سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ
تاریخچه فرقه مرجئه

دکترمحمدجوادمشکور

پس از شهادت حضرت على(ع) و روى کارآمدن بنى امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوارج که نه امامت‏حضرت على(ع) و نه خلافت معاویه را قبول داشتند و نیز در مقابل شیعیان على(ع) که معتقد به امامت وى بودند، فرقه جدیدى را تشکیل دادند که «مرجئه‏» خوانده مى‏شوند.

نخستین ماخذ موجود از فرقه مرجئه نامه‏اى از حسن بن محمد بن حنفیه است، متن این نامه با شرحى مفصل در مقاله محققانه ژوزف فان اس ذیل کتاب «الارجاء» آورده شده است.

رساله حسن بن محمد بن حنفیه تحت عنوان: فى الرد على القدریه و کتاب «الارجاء» کهن‏ترین سندى است که به دست ما رسیده است.

کتاب «فقه الاکبر» را که منسوب به امام ابو حنیفه است از منابع عقاید این فرقه به شمار مى‏آورند.

فضل بن شاذان از علماى قدیم شیعه در کتاب «الایضاح فى الرد على سائر الفرق‏»، اطلاعات گرانبهایى درباره «مرجئه‏» به دست مى‏دهد.

درباره اشتقاق واژه «مرجئه‏» اختلاف است‏حسن بن محمد بن حنفیه در کتاب «الارجاء» معتقد است که منشا ارجاء به عصر حضرت موسى(ع) باز مى‏گردد، آن جا در پاسخ سؤال از نسلهاى گذشته حضرت موسى(ع) به فرعون گفت: «علم آن به نزد خدا در کتاب او که لوح محفوظ باشد قرار دارد و چیزى از پروردگار من پنهان نیست و او هیچ چیز را فراموش نمى‏کند.»

در آن کتاب به نقل از قرآن مجید چنین آمده است:

کان الارجاء على عهد موسى نبى الله اذ قال له فرعون: «... ما بال القرون الاولى‏»؟ قال: و هو ینزل علیه الوحى حتى قال: «... علمها عند ربى فى کتاب لا یضل ربى و لا ینسى.» طه/20، 52 - 53.

ابو منصور ماتریدى در کتاب «التوحید» الارجاء را به معنى تاخیر آورده و از قول «حشویه‏» مى‏گوید که: این گروه از آن جهت «مرجئه‏» نامیده شدند که همه کارهاى خوب را ایمان نمى‏نامند.

باید دانست که کلمه ارجاء در لغت‏به دو معنى آمده: یکى انجام دادن کارى پس از کار دیگر و معنى دوم آن امید داشتن به آینده است.

براى تسمیه این فرقه چند وجه ذکر کرده‏اند: نخست آن که، این فرقه نیت و عقیده را اصل شمردند و گفتار و کردار را بى‏اهمیت دانستند.

دوم آن که - معتقد بودند همانگونه که عبادت کردن با کفر سودى ندارد، گناه کردن هم چیزى از ایمان نمى‏کاهد.

سوم آن که - بعضى از دانشمندان مانند نوبختى «ارجاء» را به معنى امیدوار کردن گرفته‏اند، زیرا این فرقه اهل کبایر را با اداى شهادتین از مزیت ایمان نومید نمى‏ساختند و آنان را کافر نمى‏شمردند و براى همه امید آمرزش داشتند. «مرجئه‏» از مخالفان سرسخت‏خوارج بودند زیرا خوارج مى‏گفتند: مسلمان با ارتکاب گناه کبیره کافر مى‏شود. اما «مرجئه‏» بر خلاف آنان عقیده داشتند که مسلمانان با ارتکاب کبیره از اسلام خارج نمى‏شود و همین عقیده باعث‏شد که سیاست‏خود را بر سکوت بنا نهند و بگویند: اگر امام یا خلیفه مرتکب کبیره شود از ایمان خارج نیست و واجب الاطاعه است و مى‏توان در نماز به او اقتدا کرد. طریحى در «مجمع البحرین‏» مى‏نویسد که: «ارجاء» در لغت‏به معنى تاخیر است چنان که خداى تعالى فرموده: «و آخرون مرجون لامر الله...» سوره توبه / 107 یعنى تاخیر اندازان امر خداوندند.

آنان را «مرجئه‏» و نسبت‏به آن را مرجئى مانند (مرجعى) دانستند.

