سخن آشنا | ||
رمانتیسیسم عصری از تایخ فرهنگ در غرب اروپاست، که بیشتر روی آثار هنر، ادبیات و موسیقی نمایان شد. رمانتیسیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهم (میلادی) در ادبیات و سپس هنرهای زیبا، ابتدا در انگلستان و سپس به آلمان، فرانسه و سراسر اروپا سرایت کرد.رمانتیسیسم تا حدودی بر ضد جامعه اشرافی و دوران روشنگری (به طور بهتر عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد. <**ادامه مطلب...**> رمانتیسیسم را، همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر عقلانیت به حساب آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رویا، به سوی گذشته? تاریخی و به سوی سرزمینهای نا شناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته عقلانی (به قول نووالیس: جهان اعداد و اشکال) و به دسته احساسات و یا به طور بهتر والاترینها و زیباییها تقسیم میشود. در زمینه? هنرهای زیبا، رمانتیسیسم با جدایی از کلاسیسم خشک و کنار نهادن مضمونهای باستانی، حرکتی نو در طرح و رنگ به وجود آورد. نمایندگان برجسته? این سبک در نقاشی دولاکروا، گرو و ژریکو و در مجسمه سازی داوید دانژه و باری بودند. در این میان میتوان از آثار ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر، آنتوان بروکنر، و پیتر ایلیچ چایکوفسکی را نام برد. رمانتیسم (مکتب اصالت احساس) این مکتب زائئده تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سده نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود. خیال پردازان قرن ?? توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند ؛ بنا براین رمانتیسم در برابررئالیسم (Realism) بود. آنها برعکس کلاسیکها به خود نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند. البته رمانتیکها، کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند بلکه معتقد بودند که عقل فقط نماینده جزئی از استعدادهای انسان است. بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباشناسانه و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است. ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند». هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی وسدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی باز میگردد. رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض برضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایه داری و برگرداندن به شهرهای کارگری و بر ضد صنعتگران سرمایه دار است. بنیان رمانتیسم با ایده آلیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زائیده اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.(بر خلاف رئالیستها). بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه اندام وار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون : روسو، هابز و لاک ؛ و دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگل مشهود است. سردمداران مکتب رمانتیسم : فرانسه : ویکتورهوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتو بریان، استاندال. [ شنبه 88/2/5 ] [ 11:37 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ]
[ نظرات () ]
|
f="http://far30book.ir">فارسی بوک | |
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |