سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سخن آشنا
 
قالب وبلاگ

زهره جمادی مقدم

رویت خدا
- ابوبصیر مى گوید که : به حضرت امام صادق علیه السلام گفتم : در مورد خداى تعالى آگاهم کن که آیا مومنان روز قیامت او را مى بینند؟
فرمود: آرى ! و پیش از روز قیامت هم دیده اند. گفتم : کى ؟
فرمود: وقتى که به آنها گفت : الست بربکم ؟ قالوا: بلى
بعد مدتى ساکت شد و آنگاه فرمود: مومنان در دنیا پیش از روز قیامت هم    مى بینند؛ آیا تو همین الان او را نمى بینى ؟
 ابو بصیر مى گوید: گفتم : فدایت شوم ! این حدیث را از جانب شما نقل بکنم ؟ بگویى ، جاهل به
فرمود: نه ؛ زیرا اگر آن را معنایى که تو قایل هستى ، آن را انکار مى کند و بعد این را تشبیه و کفر به حساب مى آورد، و منظور رویت با چشم نیسَت ؛ خدا بزرگ تر از چیزى است که مشتبهان و ملحدان وصف مى کنند.

عالم ذر: دانشمندان اسلامی ذیل آیه مبارکه 172 از سوره اعراف به مسئله عالم "ذر" پرداخته اند. در تبیین و توضیح این آیه 12 نظر بیان شده، که از همه مهمتر دو نظر آتی است.
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنى ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلى شهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِینَ»  یعنی به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟! گفتند: آرى، گواهى مى دهیم. [چرا چنین کرد؟] براى اینکه در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم [و از پیمان فطرى توحید و خداشناسى بى خبر]. دو دیدگاه مهم در این باره عبارتند از:  1ـ هنگامى که آدم آفریده شد فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بیرون آمدند (و طبق بعضى از روایات این ذرات از گل آدم بیرون آمدند). آنها داراى عقل و شعور کافى براى شنیدن سخن و گفتن پاسخ بودند. در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد "الست بربکم": یعنی آیا من پروردگار شما نیستم؟! همگى در پاسخ گفتند: "بلى شهدنا" یعنی آرى بر این حقیقت همگى گواهیم. سپس همه این ذرات به صلب آدم ـ یا به گل آدم ـ بازگشتند و به همین جهت این عالم را "عالم ذر" و این پیمان را "پیمان الست" مى نامند. بنابراین پیمان مزبور یک "پیمان تشریعى" و قرارداد خود آگاه در میان انسانها و پروردگارشان بوده است. قائلین به این نظر عالم ذر را عالمی مستقل و خارجی می دانند. اما این که این عالم چه عالمی است، در باره آن ساکتند. در مقابل این گروه، عده ای وجود عالمی مستقل در خارج را به عنوان عالم ذر منکرند، و دلالت این آیه را هم بر وجود خارجی آن نمی پذیرند. عمده کسانی که به این مطلب قائلند، صاحبان نظریه دوم هستند.  2ـ منظور از عالم ذر و این پیمان همان "عالم استعدادها" و "پیمان فطرت و تکوین و آفرینش" است. به این ترتیب که هنگامی که فرزندان آدم به صورت نطفه هستند ـ و ذراتى بیش نیستند ـ خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است. این سر الهى، هم در نهاد و فطرتشان به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده، و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه؛ و بنابر این همه افراد بشر داراى روح توحیدند. بنا به این تفسیر، سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند، نیز به همین زبان می باشد. آیه به روشنی دلالت می کند که خدا با فرد فرد انسانها رویارویی و گفتگو داشته، و این رویارویی با تک تک انسانها موجب این شده است که عذری برای مشرکها وجود نداشته باشد که بتوانند بگویند ما اساساً از این توحید، غافل بودیم و دنباله روی از پدران موجب این شد که ما مشرک شویم. این مکالمه حضوری و به گونه ای بوده که خطای در تطبیق را نفی نمی کند، چرا که به تعبیر تکوینی آن با علم حضوری و شهود قلبی بوده است. مؤید این تفسیر روایاتی است که مشتمل بر تعبیرات "رویت" و "معاینه" می باشد. روایات متعددی که از نظر مضمون همه متشابه، و از نظر سند همه معتبر هستند و در کتب معتبری از جمله اصول کافی، تفسیر علی بن ابراهیم، و بعدها در تفسیر برهان، تفسیر نور الثقلین و کتابهای دیگر نقل شده است. امام باقر(ع) در روایتی ذیل این آیه می فرماید: «... فعرفهم و اراهم نفسه و لولا ذلک لم یعرف احد ربه.» یعنی خدا خودش را به ایشان شناساند و ارائه داد، و اگر این کار انجام نمی گرفت هیچ کس پروردگارش را نمی شناخت. امام صادق (ع) در جواب سئوالی از این آیه فرمودند: آری عیناً خدا مشاهده شد. و در کتاب محاسن برقی از امام صادق(ع)نقل شده که اگر این صحنه نبود، هیچ کس نمی دانست که چه کسی آفریننده و روزی دهنده اوست. واقع امر آن است که آنچه گذشت بیش از تظنیانی که به ذهن می رسد و گاهی مؤیداتی هم دارند، نیست. آنچه مسلم است این است که خداوند در عالمی که بعضی از علما اسمش را عالم "ذر" یا عالم "میثاق" گذاشتند، از انسانها میثاق عبودیت و بندگی گرفته است؛ اما کیفیتش چه بوده و در چه عالم بوده؟، به طور قطع نمی توان در باره آن سخن گفت!!
