توکل، خوف، رجاء
ژیلا عبدالعلیلان
فهرست مطالب:
1. پرورش الهی انسان بین خوف و رجا
2. غافل نبودن خدا از عبادت و توکل هم عامل تشویق است وهم دلیلی برمحفوظ بودن عبادت و توکل
3. تفویض برخدا و توکل برخدا
4. خوف و رجا
مقدمه:
طبق علاقه ای که به زمینه خوف، توکل رجا داشتم و تجربه هایی که از این موارد کسب کردم این موضوع را انتخاب کردم. منابعی که در این زمینه مورد استفاده قرار دادم بیشتر تصوفی و عرفانی بودند و مدت زمانی که صرف این تحقیق شد 3 ماه بود و در طول این 3 ماه بیشتر سعی داشتم اطلاعاتم در زمینه خوف، توکل، رجا افزوده شود و آنچه در این چند برگ تحقیق نوشتم احادیث و داستانها و آیاتی است که در بیشتر منابع تکرار شده بودند. در این زمینه به منابع زیر مراجعه کردم:
اصول کافی- تفسیرالمیزان- تفسیر تنسیم- رساله قشیری عوارف المعارف- مصباح الهدایه- قوت القلوب.
اما متأسفانه موفق به استفاده از همه منابع نشدم چون یا متن عربی بود یا متن فارسی قدیمی و ثقیل بودند روش تحقیقم کتابخانه ای و نوع گردآوری اطلاعاتم فیش برداری است.
در سوره مبارکه حمد، در کنار رحمت الهی سخن از مالکیت « یوم الّدین» است تا انسان ها را بین خوف و رجا بپروراند. اگر خدای سبحان تنها به عنوان رحمان و رحیم معرفی شود و همراه سخن از رحمت حق باشد، زمینه تجرّبی و غرور انسان فراهم می شود، اما اگر خدای رحمان و رحیم با صفت « مالک یوم الدین» نیز شناخته شود، انسان در میان بیم و امید حرکت می کند؟ زیرا می داند روز پاداش، هم بهشتی سراسر رحمت دارد و هم جهنمی سوزان که هیچ رحمتی در آن نیست:« دارلیس فیها رحمةً»
خدای سبحان انسانها را بین خوف و رجا می پروراند. از این رو در مقام تشویق به فراگیری دانش نیز ابتدا از مدح علم و نابرابری عالمان و جهال سخن نمی گوید، بلکه از قنوت، نیایش، ابتهال و ناله در دل شب و سجود و قیام در آن سخن می گوید و از ترس آخرت و دل بستن به رحمت پروردگار یاد می کند و آنگاه می فرماید:«« آیا عالمان با جاهلان برابرند؟»»: ( أمن هو قانت اناء الّیل ساجداً و قائماً یحذر الاخرة و یرجو رحمة ربّه قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون)
علم ابزار کار است، نه هدف و ارزش و حرمت آن بعد از تهذیب و وارستگی است و وارستگی نیز با حرکت بین خوف و رجا حاصل است.
انسان هرگز نمی تواند به پایان کار خود امیدوار بوده، براین امید تکیه کند، زیرا اگر کسی مراقب خویش نبود و خود را به خدا نسپرد، ممکن است در لحظه ای ایمانش بر باد رود و کافر گردد؟ چنانکه ممکن است براثر بیداری، در واپسین لحظه ها، دلی متوجه حق، و کافری به خدا مؤمن گردد. پس باید از عاقبت کار خویش ترسید و به رحمت خدا نیز امید داشت. آیه دیگری که پرورش الهی انسان بر اثر حرکت بین خوف و رجا را بازگو میکند این است( قل أغیر الله اَتّخذ ؟؟؟ فاطر السموات و الارض و هو یُطعِم و لایُطعَم قل إنّی ؟؟ أن أکون أول من أسلم و لا تکوننّ من المشرکین* قل إنّی أخاف إن ؟؟ ربّی عذاب یومٍ عظیم).
این دو آیه کریمه بیانگر همان تثلیثی استکه درباره عابدان، در روایات مطرح شده است: گروهی از عابدان خدا را از خوف دوزخ عبادت می کنند و دسته ای به شوق بهشت و گروه سوم که آزادگانند از روی عشق. در این دو آیه ابتدا سخن از گروه سوم، یعنی احرار است که خدا را چون( فاطر السموات و الارض) است به عنوان ولی برمی گزینند، نه چون به آنان نعمتی داده یا در صورت مخافت و عصیان، کیفرشان می کنند. این عبادت آزادگانی است که تحت ولایت الله به سر می برند.
