بررسی برهان صدیقین و رابطه آن با تشکیک وجود
محقق: فاطمه فرحبخش
بهار87
فهرست مطالب
چکیده 2
مقدمه 3
تقریر برهان صدیقین بر مبنای امکان ماهوی 4
تقریر برهان صدیقین بر مبنای تشکیک وجود 9
تقریرهای مرحوم سبزواری و مبانی آنها 12
تفاوت این دو تقریر 14
بیان تقریر: 15
تقریر صدرالمتألهین 15
برهان صدیقین در بیان علامّه طباطبایی رحمهاللهعلیه: 18
نتیجه 21
منابع: 23
چکیده
نخستین بار ابنسینا براساس امکان ماهوی برهانی به نام صدیقین را برای اثبات وجود خداوند سازماندهی میکند اما صدرالمتألهین پس از الحاق برهان امکان ماهوی به دیگر براهین، برهان دیگری را که خودش مصداق صدیقین مینامد ارائه میکند.
در این برهان از ماهیت و امکان ماهوی و از اموری نظیر حرکت یا حدوث استفاده نمیشود این برهان نظر به حقیقت وجود و احکام مختص به آن دارد و مبتنی بر اصول فلسفی مانند اصالت، بساطت و تشکیک در وجود است.
بعد از او برخی از حکمای متأله برای کوتاه کردن برخی مقدمات آن و همچنین ارائه برهانی بدون استفاده از تشکیک وجود سعی نمودند حکیم سبزواری با استفاده از امکان فقری از مقدمات برهان کاست ولیکن علیرغم هم? این تلاشها در هر یک از این براهین از فقر و نیاز مراتب ذاتی حقیقت مشککه هستی و از هستی فقیرانه وجودات امکانی بهره گرفته میشود و این استعانت مانع از ادراک مستقیم و بیواسطه تعالی میباشد اما مرحوم علامه طباطبایی با نظر به ضرورت ازلی هستی مطلق برهانی اقامه میکند که بدون استعانت از دیگر اصول فلسفی بهعنوان اولین مسأله فلسف? الهی، مصداق کامل از برای برهان صدیقین شمرده میشود.
مقدمه
أوَلَم یَکفِ بِرَبِکَ أنّهُ عَلی کُلِّ شَئٍ شَهیدٌ
در تاریخ اندیشه و تفکر اسلامی براهین فراوانی برای اثبات واجب تعالی اقامه شده است اما استوارترین و متینترین آنها برهانی است که از وجود به واجب سیر میشود یعنی حدوسط در آن خود وجود است نه اموری از قبیل حدوث و حرکت و یا امکان به عبارتی از راه تأمل در خود هستی وجوب و ضرورت آن اثبات میگردد این برهان در لسان حکما به برهان صدیقین مشهور است.
تقریرهای متفاوتی از برهان صدیقین ارائه شده است که مبانی هر کدام متفاوت است تقریر ملاصدرا با نظر به حقیقت وجود و احکام مختص به آن مبتنی بر اصول فلسفی نظیر اصالت بساطت و تشکیک در وجود مبتنی است و همچنین تقریرهای مرحوم سبزواری.
برهان صدیقین آنگونه که آیه بر آن اشعار دارد باید برهانی باشد که نظر به غیرواجب نداشته و درنتیجه بدون استعانت از اصول فلسفی بهعنوان اولین مسأله فلسفی مطرح شود.
در این مقاله تقریرهای مختلف این برهان و مبانی آنها مطرح میشود و سرانجام به این نتیجه میرسد که بهجز تقریر مرحوم علامه طباطبایی مابقی تقریرها مبتنی بر تشکیک وجود است.