      رویت خدا در دنیا
رویت خدا در معراج
و بر هر یک‌ از دو تقدیر، این‌ آیات‌ وحی‌ حضرت‌ پروردگار را مشافهةً و حضوراً که‌ لازمه‌اش‌ دیدار و ملاقات‌ است‌ می‌رساند. غایة‌ الامر در صورت‌ نخستین‌ دیگر عنوان‌ جبرئیل‌ کنار رفته‌ است‌، و تعلیم‌ وحی‌ و دُنُوّ و آویختن‌ به‌ مقام‌ عزّت‌ حضرت‌ حقّ و دنوّ و قرب‌ و رویت‌ در مرتب? دگر، همه‌ و همه‌ به‌ خود خدا بازگشت‌ می‌نماید که‌ رسول‌ الله‌ در شب‌ معراج‌ با چشم‌ قلب‌ خود خداوند را دیدار و زیارت‌ نموده‌ است‌.
در تفاسیر بحثی‌ مفصّل‌ در لقاء و زیارت‌ شب‌ معراج‌ وارد شده‌ است‌.
حضرت‌ اُستادنا الاکرم‌ آیة‌ الله‌ علاّم? طباطبائی‌ قدّس‌ اللهُ تُربته‌ المُنیفة‌ فرموده‌اند:
« این‌ آیات‌ وحی‌ خداوندی‌ را به‌ پیغمبر اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ تصدیق‌ می‌نماید و توصیف‌ می‌کند، ولیکن‌ در این‌ مقام‌ روایات‌ مستفیضه‌ای‌ از ائمّ? أهل‌ البیت‌ علیهم‌ السّلام‌ هست‌ که‌ نصّ است‌ بر آنکه‌ مراد از آیات‌، بیان‌ توصیف‌ هرگونه‌ وحیی‌ نمی‌باشد؛ بلکه‌ مراد بیان‌ وحی‌ شفاهی‌ است‌ که‌ خداوند سبحانه‌ به‌ پیغمبرش‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ در لیلة‌ المعراج‌ وحی‌ فرستاده‌ است‌.
بنابراین‌، این‌ آیات‌ متضمّن‌ بیان‌ قصّ? معراج‌ می‌باشد. و ظاهر این‌ آیات‌ از نوعی‌ تأیید برای‌ اثبات‌ محتوای‌ این‌ روایات‌، خالی‌ نیست‌. و از گفتار بعضی‌ از صحابه‌ مانند ابن‌ عبّاس‌، و أنس‌، و أبوسعید خُدَْریّ و غیرهم‌ بنابر روایاتی‌ که‌ از آنان‌ نقل‌ شده‌ است‌، نیز استفاده‌ می‌گردد. و بر این‌ نهج‌، کلام‌ مفسّرین‌ جاری‌ شده‌ است‌ و اگرچه‌ در تفسیر مفردات‌ و جُمل‌ این‌ آیات‌ اختلافی‌ شدید در میانشان‌ حکمفرما می‌باشد. » 10 و در ذیل‌ آیة‌: مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌?? ـ تا می‌رسند به‌ اینجا که‌ می‌گویند:
« در این‌ آیه‌ دلیلی‌ نمی‌توان‌ یافت‌ بر آنکه‌ متعلّق‌ رؤیت‌، الله‌ سبحانه‌ بوده‌ است‌، و او به‌ پیامبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. بلکه‌ مرئیّ و چیزِ نشان‌ داده‌ شده‌ عبارت‌ است‌ از: افق‌ اعلی‌، دنوّ، تَدلِّی‌، و اینکه‌ خدا به‌ وی‌ وحی‌ نموده‌ است‌.
اینها حقائقی‌ می‌باشند که‌ در آیات‌ سابقه‌ ذکر شده‌اند، و اینها آیات‌ خدا هستند. و مویّد این‌ گفتار آنست‌ که‌ خدای‌ تعالی‌ در نزول‌ دیگر فرموده‌ است‌:
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی‌" * لَقَدْ رَأَی‌" مِنْ ءَایَـ?تِ رَبِّهِ الْکُبْرَی‌".
علاوه‌ بر این‌، اگر دلالت‌ آیه‌ بر تعلّق‌ رویت‌ به‌ خود خدای‌ تعالی‌ هم‌ باشد اشکالی‌ لازم‌ نمی‌آید، به‌ جهت‌ آنکه‌ این‌ دیدار، دیدار دل‌ می‌باشد، و دیدار دل‌ غیر از دیدار چشم‌ است‌؛ آن‌ چشم‌ حسّی‌ که‌ به‌ اجسام‌ می‌افتد و محال‌ می‌باشد که‌ به‌ خداوند متعال‌ تعلّق‌ گیرد. و ما در آی? 143 از تفسیر سور? أعراف‌ کلامی‌ را راجع‌ به‌ رویت‌ قلب‌ ایراد نموده‌ایم‌. » 11 و12
و در ذیل‌ آیة‌: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَی‌" می‌فرمایند: « چنین‌ گفته‌اند که‌: ضمیر مستتر در قول‌ خدا: رَءَاهُ به‌ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌، و ضمیر مفعول‌ به‌ جبرئیل‌ برمی‌گردد. و بنابراین‌ باید این‌ نزول‌، نزول‌ جبرئیل‌ بر پیغمبر صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ بوده‌ باشد که‌ وی‌ را به‌ آسمانها عروج‌ دهد. و عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَی‌" ظرف‌ است‌ برای‌ رویت‌ نه‌ برای‌ نزلت‌. و مراد از رویت‌ پیامبر وی‌ را، رویت‌ او بصورت‌ اصلیّ? اوست‌.
و معنی‌ اینطور می‌شود: جبرئیل‌ بر پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ در مرتب? دیگری‌ نزول‌ کرد و او را به‌ سماوات‌ عروج‌ داد، و برای‌ آنحضرت‌ صلّی‌الله‌علیه‌ وآله‌ در نزد سِدرة‌ المُنتهی‌ در صورت‌ اصلیّ? خود جلوه‌ کرد.

