد نهی می کنند و در قسمتی از این نامه می فرمایند :.... فإن من لم یحذر ما هوصائر إلیه لم یقدم لنفسه ما یحرزها  .... کسی که از روز حساب ، روزی که روی در آمدن دارد بیم به دل راه ندهد ، چیزی که در آن روز نگهبانش خواهد بود پیشاپیش نفرستد.
24ـ  حضرت علی علیه السلام در حکمت 212 در نکوهش ستم می فرمایند :
و قال علیه السلام : بئس الزاد إلی المعاد ، العدوان علی العباد .


[ یکشنبه 87/4/30 ] [ 1:29 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 140
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 260670