تقریر برهان صدیقین بر مبنای امکان ماهوی
نام صدیقین را نخستین بار شیخالرئیس به کار برد و روش خاص خود را بر اثبات باری تعالی راه صدیقین نامید؛ بوعلی در نمط چهارم اشارت بین از بیان برهانی که خود مبتکر آن است [شرح برهان در ادامه میآید] میگوید:
«دقت کن و ببین که چگونه ما در اثبات وجود ذات حق و یگانگیاش و مبرا بودنش از نقصها نیازمند به چیزی جز تأمل در حقیقت وجود نیستیم هیچ لزومی ندارد که مخلوقات و افعال ذات باری را واسطه قرار دهیم هر چند آن راه نیز درست است و مخلوقات دلیل بر وجود خداوند میباشند اما این راه که ما رفتیم مطمئنتر و عالیتر است ما چون وجود را از آن جهت که وجود است مورد نظر قرار دادهایم خود وجود از آن جهت که وجود است گواه ذات حق قرار گرفت و ذات حق گواه سایر اشیاء واقع شده و به مثل آنچه گفتیم در کتاب خدا اشاره شده است آنجا که میفرماید:
أوَلَم یَکفِ بِرَبِکَ أنّهُ عَلی کُلِّ شَئٍ شَهیدٌ
اینگونه حکم و استدلال از آن صدیقین است که به خدا استدلال میکنند نه بر خدا »
تقریر برهان به این صورت است که وی موجود را در یک تقسیم عقلی به دو قسمت واجب و ممکن منحصر مینماید و آنگاه از طریق نیاز ممکن و نیز امتناع دور و تسلسل واجب را مبرهن مینماید.
وی میگوید موجود به حسب فرض عقلی یا واجبالوجود است یا ممکنالوجود یعنی هر چیزی که موجود است اگر نسبت ذات او را با موجود بودن و موجود نبودن در نظر بگیریم به حکم بدیهی عقلی دارای یکی از دو حالت زیر خواهد بود:
الف) اینکه موجود بودن از ذات او تفکیک ناپذیر است به عبارت دیگر موجود بدون ضروری ذات اوست آنچنان که فیالمثل زوج بودن از ذات عدد4 تفکیک ناپذیر است و ضروری4 است چنین موجودی به حسب تعریف واجبالوجود است.
ب) اینکه موجود بودن از ذات او تفکیکپذیر است یعنی هیچگونه امتناعی ندارد که آن چیز موجود نباشد به عبارت دیگر موجود بودن برای ذات او ضروری نیست و از جسم قابل تفکیک است چنین موجودی به حسب تعریف ممکنالوجود است.
اکنون که دانستیم موجود بلکه موجوداتی در جهان هست و موجود بر حسب فرض عقلی از یکی از دو قسم بالا خارج نیست میگوییم هر موجودی که در نظر بگیریم یا واجبالوجود است یا ممکنالوجود؛ اگر واجبالوجود است مدعای ما که در حال حاضر این است که جهان هستی از واجبالوجود خالی نیست ثابت میشود اگر ممکنالوجود است باید واجبی در کار باشد تا این ممکن موجود شود زیرا ممکنالوجود به حسب فرض از ناحیه ذات خود ایجاب نمیکند که موجود یا معدوم باشد پس موجود بودن و موجود نبودن او وابسته است به علتی خارج از او و با موجود بودن آن علت او موجود میشود و یا نبودن آن معدوم میگردد. پس آن علت را مورد بررسی قرار میدهیم و همین دو فرض را درباره او اجرا میکنیم زیرا آن علت یا واجبالوجود است و یا ممکنالوجود، اگر واجبالوجود است مدعای ما ثابت است و اگر ممکنالوجود است نیازمند به علت دیگری است و همینطور بالاخره باید منتهی شود به واجبالوجود زیرا اگر منتهی نشود تسلسل علل غیر متناهیه لازم میآید و در مباحث علت و معلول اثبات شده که تسلسل علل غیرمتناهیه ممتنع است.
ابنسینا این برهان را بهترین برهان دانسته زیرا در این برهان فقط یک محاسبه عقلی ما را به نتیجه رساند. و مقدمهای که در آن به کار رفته و مفروض و مسلم گرفته است این است که اجمالاً موجودی در جهان هست البته این مقدمه بدیهی مرز فلسفه و سفسطه است و از بدیهیترین بدیهیات است و هیچ موجودی از موجودات مقدمه قرار داده نشده است یعنی چنین نیست که وجود موجود خاصی از قبیل انسان، حیوان، زمین، آسمان و یا هر چیز دیگر قبلاً قطعی و مسلم گرفته شده باشد سپس آن موجود خاص پایه و مبنا و نردبان برای اثبات ذات حق قرار گرفته شده باشد و درنتیجه وجودش دیگر از وجود باری تعالی قطعیتر و مسلمتر فرض شده باشد؛ خیر هیچ موجودی از موجودات پایه و نردبان قرار نگرفته است آنچه قبلاً قطعی و مسلم گرفته شده است چند اصل کلی و قاعده عقلی است:
1ـ اجمالاً موجود و موجوداتی در جهان هست و جهان هیچ در هیچ نیست.