کیفیّت‌ لقاء پیامبر، خداوند را در لیل? معراج‌
آیات‌ سورة‌ النّجم‌ دلالت‌ بر دیدار پیامبر، خدا را در معراج‌ دارد
امّا از آنچه‌ ما در این‌ باب‌ گفتیم‌، ظاهر شد صحّت‌ ارجاع‌ ضمیر مفعول‌ به‌ خداوند متعال‌؛ و مراد از رویت‌ خدا، رویت‌ با قلب‌ است‌، و مراد به‌ نَزْلَةً أُخْرَی‌" نزول‌ پیغمبر می‌باشد در نزد سدرة‌ المنتهی‌ در عروجش‌ به‌ سوی‌ سماوات‌.
بنابراین‌، مُفاد آیه‌ این‌ می‌گردد که‌ پیغمبر اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ در اثناء معراجش‌، چون‌ به‌ سدرة‌ المنتهی‌ رسید مرتب? دیگری‌ نازل‌ شد و خداوند را با قلب‌ خود زیارت‌ و دیدار کرد؛ همچنانکه‌ در نزول‌ دگر وی‌ را زیارت‌ و دیدار نموده‌ بود. » 13
بحث‌ علاّم? طباطبائی‌ دربار? آیات‌ سور? النّجم‌ و روایات وارده در رؤیت پیغمبر، خدا را در معراج
و در ذیل‌ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی‌" فرموده‌اند: « زَیْغ‌ عبارت‌ است‌ از انحراف‌ و میل‌ از حالت‌ استقامت‌، و طغیان‌ عبارت‌ است‌ از تجاوز از حدّ در حین‌ عمل‌. و زَیغِ بَصَر عبارت‌ است‌ از ادراک‌ بصر، مُبصَر را برخلاف‌ آنچه‌ آن‌ هست‌، و طغیان‌ بصر دیدن‌ آنست‌ چیزی‌ را که‌ دارای‌ اصل‌ و حقیقت‌ نمی‌باشد. و مراد از چشم‌ و بصر، چشم‌ پیغمبر است‌.
و معنی‌ آیه‌ چنین‌ می‌گردد: پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ ندیده‌ است‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌، بر غیر صفت‌ اصلی‌ خود، و ندیده‌ است‌ چیزی‌ را که‌ واقعیّت‌ ندارد؛ بلکه‌ دیده‌ است‌ در حالتیکه‌ در دیدارش‌ خطا نکرده‌ است‌.
و مراد از إبصار، دیدار و زیارت‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ است‌ خداوند را با قلبش‌ نه‌ با جوارح‌ و اعضاء و چشمش‌. بجهت‌ آنکه‌ مراد از این‌ إبصار همانست‌ که‌ خداوند در کلامش‌: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَی‌" قصد کرده‌ است‌ که‌ اشاره‌ دارد به‌ مماثلت‌ این‌ رویت‌ و دیدار با رویت‌ و دیدار مرتب? اوّل‌ که‌ به‌ آن‌ اشاره‌ فرمود در کلامش‌: مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌"? * أَفَتُمَـ?رُونَهُ و عَلَی‌" مَا یَرَی‌". این‌ امر مهمّ را درست‌ بفهم‌ و غفلت‌ مکن‌! »
و در ذیل‌ لَقَدْ رَأَی‌" مِنْ ءَایَـ?تِ رَبِّهِ الْکُبْرَی‌" فرموده‌اند:« مِنْ از برای‌ افاد? معنی‌ «تبعیض‌» می‌باشد. و معنی‌ اینچنین‌ می‌گردد: من‌ سوگند می‌خورم‌ که‌ پیغمبر بعضی‌ از بزرگترین‌ آیات‌ پروردگارش‌ را دیده‌ است‌. و با این‌ دیدار، مشاهده‌ پروردگارش‌ را با قلبش‌ به‌ اتمام‌ رسانده‌ است‌. زیرا مشاهد? خدای‌ تعالی‌ با قلب‌، فقط‌ به‌ مشاهد? آیات‌ او ـ از جهت‌ آنکه‌ آیات‌ او هستند ـ متحقّق‌ می‌گردد. چون‌ آیه‌ از جهت‌ آیتیّتِ خود حکایت‌ نمی‌کند مگر صاحب‌ آیه‌ را؛ و به‌هیچ‌وجه‌ من‌ الوجوه‌ از خودش‌ چیزی‌ را نشان‌ نمیدهد و حکایت‌ نمی‌نماید، وگرنه‌ از آن‌ جهت‌ آیه‌ نمی‌باشد. »
و امّا مشاهد? ذات‌ متعالی‌ خداوند بدون‌ توسّط‌ آیه‌ و تخلّل‌ حجاب‌، از امور مستحیله‌ است‌. خدای‌ تعالی‌ می‌گوید:
وَ لَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمً. (آی? 110، از سور? طه‌)
«و نمی‌توانند از جهت‌ گسترش‌ علم‌ و دانش‌ خودشان‌، به‌ ذات‌ خداوند احاطه‌ پیدا کنند. » 14
و در «بحث‌ روائی‌» از جمله‌ آورده‌اند: در «تفسیر قمّی‌» با إسناد خود به‌ ابن‌ سنان‌ در ضمن‌ حدیثی‌ وارد است‌: حضرت‌ امام‌ أبوعبدالله‌ جعفرٌ الصّادق‌ علیه‌ السّلام‌ گفته‌اند:
وَ ذَلِکَ أَنَّهُ ـ یَعْنِی‌ النَّبِیَّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ـ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إلَی‌ اللَهِ تَعَالَی‌، وَ کَانَ بِالْمَکَانِ الَّذِی‌ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ إلَی‌ السَّمَآءِ: تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ! فَقَدْ وَطَأْتَ مَوْطِئًا لَمْ یَطَأْهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ. وَ لَوْ لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ کَانَ مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ لَمَا قَدَرَ أَنْ یَبْلُغَهُ. وَ کَانَ مِنَ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ کَمَا قَالَ عَزَّوَجَلَّ: قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی‌"؛ أَیْ: بَلْ أَدْنَی‌.
