تحقیق دربارہ ؛ تصوف وعرفان
نویسندہ؛ سید عارف حسین کاظمی
دانشکه الهیات دانشگاہ فردوسی مشھد
شناخت عرفان امام (ره)
خمینی روح خدا که سلام خداوند بر او باد، قبل از آنکه بخواهد مردی سیاستمدار باشد (که در این عرصه نیز کراماتی شگرف دارد) مردی عارف بود که با عرفان خود، سیاست را نیز به پیش میبرد. در این مجال، تلاش داریم این مسأله را بررسی کنیم.
اجازه بدهید در آغاز کلام، عارف را بشناسیم و بعد تعریفی از عرفان داشته باشیم تا آشنایی با مصادیقش آسانتر باشد. عارف در لغت، دانا، واقف به دقایق و امور، یعنی آگاه. اما عارف را اینگونه تعریف کردهاند: آنکه خدا او را به مرتب شهود ذات اسما و صفات خود رسانیده باشد و این مقام به طریق حالِ مکاشفه بر او ظاهر شده باشد نه به مجرد علم و معرفت حال. اما لازم است که بدانیم بین زاهد و حکیم و عارف فرق است. فرق عارف و حکیم در کیفیت استدلال و راه ادراک حقایق است. حکیم با قوة عقل و استدلال منطقی پی به کشف حقایق میبرد، ولی عارف از راه ریاضت و تهذیب نفس و صفای باطن به کشف و شهود میرسد.
و اما عرفان یعنی چه؟ عرفان در لغت؛ شناختن، بازشناختن، معرفت، شناختن حق تعالی و معرف حق معنا شده است. در تعریف عرفان آمده است که: وقوف به دقایق و رموز چیزی، درست مقابل علم سطحی و قشری است. در مفهوم عام گفته میشود که اهل عرفان به تقلید سطحی مانع نمیشود. اما عرفان در مفهوم خاص، یافتن حقایق اشیاء به طریق کشف و شهود است. به این علت تصوف یکی از جلوههای عرفان است ولی باید گفت که تصوف در اصل یکی از شعب عرفان میباشد. اگر چه تصوف یک نحله و طریقه سلوک و سیر عملی است و از منبع عرفان هم سرچشمه گرفته است ولی عرفان یک مفهوم عام و کلیتری است که شامل تصوف و سایر نحلهها نیز میشود. در عالم منطق اینطور گفته میشود که نسبت بین تصوف و عرفان، عموم و خصوص مطلق است. یعنی شخص ممکن است عارف باشد اما صوفی نباشد، چنانکه شخص ظاهراً داخل طریقه تصوف است، اما از عرفان بهرهای ندارد.
در کتاب اسرارالتوحید آمده است که: خواجه امام مظفر فوقانی، به شیخ ابوسعید گفت: صوفیت نگویم، از درویشیت هم نگویم، بلکه عارفت گویم به کمال. شیخ ابوسعید گفت: آن بُوَد که او گوید. همانطور که ملاحظه میفرمایید در این جمله عارف در معنا، فاضلتر و عالیتر از لفظ درویش و صوفی استعمال شده است. پس عارف و اهل عرفان بسیار متفاوت است از درویش و صوفی.
برای شناخت جنبههای عرفانی امام خمینی(ره) به قدر توان خویش، تلاش میکنیم تا بلکه قطرهای از دریا را بشناسیم و قدرش بدانیم. در دیباچه مجموعه اشعار امام خمینی(ره) با عنوان دیوان امام چنین آمده است. اولیای الهی که وارثان میراث انبیایند و نایبان مقام ولایت، چون به اقتضای وظیفه و تکلیف خویش، از پی راهنمایی خلق قیام کنند، از فیض خلوت حضور و شهود باز میمانند و از این رو، مترصد و در پی فرصتاند تا دیگر بار به حضرت دوست بازآیند و آینه دل را با صیقل ذکر جلا بخشند، هر چند که این مقیمان کوی محبت در بحبوحه اشتغال به امور ظاهر، وحل و فصل کار خلایق، باز دلشان از ذکر خدا و نجوای با او غافل و فارغ نمیماند. امام خمینی(ره) را نیز چنین حالتی بود. او در همان حال که دل از گرد هرگونه تعلق پرداخته بود، بار سنگین رسالت و رهبری را به دوش میکشید، و خود را مکلف میدید تا از پی رهایی خلق، نهضتی عظیم و قوی بنیان پایهریزد تا مگر خدای عالم آن را به انقلابی عالمگیر منتهی گرداند، آن سان که اساس دیرپای نظام جور و فساد در جهان، از ریشه برافتد و دیگر بار فروغ جانفزای توحید، کران تا کران گیتی را روشن سازد و عدل و آزادی و برابری و برادری ایمانی، چهره افسرده عالم را رونق بخشد. امام، گاه که از این وظیفه سنگین، فراغتی مییافت، در خلوات و اوقات خاص، به یاری سخنانی موزون آبی بر آتش درون میافشاند و با زبان شعر، حدیث درد و فراق را با دلدار یگانه باز میگفت. حضرت امام هرگز سر شعر و شاعری نداشت و خود را به این پیشه سرگرم نساخته بود. چنانچه خود درباره شعرگوییاش این طور فرموده است: باید به حق بگویم که نه در جوانی، که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری، که آن را هم پشت سر گذاشتهام، و نه در حال ارذل العمر، که اکنون با آن دست به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم.