2ـ موجود به حصر عقلی یا واجب است یا ممکن.
3ـ ممکن در وجود خود نیازمند به علت موجده است.
4ـ سلسله علل ممکنات باید به واجب منتهی شود زیرا تسلسل محال است.
ابنسینا فقط به همین جهت که موجودی خاص پله و نردبان اثبات واجب قرار نگرفته است این برهان را «برهان صدیقین» خوانده است و مدعی شده که در واقع خود واجب دلیل خودش قرار گرفته است. اما صدرالمتألهین معتقد است با اینکه برهان ابنسینا برهان تمامی است عالیترین برهان نیست عالیترین برهان که شایسته است برهان صدیقین نامیده شود برهان دیگری است زیرا هر چند در این برهان مخلوقات و آثار واسطه قرار نگرفتهاند ولی از جهتی مانند برهان متکلمان (برهان از طریق حدوث) و برهان طبیعیون (برهان از طریق حرکت) است.
برهان ابنسینا علاوه بر آنکه مؤخر از اصول فلسفی چندی از قبیل امتناع دور و تسلسل بوده و لذا نمیتواند بهعنوان اولین مسأله فلسفی و بهصورت نزدیکترین را تصور شود ـ زیرا دور و تسلسل از احکام سلبی علت و معلول است که در آن مبحث طرح میشوند ـ و اینکه در این برهان امکان ماهوی بهعنوان واسطه استفاده شده است و مبنای برهان وی میباشد.
استفاده از امکان ماهوی برهان را مخدوش میسازد زیرا امکان ماهوی بعد از ماهیت و ماهیت بعد از وجود و وجود بعد از ایجاد و ایجاد بعد از ایجاب و ایجاب بعد از حاجت است چگونه میشود امکان ماهوی که به چند مرتبه مؤخر از حاجت است علت آن باشد جز آنکه مفسده دور مضمر را بههمراه داشته باشد.
تقریر برهان صدیقین بر مبنای تشکیک وجود
حکمای متأله بعد از صدرالمتألهین و از جمله مرحوم سبزواری براساس تشکیک در وجود برهان صدیقین را ارائه کردهاند منتهی برخی از این تقریات متوقف بر بعضی از مقدمات مثل امتناع دور و تسلسل که از احکام سلبیه مربوط به قانون علیت هستند میباشد و بعضی دیگر بینیاز از این مقدمات است.
آنچه مشترک بین تمام این تقریرهاست توقف آنها بر اصل اصالت وجود و اصل تشکیک در وجود است و این امر علاوه بر آنکه برهان صدیقین را جزء چندمین مسأله از مسایل فلسفی قرار میدهید ثمره و بازده برهان را نیز مقید به حدودی میسازد که در مقدمات آن اخذ شدهاند و این تقیید مانع از آن میشود تا مطلوب عرفان که وجود مطلق به اطلاق سعی است اثبات بشود این ناتوانی در حقیقت غرامتی است که برهان صدیقین در ازاء استفاده از اصولی مانند اصالت وجود و تشکیک آن میپردازد .
اگر کسی با عصای تشکیک برهان صدیقین را طی کند ناچار است که همواره در حوزه محدودیتهای آن گام بردارد برای توضیح بیشتر به بیان نتایجی که متأثر از اصل تشکیک است اشاره میشود.
بر مبنای تشکیک وجود یک حقیقت ذات مراتب است که مرتبه اعلی آن واجب و دیگر مراتبش ممکن میباشند لازم قول آن است که اسناد مفهوم وجود به مراتب نازله و وسطی همان اسناد آن به مرتب? عالیه وجود یعنی اسناد إلی ماهوله باشد یعنی همانطور که بر قطره و بر دریا کلمه آب اطلاق میشود همانگونه که اسناد جریان به قطره و سیل اسناد إلی ماهوله است بر واجب و ممکن نیز کلمه وجود اطلاق شده و اطلاق وجود به هر دو آنها اسناد حقیقی میباشند.