«و آن‌ بدان‌ جهت‌ می‌باشد که‌ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ نزدیکترین‌ خلق‌ خداست‌ به‌ سوی‌ خدای‌ تعالی‌. و در مکان‌ و موقعیّتی‌ بوده‌ است‌ که‌ چون‌ به‌ آسمان‌ سیر داده‌ شد، جبرائیل‌ به‌ وی‌ گفت‌: قدم‌ پیش‌ گذار ای‌ محمّد! چون‌ به‌ مکانی‌ گام‌ نهاده‌ای‌ که‌ نه‌ فرشت? مقرّبی‌ و نه‌ پیامبر مرسلی‌ در این‌ مقام‌ گام‌ ننهاده‌ است‌. و اگر روح‌ پیغمبر و نفس‌ وی‌ از آن‌ مکان‌ نبوده‌ است‌ نمی‌توانسته‌ است‌ بدان‌ مقام‌ برسد.
پیغمبر در آنجا به‌ قدری‌ به‌ خداوند نزدیک‌ بود که‌ خدای‌ عزّوجلّ می‌گوید؛ به‌ قدر دو نیم? وتر کمان‌ تا سر کمان‌ (دو ذراع‌) یا نزدیکتر؛ یعنی‌ بلکه‌ نزدیکتر.»
و در «مجمع‌» روایت‌ شده‌ است‌ مرفوعاً از أنس‌ که‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ فرمود: فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ یعنی‌ به‌ قدر دو ذراع‌ یا کمتراز دو ذراع‌.
و در کتاب‌ «توحید» صدوق‌ با إسناد خود به‌ محمّد بن‌ فضیل‌ آورده‌ است‌ که‌ وی‌ گفت‌: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: هَلْ رَأَی‌ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ؟!
فَقَالَ: نَعَمْ! بِقَلْبِهِ رَءَاهُ؛ أَمَا سَمِعْتَ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: «مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌"»؟ لَمْ یَرَهُ بِالْبَصَرِ وَلَکِنْ رَءَاهُ بِالْفُوَادِ.15
«من‌ از حضرت‌ امام‌ موسی‌ بن‌ جعفر علیه‌ السّلام‌ پرسیدم‌: آیا رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ پروردگار خود عزّوجلّ را دیده‌ است‌؟! »
فرمود: بلی‌! خداوند را با دل‌ خود دید؛ مگر نشنیده‌ای‌ که‌ خدای‌ عزّوجلّ می‌گوید: «دل‌ دروغ‌ نمی‌گوید آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌.»؟ وی‌ را با چشم‌ ندیده‌ است‌ ولیکن‌ با دل‌ دیده‌ است‌.»
و در تفسیر «الدّرّ المنثور» وارد است‌ که‌ عَبد بن‌ حَمید و ابن‌ منذر و ابن‌ أبی‌ حاتِم‌، از محمّد بن‌ کعب‌ قَرْظی‌ از بعض‌ اصحاب‌ پیامبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ تخریج‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت‌:
قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَهِ! هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟!
قَالَ: لَمْ أَرَهُ بِعَیْنِی‌؛ وَ رَأَیْتُهُ بِفُوَادِی‌ مَرَّتَیْنِ، ثُمَّ تَلَا: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی‌".
«گفتند: ای‌ رسول‌ خدا! آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟!
گفت‌: آری‌! وی‌ را با چشم‌ ندیده‌ام‌؛ و با قلبم‌ دیده‌ام‌ دوبار، و پس‌ از آن‌ خواند این‌ آیه‌ را: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی‌".»
حضرت‌ علاّمه‌ قدّس‌ سرّه‌ می‌گویند:
« أقول‌: این‌ معنی‌ را نسائی‌ از أبوذرّ ـ بنا بر روایت‌ «الدّرّ المنثور» ـ روایت‌ نموده‌ است‌ بدین‌ عبارت‌: رَأَی‌ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ رَبَّهُ بِقَلْبِهِ، وَ لَمْ یَرَهُ بِبَصَرِهِ.
و از «صحیح‌ مسلم‌» و ترمذی‌ و ابن‌ مردویه‌، از أبوذرّ روایت‌ می‌باشد که‌ گفت‌: من‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ پرسیدم‌: هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟! فَقَالَ: نُورَانِیٌّ أَرَاهُ. 16
«آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟! گفت‌: من‌ او را نورانی‌ مشاهده‌ می‌نمایم‌.»
أقول‌: «نُورَانِیّ» منسوب‌ می‌باشد به‌ «نور» بر خلاف‌ قیاس‌، مثل‌ «جسمانیّ» در نسبت‌ به‌ «جسم‌». و در قرائتی‌ وارد است‌: «نورٌ إنِّی‌ أَرَاهُ» با تنوین‌ راء، و کسر? همزه‌، و تشدید نون‌، و پس‌ از آن‌ یاء متکلّم‌. (نور است‌ من‌ می‌بینم‌ او را.) و ظاهراً این‌ قول‌، تصحیف‌ است‌ و اگر چه‌ مویَّد می‌باشد به‌ روایت‌ دیگری‌ از مسلم‌ در صحیح‌ خود، و از ابن‌ مردویه‌ از أبوذرّ که‌ گفت‌: من‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ پرسیدم‌: هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟!
فرمود: رَأَیْتُ نُورًا!
«آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟! فرمود: من‌ نور را دیده‌ام‌!»