در لغت آمده که: رجل مرج یعنى شخص تاخیر اندازنده مانند: رجل معط یعنى مرد بخشاینده و نیز آنان را به تخفیف مرجیه نیز گفته‏اند. آنان گفتند که: ایمان قول بلا عمل است زیرا ایشان قول را مقدم مى‏دانستند و عمل را مؤخر و نیز آنان را از این جهت «مرجئه‏» نامیدند براى این که حکم اهل گناهان کبیره را تا روز قیامت‏به تاخیر اندازند.

در حدیث آمده است که: الشیعة سمت العامة، المرجئة، یعنى شیعه، سنیان را مرجئه نامید، زیرا سنیان گمان کردند که خداوند نصب امام را به تاخیر انداخت تا نصب او پس از پیغمبر(ص) بر اختیار امت‏باشد.

در حدیث دیگر «اشاعره‏» را مرجى و «قدریه‏» را معتزلى دانستند.

نخستین کسى که ویژگیهاى سیاسى مرجئه آغازین را بیان کرده است‏خرلوف فان فلوتن van - vloten است که اطلاعات خود را بر شعرى از ثابت‏بن قطنه نهاده است.

ثابت از شعراى «مرجئه‏» بود و در عصر بنى‏امیه مى‏زیست و از یاران یزید بن مهلب سردار بزرگ اموى به شمار مى‏رفت.

ثابت در عقاید مرجئه قصیده‏اى سرود که ابو الفرج اصفهانى آن را در کتاب «الاغانى‏» نقل نموده است و این ابیات از آن چکامه است:

یا هند فستمعى لى ان سیرتنا

ان نعبد الله لم نشرک به احدا

نرجو الامور اذا کانت مشبهة

و نصدق القول فى من جار او عندا

لا نسفک الدم الا ان یراد بنا

سفک الدماء طریق واحد جددا

من یتق الله فى الدنیا فان له

اجرا التقى اذا وفى الحساب غدا

و ما قضى الله من امر فلیس له رد

و ما یقض من شی‏ء یکن رشدا

کل الخوارج مخط فى مقالته

و لو تعبد فیما قال و اجتهدا

اما على و عثمان فانهما

شقا العصا و بعین الله ما شهدا

یجزى على و عثمان بسعیها

و لست ادرى بحق ایه وردا

یعنى: اى هند از من بشنو که روش ما آن است که بندگى خداوند را کنیم، خدایى که یکتا و بى‏انبازست.

ما کارها را اگر مورد اشتباه باشد به تاخیر مى‏اندازیم و سخن هر کس را که ستم کند و یا عناد ورزد تصدیق مى‏کنیم.

ما خون کسى را نمى‏ریزیم مگر این که بخواهد در طریق پراکنده خود خون ما را بریزد. هر کس در دار دنیا از خدا بترسد برایش اجر و پاداش پرهیزکاران است زمانى که به حساب هر کس در روز قیامت‏برسند.

آنچه را قضاى خداوند باشد انجام خواهد گرفت و هیچ کس نمى‏تواند آن را بازگرداند.

و هر چه را که خداوند اراده کند چیزى است که در آن خیر مى‏باشد.

اما على(ع) و عثمان، شق عصاى مسلمانان کردند و به دید الهى ننگریستند.

پاداش داده مى‏شوند على(ع) و عثمان به کوشش خودشان و من براستى نمى‏دانم که کدام از آن دو بهترند.

«مرجئه‏» را اعتقاد بر این بود که: سرنوشت آن جهانى مردم را پیشاپیش نمى‏توان معین کرد و باید آن را به حکم خدا واگذاشت.

در مقابل ایشان خوارج مى‏گفتند: براى مسلمان ایمان قلبى بسنده نیست و مرتکب کبیره جزء مؤمنان به شمار نمى‏آید.

«معتزله‏» و از آن جمله واصل بن عطا بر آن بودند که مرتکب گناه کبیره نه مؤمن و نه کافر بلکه در میان کفر و ایمان قرار دارد و اگر طاعت کند مؤمن و اگر کفر ورزد به کفر نزدیکتر شود. درباره حکومت امویان «مرجئه‏» معتقد بودند که فرمانروایى ایشان به خواست‏خدا بوده و به همین جهت‏حکومت آنان مشروع است‏حتى اگر گناهانى مرتکب شده باشند. فقط باید با کسانى مبارزه کرد که بر روى مسلمانان شمشیر مى‏کشند که در این عبارت مقصود آنان خوارج است.