این جملات را برای شما دوستان خواننده این طور نقل کردیم تا از ذهن نگذرد که شعر و شاعری یعنی عرفان، و تصور نشود که فرحت امام خمینی(ره) بر شعر و شاعری گذشته است، نه او در سیر و سلوک آنچنان موفق میشود که خود را میشناسد، و آنکه خود را میشناسد، خدای خویش را میشناسد. امام خمینی(ره) حتی عرفان نظری را سد راه خویش میبیند، زیرا در سیر و سلوک، هرچه عارف را از معشوق و معبود باز بدارد سد راه است. حضرتش در خصوص این نوع حجاب چنین میگوید: در جوانی سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پرزرق و برق شدم، که نه از آنها جمعیتی حاصل شد نه حال، «اشعار اربعه» با طول و عرضش، از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از «فتوحات» فتحی حاصل و نه از «خصوص الحکم» حکمتی دست داد، تا چه رسد به غیر آنها. زیبایی روح از کلام برمیآید او عرفان نظری را سد راه عرفان عملی میداند. اینجا معلوم میشود که اصل به عمل است نه به دانستهها.
استاد مطهری(ره) میگوید: عرفا مسیر حرکت از نقطه مبدأ تا دورترین نقطه را قوس نزول و مسیر از دورترین نقطه را تا نقطه مبدأ را قوس صعود مینامند. حرکت اشیاء از مبدأ تا دورترین نقطه یک فلسفه دارد و آن فلسفه به تعبیر فلاسفه اصل علیت است و در تعبیر عرفا اصل تجلی است. به هر حال اشیا در قوس نزول مثل این است که از عقب رانده میشوند. ولی حرکت اشیا از دورترین نقطه تا نقطه مبدأ فلسفهای دیگر دارد. آن فلسفه اصل دل و عشق هر فرع، به بازگشت به اصل و مبدأ خویش است. به عبارت دیگر اصل فرار هر جدا شده و تنها و غریب مانده به سوی وطن اصلی خودش است. عرفا معتقدند که این میل در تمام ذرات هستی و از آنجمله انسان هست، ولی در انسان گاهی مخفی است، شواغل مانع فعالیت این حس است ولی در اثر یک سلسله تنبهات، این میل باطنی ظهور میکند، ظهور و بروز همین میل است که از آن به اراده تعبیر میشود.
امام خمینی(ره) نهایت آرزو و آمال عرفا را در شهود و شهادت میبیند و میفرماید: آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند، در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیدهاند. آنچه که امام(ره) اشاره میفرماید به آنانی است که درک حلقه ذکر عارفان را داشتهاند تا چه رسد به خود عارف.
همین عرفان و همین شناخت بیچون و چرا از مبدأ و اصل است که تکیه به او را محکم و محکمتر میکند. آنچنان این تکیه محکم میشود که واهمهای از هیچ موجودی در ذهنش نقش ندارد. او میداند که آمریکا شیطان بزرگ است و میداند که آمریکا در جنایت و خیانت و خونریزی به هیچ کس حتی مردم کشورش هم رحم نمیکند. او میداند که این شیطان بزرگ تا بن دندان مسلح است و آنچنان هم وحشی است که حمله کردن و دریدن است. این تکیه که از سر شناخت و عرفان یک عارف به ربالعالمین است، آنقدر استحکام دارد و آنقدر از سر یقین است که در یک جمله معروف، اعلام میگردد. جملهای که همه ما بارها و بارها آن را شنیدهایم «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». نگارنده این سطور عقیده دارد که این جمله قبل از آنکه جنبه سیاسی و یا نظامی و یا پاسخگویی به یک دشمن غدار داشته باشد، براساس قدرت ناشی از عرفان است و معرفت به حق در آن موج میزند. خمینی روح خدا میداند که تکیهگاهش محکم است، میداند که «الا حزبالله هم القالبون»، میداند که نصرت خداوندی نصیب اوست. به همین واسطه بیواهمه میفرماید که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، و به واقع هم نمیتواند غلطی بکند. این کلام آنقدر پایدار است که همانند دژی محکم ایران اسلامی را در برگرفته است و به راستی آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما من و تو به هوش باشیم! که راهزنان و خفاشان در فکر شکستن این دژ محکم نباشند، که اگر نفوذ بکنند آن میشود که شیطان بزرگ میخواهد. باید من و تو بیش از این به امام خمینی(ره) معرفت پیدا کنیم. او را که بیشتر بشناسی، در مسیر عرفان و عرفا راحتتر گام برخواهی داشت.
با یک دوبیتی زیبا از امام خمینی(ره)
تا دوست بود، تو را گزندی نبود
تا اوست، غبار چون و چندی نبود
بگذار هر آنچه هست و او را بگزین
نیکوتر از این دو حرفپندی نبود