و در هر صورت‌، مراد از رویت‌، رویت‌ قلب‌ است‌، پس‌ نه‌ رویت‌، رویت‌ حسّی‌ می‌باشد؛ و نه‌ نور، نور حسّی‌.
و در «کافی‌» با إسناد خود از صَفوان‌ بن‌ یحیی‌ روایت‌ می‌کند که‌ گفت‌: أبوقُرَّة‌ محدّث‌ از من‌ تقاضا نمود تا وی‌ را بر حضرت‌ امام‌ أبوالحسن‌ الرّضا علیه‌السّلام‌ وارد کنم‌. من‌ از حضرت‌ امام‌ در این‌ باره‌ پرسیدم‌. حضرت‌ اذن‌ داد. أبوقرّه‌ داخل‌ شد و از حلال‌ و حرام‌ و احکام‌ پرسید.
صفوان‌ روایت‌ را ادامه‌ می‌دهد تا می‌رسد به‌ اینجا که‌ می‌گوید: أبوقرّه‌ گفت‌: خداوند می‌فرماید: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَی‌" (پیامبر، خدا را در نزول‌ دیگر دیده‌ است‌.)؟!
حضرت‌ امام‌ رضا علیه‌ السّلام‌ گفتند: إنَّ بَعْدَ هَذِهِ الایَةِ مَا یَدُلُّ عَلَی‌ مَا رَأَی‌؛ حَیْثُ قَالَ: «مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌"». یَقُولُ: مَا کَذَبَ فُوَادُ مُحَمَّدٍ مَا رَأَتْ عَیْنَاهُ.
ثُمَّ أَخْبَرَ بِمَا رَأَی‌ فَقَالَ: «لَقَدْ رَأَی‌" مِنْ ءَایَـ?تِ رَبِّهِ الْکُبْرَی‌"»؛ وَ ءَایَاتُ اللَهِ غَیْرُ اللَهِ.
«بعد از این‌ آیه‌ گفتاری‌ است‌ که‌ دلالت‌ دارد بر آنکه‌ آنچه‌ دیده‌ است‌ چه‌ چیز می‌باشد؛ آنجا که‌ می‌فرماید: «دروغ‌ نمی‌گوید آن‌ قلب‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌.» خداوند می‌فرماید: قلب‌ محمّد دروغ‌ نمی‌گوید دربار? آنچه‌ را که‌ دو چشمانش‌ دیده‌ است‌.
سپس‌ خبر می‌دهد به‌ آنچه‌ را که‌ دیده‌ است‌، پس‌ گفته‌ است‌: «او تحقیقاً بعضی‌ از بزرگترین‌ آیات‌ خدا را مشاهده‌ نموده‌ است‌.»؛ و آیات‌ خدا غیر از خود خدا می‌باشند.»
أقول‌: ظاهراً کلام‌ امام‌ علیه‌ السّلام‌ برای‌ مُلزَم‌ نمودن‌ أبوقرّه‌ وارد شده‌ است‌. زیرا او می‌خواسته‌ است‌ اثبات‌ نماید که‌ خداوند را با چشم‌ حسّ می‌توان‌ دید.
حضرت‌ وی‌ را الزام‌ کردند که‌ رویت‌، تعلّق‌ به‌ آیات‌ الله‌ گرفته‌ است‌، و آیات‌ الله‌ غیر الله‌ می‌باشند. و این‌ منافات‌ ندارد با آنکه‌ رؤیت‌ آیات‌ از جهت‌ آنکه‌ آیات‌ او هستند، رویت‌ او می‌باشد؛ و اگرچه‌ آیات‌ او غیر او هستند.
و این‌ رؤیت‌ فقط‌ انحصار به‌ قلب‌ دارد، همانطور که‌ بسیاری‌ از روایات‌، در این‌ معنی‌ بیان‌ شد.
و در «تفسیر قمّی‌» با إسناد خود به‌ إسمعیل‌ جُعْفی‌ از حضرت‌ امام‌ أبوجعفر محمّدٌ الباقر علیه‌ السّلام‌ در ضمن‌ بیان‌ حدیث‌ طویلی‌ وارد است‌ که‌:
فَلَمَّا انْتَهَی‌ بِهِ إلَی‌ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی‌، تَخَلَّفَ عَنْهُ جَبْرَئِیلُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ: فِی‌ هَذَا الْمَوْضِعِ تَخْذُلُنِی‌؟!
فَقَالَ: تَقَدَّمْ أَمَامَکَ! فَوَاللَهِ لَقَدْ بَلَغْتَ مَبْلَغًا لَمْ یَبْلُغْهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِاللَهِ قَبْلَکَ! فَرَأَیْتُ مِنْ نُورِ رَبِّی‌، وَ حَالَ بَیْنِی‌ وَ بَیْنَهُ السُّبْحَةُ.17
قُلْتُ: وَ مَا السُّبْحَةُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟! فَأَوْمَی‌ بِوَجْهِهِ إلَی‌ الارْضِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إلَی‌ السَّمَآءِ وَ هُوَ یَقُولُ: جَلَالُ رَبِّی‌! جَلَالُ رَبِّی‌! ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.
«چون‌ پیغمبر صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ به‌ سِدرة‌ المنتهی‌ رسید، جبرئیل‌ از وی‌ عقب‌ ماند. رسول‌ الله‌ به‌ وی‌ گفت‌: آیا در این‌ موضع‌ مرا تنها و بدون‌ معین‌
وامی‌گذاری‌؟!
جبرائیل‌ گفت‌: به‌ سمت‌ جلو راه‌ را در پیش‌ بگیر! قسم‌ به‌ خدا به‌ جائی‌ رسیده‌ای‌ که‌ هیچکس‌ از خلق‌ خدا قبل‌ از تو نرسیده‌ است‌! پس‌ من‌ از نور پروردگارم‌ دیدم‌، و میان‌ من‌ و او فقط‌ «سُبْحه‌» فاصله‌ افکند.