گروه دوم خدا را با تعبیر( و هو یُطعم و لا یُطعَم) یاد می کنند و او را از آن روی که مربوب خود را چه در دنیا و چه در بهشت، با اطعام و انعام می پروراندف عبادت می کنند و این عبادت براثر شوق نعمت و علاقه به بهشت است. گروه سوم که عبادتی خائفانه و بردگانه دارند می گویند: اگر اهل معصیت باشیم از عذاب بزرگ روز قیامت می هراسیم. بنابراین، در تعلیم دینی خوف و رجا در کنار هم ذکر می شود. دیگر اسمای حسنای خدا مانند( ربّ العالمین)، ( الرّحمن) و ( الرّحیم) برای انسان شوق انگیز است، ولی( مالک یوم الدین) هراس آور، زیرا نشانه آن است که اگر کسی راه عصیان پیش گرفت تن به آلودگی داد گرفتار کیفری است که در قیامت ظهور می کند و کیفر او به دست خدایی است که خود را جهت تهدید و تخویف ، به قائلان الوهیت عیسی (ع) این گونه معرفی می کند:( لقد کفر الذّین قالوا اِنّ الله هوالمسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئاً اِن أراد أن ؟؟ المسیح ابن مریم و أمّه ومن فی الارض جمیعاً) ؟ آنان که مسیح پسر مریم را خدا پنداشتند کافر شدند. بگو اگر خداوند بخواهد عیسی و مادرش و همه اهل زمین را یک جا از بین ببرد چه کسی را یارای ایستادگی در برابر اوست ؟
غرض آن است که، از خدایی که مالکیت مطلقش در قیامت این گونه ظهور می کند و سراسر نظام کیهانی را برق آسا دگرگون می کند باید ترسید. حاصل اینکه، اسم مبارک ( مالک یوم الدین) افزون بر این که حد وسط برهان برای اثبات حصر حمد برای خدای سبحان و نیز رابطی برای آیات قبلی یا بعدی است ، در کنار ( الرحمن الرحیم) ذکر شد تا عبادتها و گرایشهای انسان یک جانبه نباشد، بلکه همواره بین خوف و رجا حرکت کند.
غافل نبودن خدا از عبادت و توکل هم عامل تشویق است و هم دلیلی بر محفوظ بودن عبادت و توکل. جمله (و ما ربّک بغافل عما تعلمون) در ذیل آیه مزبور نیز برهانی است براین که عبادت عابدان و توکل متوکلان، همه محفوظ است غافل نبودن خدای سبحانه از عبادت و توکل بندگان هم عامل تشویق انسان به عبادت و توکل است و هم دلیلی بر محفوظ بودن عبادت و توکل انان. در برخی از آیات قرآن کریم افزون بر « جامعیّت کمالات» و « ربوبیّت» ، خالقیت خداوند نیز حد وسط برهان بر ضرورت عبادت و توکل و حصر آن در خدای سبحان قرار گرفته است: ( ذلکم الله ربّکم لا اله الّا هو خالق کلّ شئ فاعبدو و هو علی کلّ شئ وکیل) : انسان باید ربّ و خالق خود را عبادت و بر او توکل کند و خداوند تنها ربّ و خالق انسان است، پس او تنها معبود و تکیه گاه انسان است. امام صادق (ع) می فرمایند: « بی نیازی و عزت گردش می کنند، و چون به محل توکل رسند، وطن سازند. علی بن سوید گوید: از امام صادق راجع به تفسیر این آیه پرسیدم:« هر که بر خدا توکل کند او را بس است» فرمود: توکل بر خدا درجاتی دارد، یکی آنکه در همه کار خود بر او توکل کنی و هر چه با ؟؟ راضی باشی و بدانی که در خیرخواهی تو کوتاهی نکند و بدانی که اختیار با او است، پس توکل کن بر خدا به واگذاری همه اینها به وی و به او اعتماد داشته باش در آن و جز آن ( یعنی در کارهای دیگران که به تو مربوط است).