چون در تشکیک کثرت حقیقی است و اسناد وجود به غیر واجب اسناد الی ماهوله است اعلی مراتب سلسله آن که واجب است به شرط لا از اغیاری میشود که موجودند و اگر هم در بحثهای فلسفی براساس تشکیک سخن از حقیقت وجود بماهی حقیقت وجود به میان میآید مراد از آن در واقع همان حقیقت مشکک ذات مراتبی است که مراتب وسطی و نازله آن ممکن و مرتبه عالیه آن واجب است و اگر چیزی اعلی مراتب شد به ناچار ردیف برمیدارد و در مقابل دیگر چیزها قرار میگیرد و بدین ترتیب هرگز نمیتوان گفت که اسناد وجود به غیرواجب مجازی است مگر اینکه بهعنوان یک تعبیر ذوقی باشد.
پس قائلین به تشکیک اسناد وجود به ما سوی الله را حقیقت میدانند هر چند که وجود آن را رقیقتری و ضعیفتر از وجود واجب میدانند اگر کسی تشکیک را پذیرفت و کثرت آن را حقیقی دانست هرگز نمیتوان حقیقت وجود را که لابه شرط مقسمی است واجب بداند لذاست که صدرالمتألهین در بسیاری از موارد از ذات حق به مقام احدیت که وجود به شرط لا است یاد کرده و میگوید: «و الذات هویه شخصیه صرفه لاخبر عنها و یقال لها مرتبه الاحدیه »
بدین معنی که ذات اقدس که همه تعینات را فانی میکند همان مقام احدیت است که وجود به شرط لا است.
در آنجا بعد از آنکه اعتبارات سهگانه ماهیت را بیان میکند که لا به شرط و به شرط لا و به شرط شی است میفرماید: «اگر وجود به شرط لا اخذ شود واجب است و اگر به شرط شی اخذ شود فیض مقید است و اگر به شرط لا اطلاق باشد ـ که اطلاق قسمی است یعنی اطلاق حکایت نیست بلکه قید آن است ـ فیض منبسط است.
این اقوال همه ناشی از آن است که بنا بر تشکیک هرگز نمیتوان وجود به ماهو وجود را که دارای کثرت حقیقیه است واجب دانست این عجز و ناتوانی سنگینی خود را بر نتیجه برهانی که تشکیک بهعنوان مقدمه آن اخذ شده تحمیل میکند و لذاست که از برهان صدیقین مبتنی بر تشکیک وجود مدعای اهل عرفان حاصل نمیشود نزاع بین عرفان و حکمت تا هنگامی که قول به تشکیک وجود دارد باقی است.
از طرفی آنچه برهان صدیقین بر مبنای تشکیک اثبات میکند تعینی از تعینات آن حقیقتی است که موضوع عرفان نظری است همانگونه که با برهان حرکت محرّک و با برهان امکان ماهوی واجب و با برهان امکان فقری عنّی اثبات میشود.
هر یک از این براهین تعینی از تعینات و اسمی از اسماء حسنی حق را اثبات میکنند و هیچ یک از آنها قادر به اثبات آنچه که مشهود عارف است نمیباشد.
تقریرهای مرحوم سبزواری و مبانی آنها
1ـ کوتاهترین تقریر برهان صدیقین به شرح زیر است:
«حقیقت وجود یا واجب است یا مستلزم واجب میشود بنابراین واجبالوجود یا با لذات در خارج تحقق دارد و این همان نتیجه مورد نظر ماست. »
این تقریر از آن محقق سبزواری است که آن را در منظومه بسیار عالی خود به این صورت آورده:
«اذا الوجود کان واجباً فهو و مع الامکان قد استلزمه»
محقق سبزواری در شرح این بیت دو بیان وارد و در حقیقت برهان را دو گونه تقریر میکند:
بیان اول، از طریق خلف است به این صورت که مقصود از حقیقت وجود همان حقیقت صرف و خالص وجود میباشد یعنی حقیقتی که بنابر فرض یگانه است که به هیچ وجه قابل تکثر و تعدد نیست پس گفته میشود که حقیقت صرف و خالص وجود اگر واجب باشد مطلوب حاصل است و اگر ممکن باشد باید متعلق و وابسته به غیرخودش باشد و این مستلزم آن است که علاوه بر این وجود صرف یک وجود دیگری در کار باشد که به آن قوام دهد و آن را سرپا نگه دارد و این خلاف فرض است زیرا معنایش آن است که حقیقت صرف و یگانه مورد نظر صرف و یگانه نیست در این تقریر اصالت و صرافت و وحدت حقیقت وجود مفروض است و مبنای استدلال واقع شود.