من‌ گفتم‌: فدایت‌ شوم‌! مراد از «سُبْحه‌» چه‌ چیز است‌؟! حضرت‌ با سرش‌ اشاره‌ به‌ زمین‌ کرد و با دستش‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ و می‌گفت‌: جلال‌ پروردگارم‌! جلال‌ پروردگارم‌! سه‌ بار.»
أقول‌: مراد از سُبحه‌، جلال‌ است‌ همانطور که‌ در روایت‌، تفسیرش‌ وارد است‌. و سُبحه‌ دلالت‌ دارد بر تنزّه‌ خداوند از مخلوقاتش‌، و مرجعش‌ به‌ همان‌ معنی‌ اوّل‌ است‌. و محصّل‌ ذیل‌ روایت‌ آنستکه‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ پروردگارش‌ را با دیدار آیاتش‌ دیدار کرده‌ است‌. » 18
گفتار بیضاوی‌ در تفسیر آیات‌ معراج‌
و قاضی‌ بیضاوی‌ در تفسیر مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَی‌" گفته‌ است‌:
» یعنی‌: آنچه‌ را که‌ رسول‌ خدا با چشمش‌ دیده‌ است‌ از صورت‌ جبرائیل‌ یا خدای‌ تعالی‌ ـ بنا بر آنچه‌ خدا از وی‌ حکایت‌ کرده‌ است‌ ـ چشمش‌ دروغ‌ نگفته‌ است‌. بجهت‌ آنکه‌ امور قدسیّه‌ اوّلاً با قلب‌ ادراک‌ می‌شوند، و سپس‌ از قلب‌ به‌ چشم‌ انتقال‌ پیدا می‌نمایند.
یا معنیش‌ آنستکه‌: هنگامی‌ که‌ قلبش‌ او را دید نگفت‌: من‌ تو را نشناخته‌ام‌؛ زیرا اگر اینطور گفته‌ بود، دروغ‌ گفته‌ بود. چون‌ همانطوریکه‌ با چشمش‌ وی‌ را دیده‌ بود، با قلبش‌ او را شناخته‌ بود.
یا معنیش‌ آنستکه‌: قلبش‌ او را تکذیب‌ ننمود در آنچه‌ او را قلبش‌ دیده‌ بود. و معنی‌ اینطور می‌شود که‌: آن‌ رویت‌، تخیّل‌ کاذب‌ نبوده‌ است‌. و دلیل‌ براین‌ آنستکه‌ چون‌ از حضرتش‌ پرسیدند: هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟! «آیا پروردگارت‌ را دیده‌ای‌؟!» فرمود: رَأَیْتُهُ بِفُوَادِی‌! «من‌ وی‌ را با قلبم‌ دیده‌ام‌!» « 19
و در تفسیر عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَی‌" گفته‌ است‌:» آنجائیکه‌ علم‌ خلائق‌ و اعمالشان‌ در آنجا پایان‌ می‌پذیرد. یا آنچه‌ را که‌ از فراز آن‌ پائین‌ می‌آید و از زیر آن‌ بالا می‌رود، در آنجا پایان‌ می‌یابد. و شاید تشبیه‌ آن‌ به‌ سِدرَه‌ که‌ درخت‌ «نَبْق‌» است‌ به‌ علّت‌ آن‌ باشد که‌ خلائق‌ در سای? آن‌ درخت‌ اجتماع‌ می‌نمایند. و در روایت‌ مرفوعه‌ای‌ وارد است‌ که‌ آن‌ در آسمان‌ هفتم‌ می‌باشد. « 20
و در تفسیر أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الانثَی‌" گفته‌ است‌:» إنکار گفتارشان‌ است‌ که‌ می‌گویند: ملئکه‌ دختران‌ خدا هستند، و در اطراف‌ این‌ بتها زنهای‌ جنّیّه‌ای‌ مسکن‌ گزیده‌اند که‌ ایشان‌ دختران‌ خدا می‌باشند، یا هیکلهای‌ فرشتگان‌ دختران‌ خدا هستند. و این‌ عبارت‌، مفعول‌ دوّم‌ است‌ برای‌ قول‌ خدا: أَفَرَءَیْتُمُ. « 21
در «تفسیر علیّ بن‌ إبراهیم‌» از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر علیه‌ السّلام‌ دیدیم‌ که‌ امام‌ با صراحت‌ می‌فرماید که‌: در معراج‌، جبرائیل‌ به‌ جائی‌ رسید که‌ تاب‌ و توان‌ پیش‌ رفتن‌ را نداشت‌ و به‌ پیامبر گفت‌: از اینجا به‌ بعد محلّ سیر اختصاصی‌ تست‌!
جمله‌ گفتند: اگر این‌ صیّاد، به‌ صیّادی‌ بر ما مسابقت‌ نماید و در این‌ میدان‌ گویِ دعوی‌ به‌ چوگان‌ معنی‌ برباید و کاری‌ کند که‌ ما ندانیم‌ کرد و شکاری‌ کند که‌ ما نتوانیم‌ کرد، جمله‌ کمر خدمت‌ او بر میان‌ جان‌ بندیم‌ و سجود او را به‌دل‌ و جان‌ خرسندیم‌. « ـ تا آخر مطالب‌ نفیس? او.