از حارث بن مغیره، از امام صادق (ع) گوید: به او گفتم: در وصیت لقمان چه بود؟ فرمود: درآن ، مطالب شگفت انگیزبسیار بود و عجب تر از همه این بود که به پسرش گفت ازخدا چنان بترس که اگر همه کردارنیک جن و انس را بیاوری عذابت می کند و چنانبه او امیدوار باش که اگرهمه گناه جن و انس را هم بیاوریبه تو رحم می کند، سپس امام صادق فرمود: پدرم بارها می فرمود: به راستی هیچ بند مومن نیست جز انکه در دلش دو نور است، نور ترس ازخدا ونور امید که این را وزن کنند از ان بیش نیست و اگر ان را وزن کنند از این بیش نیست. خوف: بوهریره از پیامبر نقل می کند که ایشان فرمودند: « داخل دوزخ نشود ان کس که از ترس خدا گریه کند و انس از پیامبر نقل می کند: اگر شما آنچه من می دانم بدانید، خنده شما اندک بود ی گریستن بسیار» . خوف معینی آن است که به آینده تعلق دارد و ان ترس از مکروها ت است و خوف ازخدا ان است که بترسند از عقوبت خدا در دنیا و آخرت و خداوند سبحان خوف را فریضه برای بندگانش قرار داده است. استاد بو علی می گوید: خوف دارای مراتبی است: خوف، خشیت و هیبت، خوف ازشرط ایمان بود و خشیت از طریق علم و هیبت از شرط معرفت. ابو حفض گوید خوف تازیانه خد است برا ی اینکه ادب کنند کسانی را که از درگاه خدا روی گرداندند. و ابوالقاسم حکیم می گوید:« خوف دو گونه است: رهبت و خشیت. خداوند رهبت چون بترسد می گریزد اما خداوند خشیت درخدا می گریزد و گفت رعب و؟ را توان یکی شمردن مانند جذب و جبذ پس چون فرار کند درپی هوای خود می رود ابوحفض گوید« خوف چراغ دل بود آنچه در ان است را می توان دید از خیرو شر.
ابو عمرو دمشقی می گوید: خائف آن کسی است که ار نفس خود بیشتر از شیطان می ترسد. ابن جلا گوید: خائف آن کسی است ک بیم ها او را ایمن مس کند و خائف ان نیست بگرید و چشم بسترد بلکه خائف ان است که می ترسد از انچه که او را بواسطه ان عذاب کنند ذوالنون مصری می گوید: کی خوف برای بند ه اسان می گردد: گفت آن زمانی که خود را بیمار فرض کند و از همه چیز پرهیز کند بخاطر ترس از بیماری دراز. ابوعثمان حیزی گوید: عیب خادف ان است بخوف خود ما؟ بود و باز و ارام گیرد زیرا که آن ایمنی است پنهان. حاتم اصمّ گویدک هر چیزی را زینتی است، زینت عبادت خوف است و علامت خوف کوتاهی امید است.ابراهیم شیبان گوید آنچه در دل او خوف قرار گیرد ؟ شهوت می سوزد در او و رغبت دنیا هم از او می رود. ابو سلیمان می گوید: « غیر از خوف چیزی نباید بر دل غلبه کند چون اگر رجا بردل غلبه کند دل تباه می شود و سپس به مرید خود احمد گفت: ای احمد؟؟ پایگاه خوف بلند است، اگر خوف نباشد بدان پایگاه نرسند. جنید گوید: هر کس که ترسد از چیزی جز خدای و بچیزی امید دارد جز خدای همه درها بر وی بسته شود وبیم را بروی مسلط کنند و اندر هفتاد حجاب پوشیده گردد که کمترین آن حجابها شک بود و شدت خوف ایشان از فکر ایشان بود اندر عاقبت احوال خویش و ترسیدن از تغییر احوال.
گویند روزی عیسی مریم به همراه یکی از صالحان بنی اسرائیل بیرون شد فاسقی بفسق مشهور با اینان همراه شد و با دلی شکسته و سر افکنده دعا کرد و گفت: (اللهم اغفرلی) و مرد صالح هم دعا کرد و گفت خدایا فردا میان من و این عاصی جمع مکن، خداوند وحی فرستاد به عیسی (ع) که دعای هر دو را اجابت کردم، این صالح را رد کردم و این عاصی رابیامرزیدم. ازشابی می پرسند چرا آفتاب به هنگام غروب زرد شده است. می گوید: از ترس مقام زرد شده و اگر مومن چنین باشد چون وفت مرگش برسد رنگش زرد می شود وچون آفتاب بر آید روشن می شود و مومن ه چون از گور زرد می شود و چون آفتاب بر اید روشن می شود ومنمن هم چون از گوربرخیزد صورتش روشن می شود. رجا: رجا ایمنی است بجود کریم و دیدن جلال است بچشم جمال. ابو علی رود باری درباره خوف و رجا می گوید که خوف و رجا دو بال مرغ هستند که چون راست باشند مرغ راست می پرد و چون یکی ناقص باشد دیگری هم ناقص می شود ووقتی هر دو ناقص شود مرغ هلاک می شود. ابو عثمان مغربی می گوید: هر کس همیشه بر مرکب رجا نشیند معطّل می ماند و هر کس که همیشه بر مرکب خوف نشیند نومید شود ولیکن یکبار بر این و یکبار برآن.