بیان دوم از طریق مستقیم است به این صورت که مقصود از حقیقت وجود مرتبهای از مراتب وجود میباشد یعنی وجود بهعنوان حقیقتی که دارای مراتب گوناگون است و کثرت در آن راه دارد مطمح نظر قرار گرفته است پس گفته میشود اگر مرتبه مورد نظر واجب تحقق داشته باشد که مقوم آن باشد وگرنه دور یا تسلسل لازم میآید.
تفاوت این دو تقریر
1) در برهان اول تکیه بر حقیقت محض و صرف وجود است که دارای وحدت حقه حقیقی میباشد اما در برهان دوم موضوع سخن حقیقت تشکیکی و دارای مراتب وجود و بلکه مرتبهای از مراتب آن میباشد.
2) برهان اول به نحو خلف و برهان دوم به نحو مستقیم تنظیم میشود.
3) در برهان اول نیازی به بیان استحاله دور و تسلسل نیست برخلاف برهان دوم که به محال بودن دور و تسلسل تمسک میجوید.
2ـ تقریر دوم
این تقریر را نیز محقق سبزواری در تعلیقه خود بر اسفار آورده است و در واقع به تقریر نخست برمیگردد و بر اصالت وجود مبتنی است و دیگر نیازی به اثبات تشکیک وجود، بساطت وجود مانند آن را ندارد [برخلاف تقریری که صدرالمتألهین دارد و در ادامه بحث به آن اشاره خواهد شد.]
بیان تقریر:
حقیقت وجود که اصل واقعیت و حقیقت امور خارجی را تشکیل میدهد یک حقیقت مرسل (صرف و مطلق) است نه محدود، مشوب و مقید و هرگز عدم در آن راه ندارد و هیچگاه نیستی را نمیپذیرید زیرا وجود و عدم نقیض یکدیگرند و رابطه تقابل میان آن دو حاکم است و هیچ مقابل نقیض و مقابل خود را قبول نمیکند بلکه ذاتاً آن را طرد میکن و آن حقیقت مرسلی که عدم بر آن محال و ممتنع است واجبالوجود با لذات میباشد بنابراین حقیقت مطلق و مرسل وجود واجبالوجود با لذات است و این همان نتیجه مورد نظر است.
تقریر صدرالمتألهین
صدرالمتألهین برهان صدیقین را به گونهای دیگر تقریر کرده است آنجا که میگوید: «وجود حقیقت عینی واحد بسیط است و بین افراد آن به ذات خودش اختلافی جز به واسطه کمال و نقص و شدت و ضعف و یا به واسطه اموری زائد که در افراد ماهیت موهمی هست نمیباشد و غایت کمال آن حقیقت یعنی چیزی تمامتر از آن نیست و آن تمامتر وجودی است که متعلق به غیرخودش نمیباشد و تمامتر از آن تصور نمیشود چون هر ناقصی متعلق به غیرخودش است و نیازمند به تمام خودش و پیش از این گفته شد که تمام پیش از نقص است و فعل قبل از قوه و وجود جلوتر از عدم و نیز گفته شد تمام چیزی همان چیز است و به اضافه آن چه بر آن فزونی دارد بنابراین وجود یا بینیاز از غیرخودش است و یا به ذات خود نیازمند به غیرخودش است.
اولی واجبالوجود است و او صرف (ناب و خالص) وجودی است که تمامتر از او نیست و آن وجود نه به عدم و نه به نقص آمیزش ندارد. دومی عبارت از ماسوی او از افعال و آثار اوست و ماسوی را قوامی جز بدو نیست پیش از این گفته شد ک حقیقت وجود را نقصی بلکه نقص به واسطه معلولیت ملحق بدان میگردد.