یکى دانستن حق و قدرت از طرف مرجئه براى بنى‏امیه، موجب انتقاد «معتزله‏» و «قدریه‏» شد. عبدالملک مروان کوشید تا با منع گفتگو درباره قدر از انتقاد مردم در مورد حکومت‏بنى امیه جلوگیرى کند.

حجاج بن یوسف حاکم عراق از مجامع «مرجئه‏» پشتیبانى مى‏کرد و به سعید بن جبیر کوفى سردار سیاه پوست‏خود که مرجى بود مقامى حساس واگذار کرد اما رفتار حجاج با ددمنشى که داشت مرجئه را ناراضى ساخت. موضوعى که بیش از همه مرجئه را برانگیخت این بود که حجاج مردم را به دشنام دادن حضرت على(ع) در همه جا امر مى‏کرد و آن را شرط وفادارى به امویان مى‏دانست.

از این جهت علماى «مرجئه‏» متفق الراى شدند که به بى‏دینى و رفض اشخاص را، بدعت‏به شمار آورند.

در جنگ دیر الجماجم (82 هجرى) که حجاج علیه ابن اشعث کرد، مرجئه در صف ابن اشعث مبارزه مى‏کردند.

هنگامى که عمر بن عبدالعزیز خلیفه شد «مرجئه‏» به تقویت دستگاه خود پرداختند.

عمر بن عبدالعزیز سب و دشنام على(ع) را در ملاء عام پایان بخشید و قریه فدک را به اولاد فاطمه بازگردانید.

مقدسى، در «احسن التقاسیم‏» مى‏نویسد: مردم دماوند «مرجى‏» بودند و روستاهاى ایشان را بى‏مسجد دیده و گوید: از مسلمانى به توحید بسنده نموده جز زکات هیچ عمل ظاهرى انجام نمى‏دهند.

بغدادى سه گروه از «مرجئه‏» را بر شمرده مى‏گوید: دسته‏اى از ایشان مانند غیلان و ابى‏شمر و محمد بن شبیب بر کیش قدریان معتزلى رفته و قایل به قدر و ارجاء و تاخیر در ایمان شدند.

گروه دوم - بر کیش جهم بن صفوان رفته و قایل به جبر و ارجاء در ایمان بودند.

گروه سوم - از جبر و قدر بیرون رفتند.

هدف نخستین مرجئه بویژه آنان که در کوفه و بصره پراکنده گشتند آن بود که جامعه مسلمانان را با مخالفت و یا محکوم ساختن هر یک از خلفاى راشدین که از سوى شیعه و خارجیان و نیز هواخواهان تندروى عثمان عنوان مى‏شد، یکپارچه سازند.

یکى از شاعران شیعه در نکوهش مرجئه گفته است:

اذا المرجى سرک ان تراه

یموت بدائه من قبل موته

فجدد عنده ذکرى على(ع)

و صل على النبى(ص) و اهل بیته

یعنى هرگاه مى‏خواهى شادمان شوى از این که یک مرجى بدرد خود پیش از مرگ بمیرد، ذکر نام على(ع) را در پیش او تجدید کن و به پیغمبر و اهل بیت او درود فرست. بعضى از غلاة شیعه مانند مغیرة بن سعید به نقل از سعید بن جبیر از پیغمبر(ص) روایت کردند که فرمود: «المرجئه یهود هذه الامة‏» یعنى مرجئه یهودیان این امتند.

فرقه‏هاى مرجئه از این قرارند:

یونسیه پیروان یونس نمیرى

عبیدیه پیروان عبید مکتب

غسانیه پیروان غسان کوفى.

بوثوبانیه پیروان ابوثوبان کوفى

تومنیه پیروان ابو معاذ تومنى

صالحیه پیروان صالح بن عمرو صالحى.

عقیده «مرجئه‏» درباره امام یعنى جانشین رسول(ص) خدا، این بود که پس از انتخاب امام به «اجماع‏» باید هر چه او گوید اطاعت کرد و فرمان او را واجب شمرد.

«مرجئه‏» عصمت امام را از خطا لازم نمى‏دانستند و پیدایش این فکر بر اثر تسلط بنى امیه بود چون آن حکومت‏به صورت ظاهر نظم و امنیت را در بلاد اسلامى برقرار کرده بود و سواد اعظم مردم که بیشتر آنان طبقات پیشه‏ور و زارع و اهل شهرها را تشکیل مى‏دادند و هرج و مرج و جنگ را موجب اتلاف نفوس و ضرر و زیان اموال خود مى‏دانستند از این جهت نظم و امنیت از هر وقت‏بیشتر مطلوب ایشان بود و این عقیده کاملا به نفع معاویه و اعقاب او تمام شد.