گویند: گبری از حضرت ابراهیم خواست که او را مهمان کند، حضرت ابراهیم گفت تو را مهمان می کنم به شرط اینکه مسلمان شود، گبر رفت دراینهمگام از طرف خد اوحی آمد که ای ابراهیم از دین خویش بر نگردد او را طعام نخواهی داد چون هفتاد سال است که وی را روزی می دهم در حالیکه کافر است [ و اما تو امشب او را طعام دادی و تعرض نکردی ] ابراهیم از پس آن گبر رفت و او را مهمان کرد. گبر گفت: علت این کارت چی بود. ابراهیم قصه را باز گفت گبر گفت اگر خدای تو چنین کریم است نسبت به من، اسلام را بر من عرضه کن تا مسلمان شوم و مسلمان شد.
توکل: عبدالله بن مسعود از پیامبر نقل می کند که پیامبر (ص) فرمودند: همه امتها را برمن نشان دادند، امت خویش را دیدم که کوه وبیابان را پر کردنئ، از این کار متعجب شدم ، امت به من گفتند: خشنود شدید، گفتم: خشنودم، گفتند اینان همان هفتاد هزار هستند که داغ نکردند و فال وافسون ودزدی نکردند و برخدای تعالی توکل کردند پس وارد بهشت می شوند. ابوعلی رودباری از زبان سهل نقل می کند که : « نشان توکل سه چیز است، سوال نکند ورد نکند و حبس نکند.
ابراهیم خواص گوید اندر بادیه همی رفتم هاتفی آواز داد بازوی نگریستم، اعرابی راا دیدم، میرفت، مرا گفت یا ابراهیم توکل با ماست نزدیک ما باش تا توکل تو درست آید، ندانی که امید تو بدانست که در شهر شوی که اندر وی طعام بود و ترا بدان قوت بود و بدان توانی رفت، طمع از شهرها ببر و توکل کن. گفته اند توکل پاک کردن دلست از شکها و کار با ملک الملوک گذاشتن. گروهی اندرنزدیک جنید شدند گفتند روزی همی جوئیم گفت اگر دانید که شما را فراموش کرده است بازیاد وی دهید گفتند اندر خانه شویم و بر توکل بنشینیم گفت تجربه شک بود، گعتند پس چه حیلت است گفت دست بداشتن حیله.
ابو یعقوب اقطع گوید: ده روز دز مکه بود و چیزی نخوردم تا اینکه ضعفی شدید مرا گرفت، در جستجوی چیزی برای خوردن بودم که شلغمی دیدم خواستم بخورم که گویا یکی به من گفت ده روز گرسنگی کشیدی و حالا این مزد توست، آن را انداختم و به مسجد رفتم . در آنجا مردی عجمی انبانس را به من داد وگفت : مال توست. علت کار را از او پرسیدم، گفت ما ده روز در کشتی بودین درحال هلاک شدن با خودم نذر کردم اگر نجات یابم این ابنان را به اولین کسی که چشمم به او افتد دهم و حالا تو آن کس هستی. انبان را گشودم، در ان کعک مصری و مغز بادام مقشّر و شکر بود. از هر کدام مقداری خوردم و مابقی را برای کودکان به عنوان هدیه بردم و در این جا به خودم گفتم روزی تو ده روز است که در راه است و تو ان را د روادی می جویی.
نتیجه گیری:
در طی مطالعی این کتب به این نتیجه رسیدم که در تمام مراحل زندگی( مادی و معنود) باید خوف خدا را داشت و توکل کرد و امیدوار بود.
و به قول لقمان که در نصیحت به فرزندش گفت: اگر عبادت جن و انس را داشتی مغرورنشو و خوف خدا را در دل داشته باش و اگر فاسق ترین عالم بودی به رحمت خداوند امیدوار باش.
فهرست منابع:
1- اصول کافی: تألیف مرحوم ثقة الاسلام کلینی(ره)
باترجمه و شرح فارسی آیة الله شیخ محمد باقر کمره ای جلد چهارم
2- تفسیر تنسیم: مفسر آیة الله جوادی آملی جلد یک
3- ترجمه رساله قشریه: تألیف بدیع الزمان فروزانفر