لِی‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِی‌ فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ
باری‌، اشاره‌ بدین‌ مقام‌ استغراق‌ و جامع‌الجمعی‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و پیروان‌ حقیقی‌ او دارد ـ که‌ جبرئیل‌ را توان‌ آن‌ نبود که‌ در آن‌ داخل‌ شود، و دم‌ از احتراق‌ ذات‌ خود در آنجا زد ـ روایت‌ منقوله‌ای‌ از پیغمبر خدا که‌: لِی‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِی‌ فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ. «برای‌ من‌ در خلوتگاه‌ با خد، وقت‌ خاصّی‌ است‌ که‌ در آن‌ هنگام‌ نه‌ فرشت? مقرّبی‌ و نه‌ پیامبر مرسلی‌، گنجایش‌ صحبت‌ و انس‌ و برخورد مرا با خدا ندارند.»
هرچه‌ غیر خداست‌ حجاب‌ است‌، و تا حجاب‌ هست‌ معرفت‌ تامّه‌ حاصل‌ نخواهد گشت‌
و محصّل‌ مطلب‌ آنستکه‌: تا از انسان‌ یک‌ ذرّه‌ از انانیّت‌ باقی‌ است‌، وی‌ را به‌ خلوتگاهِ محو و فناء و نیستی‌ مطلق‌ که‌ مساوق‌ است‌ با هستی‌ مطلق‌ راه نمی‌دهند. آنجا مقامی‌ است‌ که‌ اختصاص‌ به‌ ذات‌ و هستی‌ خدا دارد. و خداوند غیور است‌؛ و لازم? غیرت‌، دورباش‌ زدن‌ است‌ بر هر کس‌ که‌ در وی‌ از بقایای‌ شخصیّت‌ و انانیّتش‌ ذرّه‌ای‌ هنوز مانده‌ است‌.
 بود یک‌ ذرّه‌ باقی‌ از وجود کی‌ شود صاف‌ از کدر، جام‌ شهود
مسأله‌، مسأله‌ای‌است‌ خیلی‌ شگفت‌ انگیز. باید از غیر خدا گذشت‌ تا به‌ خدا رسید. هرچه‌ غیر خدا می‌باشد حجاب‌ است‌. و تا آن‌ حجاب‌ باقی‌ باشد معرفت‌ کامل‌ حاصل‌ نخواهد شد. معرفت‌های‌ حاصله‌، معرفتهای‌ جزئیّه‌ و ناقصه‌ است‌. تماشای‌ مخلوقات‌ الهی‌ از کوه‌ و سنگ‌، خاک‌ و دشت‌، مرغ‌ و چارپا و أمثال‌ ذلک‌، معرفت‌ جزئی‌ می‌باشد و معرفت‌ کلّی‌ نیست‌؛ آن‌ مهمّ است‌ و عمد? در مسأله‌ و طیّ راه‌ خطیر و عظیم‌!
آن‌ مرد دانشمندی‌ که‌ از روی‌ قواعد ریاضی‌ بدست‌ می‌آورد که‌ قرآن‌ معجزه‌ می‌باشد به‌ دلیلِ سبک‌ و سیاق‌ آیات‌، که‌ آیات‌ جهادش‌ چنین‌ است‌، آیات‌ صلوة‌ و صومش‌ چنان‌، و با ترسیم‌ محاسب? کامپیوتری‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند که‌ اینگونه‌ عبارات‌ و الفاظ‌ را به‌ هم‌ پیوستن‌ و در قالب‌ جملات‌ و مطالبی‌ ریختن‌ از عهد? بشر خارج‌ می‌باشد، و بدون‌ دخالت‌ امر غیبی‌ و اعجاز آسمانی‌ مستحیل‌ است‌ کسی‌ را توانائی‌ چنین‌ پدیده‌ای‌ بوده‌ باشد؛ اینهم‌ یک‌ نوع‌ معرفت‌ است‌ به‌ قرآن‌، ولی‌ با معرفت‌ حقیقیّ? آن‌ دو هزار فرسنگ‌ فاصله‌ دارد! دو هزار حجاب‌ در میان‌ دارد! این‌ معرفت‌ کجا و ورود در حقائق‌ و بواطن‌ قرآن‌ و شناخت‌ تفسیر و تأویل‌ و کیفیّت‌ تطبیق‌ آیات‌ آن‌ بر مصادیق‌ آن‌ کجا؟! ‌
أُولَـ?ئِکَ یُنَادَوْنَ مِن‌ مَکَانِ بَعِیدٍ.
«صدائی‌ که‌ به‌ گوش‌ آنان‌ می‌رسد، از راه‌ دور و درازی‌ می‌باشد.»
اینها معرفت‌ قانع‌ کننده‌ نیست‌، و الاّ شما به‌ هر آیه‌ای‌ از این‌ کتاب‌ الهی‌ توجّه‌ کنید خدا را نشان‌ می‌دهد؛ امّا فرق‌ است‌ میان‌ دیدن‌ کسی‌ که‌ چشمانش‌ باز است‌ و کسی‌ که‌ چشمانش‌ بسته‌ است‌. باید دنبال‌ بینائی‌ چشم‌ رفت‌.
اگر کسی‌ دیدگانش‌ بسته‌ باشد، نه‌ آنکه‌ راه‌ جمیع‌ علوم‌ بدو بسته‌ است‌، بلکه‌ از راه‌ سائر حواسّ خود از سامعه‌ و شامّه‌ و لامسه‌ و ذائقه‌ به‌ بسیاری‌ از چیزها پی‌ می‌برد و علم‌ و اطّلاع‌ پیدا می‌نماید؛ ولی‌ میان‌ او و کسیکه‌ قوّ? باصره‌اش‌ خللی‌ ندارد و دارای‌ دو دید? روشن‌ می‌باشد، از زمین‌ تا آسمان‌ تفاوت‌ وجود دارد.
خدا با غیر خدا جمع‌ نمی‌شود تا وقتیکه‌ در ذهن‌ انسان‌ آرزوهای‌ باطله‌، نیّتهای‌ مسمومه‌ و اهداف‌ نفسانیّ? شیطانیّه‌ و اغراض‌ مادّیّه‌ از حبّ جاه‌ و فرزند و مال‌ و مآل‌ و غیرها بوده‌ باشد.