«مرجئه‏» وسیله تقویت دستگاه بنى امیه شدند و تا این خاندان روى کار بودند آن فرقه نیز اعتبارى داشت ولى همین که بساط دولت اموى برچیده شد «مرجئه‏» هم از اهمیت و اعتبار افتادند.

بعضى از فرق اسلام عقیده ارجاء را پذیرفتند و از این جهت‏به قول شهرستانى «مرجئه‏» به چهار صنف تقسیم مى‏شوند: مرجئه خوارج - مرجئه قدریه - مرجئه جبریه - مرجئه خالص.

نخستین کسى که اهل سنت را مرجئه نامید به روایت ابن ابى‏العوام، نافع بن ازرق خارجى بود.

مقریزى مرجئه را غلاة فى اثبات الوعد و الرجاء و نفى الوحید مى‏خواند.

شهرستانى آنان را «وعدیه‏» خوانده است.

برخى از علماى اسلام ابو حنیفه را نیز مرجى دانستند و گفتند که: او در نامه‏اى که به یکى از پیروان خود نوشته از «مرجئه‏» دفاع مى‏کند.

گسترش افکار «مرجئه‏» در خراسان با پیشروى و رواج مذهب ابو حنیفه در آن سامان توام بوده است.

در کتاب «فضائل بلخ‏» از نقش ابو حنیفه در امر «ارجاء» سخن رفته است و در آن جا آمده است که: بعضى از مشایخ و علماى کوفه، بلخ را مرجى آباد مى‏گفتند و در این کتاب چنین آمده است: «به سبب آن که ابو حنیفه را مرجى مى‏گفتند و همه اهل بلخ پیرو مذهب او بودند، اهل خراسان چون به سوى عراق هجرت کردندى به خدمت‏برخى علماى دیگر رفتندى مگر علماى بلخ که همیشه ایشان به حضرت ابو حنیفه تحصیل کردندى‏».

ابو مطیع بلخى (در گذشته در 183 ه.) مؤلف کتاب «فقه الابسط‏» که متضمن جوابى از ابو حنیفه است‏به تبعیت از «مرجئه‏» گوید که: جدید الاسلام اگر قرآن نداند باز مؤمن است.

ابو مطیع، کتاب «العالم و المتعلم‏» را که احکام ارجائى ابو مقاتل سمرقندى است و شخص اخیر آن را به ابوحنیفه نسبت داده است گردآورده است، این دو اثر یعنى «فقه الابسط‏» و «العالم و المتعلم‏» اساس کلام «مرجئه‏» را تشکیل مى‏دهد.

امیر اسماعیل سامانى از علماى حنفى حمایت مى‏کرد و به آنان مناصبى مى‏داد.

امیر اسماعیل (279 - 295) دانشمندان سمرقند و بخارا و دیگر شهرهاى ماوراء النهر را فراخواند و از آنان خواست که مذهب سنت و جماعت را بیان کنند، آنان حکیم سمرقندى را بر آن داشتند تا شرحى بر آن مذهب بنویسد.

کتاب او که بر اساس فقه ابوحنیفه نوشته شده بود معروف به «السواد الاعظم‏» شد و مورد تایید علما قرار گرفت.

در این کتاب از معتقدات «مرجئه‏» یاد شده است، که مؤمنان را به اطاعت از سلطان، حتى سلطان ظالم، سفارش مى‏کنند و این اطاعت را مایه وحدت جامعه اسلامى مى‏دانند.

الانتصار، ابن خیاط، ص 74.

تاریخ طبرى، ج 14، ص 539.

الفصول المختارة، ج 1، ص 510.

مقالات الاسلامیین، ص 127 - 197.

التنبیه و الرد، ص 47، 139.

الحور العین، ص 150، 153، 203.

الفرق بین الفرق، ص 121، 123.

المقالات و الفرق، ص 131 - 132.

فرق الشیعه نوبختى، ص 6.

احسن التقاسیم، ص 37، 39، 398.

ملل و نحل شهرستانى.

العقیدة و الشریعة، ص 183.

مقاله مرجئه در کتاب توس رضا زاده لنگرودى، دفتر اول، ص 135، 159.

(کتاب: فرهنگ فرق اسلامى، ص 401)

 


[ چهارشنبه 87/12/21 ] [ 11:54 صبح ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 156
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 260686