و این بدان جهت است که معلول را این امکان که در برتری وجودی برابر با علت خودش باشد نیست پس اگر وجود مجعول نبود و غالب چیرهای او را چنان که مقتضایش هست پدید نیاورده بود و تحصلش نبخشیده بود، تصور اینکه گونهای از قصور و نارسایی درش هست نمیرفت، چون حقیقت وجود چنان که دانستی بسیط است و آن را نه حدی و نه تعینی جز فعلیت و حصول خالص نیست وگرنه باید در آن ترکیب بوده و یا دارای ماهیتی غیرموجود باشد.
بیش از این نیز گفته شد که وجود اگر معلول بود به نفس خودش مجعول و به جعل بسیط بود و ذاتش به ذات خودش نیازمند به جاعل بود و از حیث جوهر ذات تعلق به جاعلش داشت بنابراین ثابت و روشن شد که وجود یا از حیث حقیقت تام و از جهت هویت واجب است و یا از حیث ذات نیازمند بدو (غیر) و از جهت جوهر متعلق به غیر میباشد بنابر هر یک از دو بخش ثابت و روشن میشود که وجود واجبالوجود از حیث هویت بینیاز از غیرخودش است و این آن چیزی بود که ما اراده بیان آن را داشتیم.
مقدمات برهان صدرالمتألهین را میتوان بهصورت زیر تنظیم نمود:
1ـ اصالت تنها از آن وجود است.
2ـ وجود یک حقیقت مشکک است یعنی دارای مراتب متعددی است که اختلافشان تنها در شدت و ضعف وجود است.
3ـ غایت کمال وجود در مراتب تشکیک طولی مرتبهای است که تامتر از آن فرض ندارد زیرا اگر تامتر از آن قابل فرض باشد آنچه غایت کمال هستی فرض شده نسبت به آن مرتبه ناقص خواهد بود و وجود ناقص نیازمند به علتی است که اتم از آن میباشد و بر آن تقدم دارد و این خلاف فرض است یعنی آنچه بنابر فرض غایت کمال وجود است غایت کمال وجود نخواهد بود.
با توجه به مقدمات یاد شده روشن می شود که وجود به معنای کل هستی که موضوع اصالت و تشکیک است بر دو قسم است وجود مستغنی از غیروجود نیازمند بهغیر قسم نخست همان واجب تعالی است و قسم دوم همان واجب تعالی است و قسم دوم افعال و آثار اوست و در هر دو صورت وجود واجب که غنی با لذات است ثابت میگردد.
برهان صدیقین در بیان علامّه طباطبایی رحمهاللهعلیه:
«آن واقعیتی که با آن سفسطه دفع میشود و آن واقعیتی که هر ذی شعوری ناچار از اذعان بدان است عدم و بطلان را بذاته نفی میکند یعنی دارای وجوب ذاتی و ضرورت ازلی است چندان که فرض بطلان و رفع آن مستلزم اثبات و اقرار بدان است پس اگر بهطور مطلق یا در وقتی خاص فرض بطلان اصل واقعیت را بنماییم در این صورت معتقدیم که اصل واقعیت واقعاً باطل است. نه ضرورتاً و اگر معتقد به بطلان واقعی آن بشویم خود به معنای پذیرش ثبوت واقعیت است و همچنین اگر سوفسطایی اشیاء را موهوم پنداشته و یا شک در اصل واقعیت آن بنماید اشیاء در نظر او واقعاً موهوم خواهند بود و واقعیت در نظر او واقعاً مشکوک میباشد و این به معنای اثبات واقعیت از همان نقطهای است که انکار میشود و اگر واقعیت مشکوک میباشد و این به معنای اثبات واقعیت از همان نقطهای است که انکار میشود و اگر واقعیت ذاتاً بطلان و عدم را قبول نمیکند پس واجب با لذات است. »
علامه رحمهاللهعلیه در پایان این قسمت کلام خود به این حقیقت اشاره مینماید که آن چه از طریق نفی سفسطه اثبات میشود در واقع چیزی جز تنبیه نیست زیرا که اصل واقعیت به نحو مطلق بدیهی و غیرقابل انکار است و این بیان علامه رحمهاللهعلیه برهان دیگری است بر این مطلب که آنچه در اثبات وجود مطلق گفته شود و هر چند در ظاهر بهصورت برهانی تعلیمی باشد اما در واقع جز تبیین و تنبیه نمیتواند باشد.
از آنچه گذشت معلوم میشود مقصود مرحوم علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم هماهنگ با مشرب فلسفی صدرالمتألهین نبوده و بر مبنای تشکیک در وجود مبتنی نیست متن کلام مرحوم علامه در مقاله چهاردهم از کتاب مذکور چنین است «واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شکی نداریم هرگز نفی نمیپذیرد و نابودی برنمیدارد بهعبارت دیگر واقعیت هستی بیهیچ قید و شرطی واقعیت است و با هیچ قید و شرطی لا واقعیت نمیشود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزاء جهان نفی را میپذیرید پس عین همان واقعیّت نفی ناپذیر نیست بلکه با آن واقعیت، واقعیت دار و بیآن از هستی بهرهای نداشته و منفی است البته نه به این معنی که واقعیت با اشیاء یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پارههایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد بلکه مانند نور که اجسام تاریک با وی روشن و بی وی تارک میباشند؛ و در عین حال همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست.
به عبارت دیگر: او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعیتدار و بی او هیچ و پوچ میباشند.
نتیجه اینکه: جهان و اجزاء جهان در استقلال وجودی خود و واقعیتدار بودن خود تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و بهخودیخود واقعیت است. »
مرحوم مطهری در شرح کتاب اصول فلسفه برهان را با استفاده از اصولی چند نظیر اصالت وجود، وحدت وجود، تقریر نموده و آن را بر دیگر براهینی که براساس تشکیک در وجود و یا امکان فقری سازمان یافته نزدیک میکند و حال آن که برهان در تقریر خود نیازمند به هیچ یک از اصول یاد شده نبوده و از ذات واجب بهعنوان اولین مسأله فلسفی خبر میدهد.
برهان بر مدار اصل واقعیت شکل میگیرد شاید تعبیر «واقعیت هستی» در عبارت علامه زمینه تقریر شارح را بر مبنای احکام مختص به هستی فراهم آورده است. عبارت علامه در حاشیه اسفار نیز ـ که قبلاً تقریر آن گذشت ـ به گونهای است که مجالی برای این توهم نیز باقی نمیگذارد.
بیان علامه با ظرافت و دقت بینظیری که دارد در اولین مسأله فلسفی به تبیین آنچه مشهود عارف است میپردازد و بدین وسیله آخرین گامی را که فلسفه در پیوند خود به عرفان نیازمند به آن است در اولین قدم طی مینماید.
آنچه که مرحوم علامه از آن در تبیین هستی نامحدود بهعنوان حدوسط استفاده کرده نفی مطلق سفسطه است اما این طریق که قبول سفسطه همواره نفی آن است آیا راه دیگری برای رسیدن به این مقصد میتواند وجود داشته باشد مسلماً اگر طریق دیگری یافت شود آن نیز هر چند در ظاهر صورت استدلال و تعلیم داشته باشد در واقع جز تنبیه و تبیین نمیباشد.
نتیجه
برهان امکان ماهوی ابنسینا گرچه از بسیاری جهات نسبت به براهین پیشین مزیت و برتری دارد اما نمیتواند مصداق آن برهانی باشد که آیه قرآن به آن اشعار دارد و همچنین برهانی که ملاصدرا آن را مصداق صدیقین میداند زیرا در این برهان نیز هستی مشکک و فقیرانه وجودات امکانی واسطه در اثبات قرار میگیرد و این استعانت و کمک مانع از ادراک مستقیم و بیواسطه واجب تعالی میباشد.
رابطه میان تشکیک وجود و برهان را در تقریرهای ملاصدرا و مرحوم سبزواری به دلیل قرار گرفتن تشکیک بهعنوان یکی از مقدمات برهان میتوان مشاهده کرد.
اما با توجه به تقریرهای گوناگون و مبانی آنها میتوان گفت که تقریر مرحوم علامه طباطبایی مصداق کامل برهان صدیقین است.
منابع:
1- خواجوی، محمد، ترجمه اسفار، انتشارات مولوی
2- جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء، 1378.
3- جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، انتشارات الزهرا، 1372.
4- طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، انتشارات صدرا، 1372.
5- طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.
6- طوسی، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، بوستان کتاب، 1386.
7- مطهری، مرتضی، شرح منظومه، انتشارات صدرا، 1386.