پاورقی
10 «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 26
11 «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 29
12 مؤلّف‌ فقیر گوید: در کتاب‌ «نفآئس‌ الفنون‌» ج‌ 2، ص‌ 68 و 69 آورده‌ است‌» فصل‌ یازدهم‌، در بیان‌ وصول‌:
بدانکه‌ وصول‌ به‌ حضرت‌ خداوندی‌ نه‌ از قبیل‌ وصول‌ جسم‌ است‌ به‌ جسم‌، یا وصول‌ عرض‌ به‌ جسم‌، یا علم‌ به‌ معلوم‌، یا عقل‌ به‌ معقول‌؛ تعالی‌ اللهُ عن‌ ذلک‌ عُلوًّا کبیرً.
و نیز وصول‌ بدان‌ حضرت‌ از طرف‌ بنده‌ صورت‌ نبندد بلکه‌ آن‌، از عنایت‌ بی‌علّت‌ و تصرّف‌ جذبات‌ الوهیّت‌ تواند بود. نبینی‌ که‌ چون‌ موسی‌ در تکاپوی‌ رؤیت‌ گفت‌: رَبِّ أَرِنِی‌? أَنظُرْ إِلَیْکَ، فرمود: لَن‌ تَرَ"نِی‌؟! امّا حضرت‌ رسول‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ چون‌ به‌ حکم‌ سُبْحَـ?نَ الَّذِی‌? أَسْرَی‌" بِعَبْدِهِ لَیْلاً بخود بر بُراق‌ عروج‌ سوار گردانید و از قَابَ قَوْسَیْنِ گذرانید و به‌ مقام‌ أَوْ أَدْنَی‌" رسانید، و هر چه‌ لباس‌ محمّدی‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ به‌ حکم‌ مَا کَانَ مُحَمَّدً أَبَآ أَحَدٍ مِن‌ رِجَالِکُمْ از سر وجود برکشید و بصورت‌ رحمت‌ بازپس‌ فرستاد و به‌ تشریف‌ خطاب‌ وَ مَا? أَرْسَلْنَـ?کَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَـ?لَمِینَ مشرّف‌ گردانید؛ هر کس‌ که‌ بُراق‌ قدرت‌ از آشیان? بشریّت‌ به‌ سِدْرَةِ الْمُنتَهَی‌" روحانیّت‌ نتواند دوانید، سر بر عتب? حضرت‌ او نهد و کمر مطاوعت‌ او بر میان‌ بندد؛ چه‌ هر که‌ او را دریافت‌، ما را یافت‌؛ مَن‌ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَهَ. « تا آخر بیانی‌ که‌ وی‌ در این‌ فصل‌ نموده‌ است‌
13 «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 31
14 «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 32
15 در «اصول‌ کافی‌» ج‌ 1، در باب‌ إبطال‌ الرّویة‌، ص‌ 98، حدیث‌ 8، روایت‌ کرده‌ است‌ از محمّد بن‌ یحیی‌ و غیره‌ از أحمد بن‌ محّمد بن‌ عیسی‌ از ابن‌ أبی‌ نصر از أبوالحسن‌الرّضا علیه‌ السّلام‌ قالَ:
قالَ رَسولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ: لَمّا اُسْریَ بی‌ إلَی‌ السَّمآءِ، بَلَغَ بی‌ جَبْرَئیلُ مَکانًا لَمْ یَطَأْهُ قَطُّ جَبْرَئیلُ. فَکُشِفَ لَهُ؛ فَأراهُ اللَهُ مِنْ نورِ عَظَمَتِهِ ما أحَبَّ.
«حضرت‌ امام‌ رضا علیه‌ السّلام‌ گفتند: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ فرمود: چون‌ مرا به‌ سوی‌ آسمان‌ سیر دادند، جبرائیل‌ مرا به‌ مکانی‌ رسانید که‌ هیچگاه‌ خود جبرائیل‌ بدانجا گام‌ ننهاده‌ بود. در اینحال‌ برای‌ پیامبر پرده‌ برداشته‌ شد و خداوند به‌ او از نور عظمتش‌ به‌مقداری‌ که‌ دوست‌ داشت‌ نشان‌ داد.»
16 در «اصول‌ کافی‌» ج‌ 1، باب‌ إبطال‌ الرّؤیة‌، ص‌ 98، حدیث‌ 7، از أحمد بن‌ إدریس‌ از محمّد بن‌ عبدالجبّار از صفوان‌ بن‌ یحیی‌ از عاصم‌ بن‌ حُمَید از أبوعبدالله‌ علیه‌ السّلام‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌:
ذاکَرْتُ أبا عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلامُ فیما یَرْوونَ مِنَ الرُّؤْیَةِ؛ فَقالَ: الشَّمْسُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعینَ جُزْءًا مِنْ نورِ الْکُرْسیِّ، وَالْکُرْسیُّ جُزْءٌ مِنْ سَبْعینَ جُزْءًا مِنْ نورِالْعَرْشِ، وَالْعَرْشُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعینَ جُزْءًا مِنْ نورِالْحِجابِ، وَالْحِجابُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعینَ جُزْءًا مِنْ نورِ السِّتْرِ؛ فَإنْ کانوا صادِقینَ فَلْیَمْلَـُوا أعْیُنَهُمْ مِنَ الشَّمْسِ لَیْسَ دونَها سَحابٌ!
«من‌ با حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السّلام‌ سخن‌ به‌ میان‌ آوردم‌ راجع‌ به‌ آنچه‌ را که‌ در باب‌ رویت‌ روایت‌ می‌کنند؛ حضرت‌ فرمود: خورشید یک‌ جزء است‌ از هفتاد جزء از نور کرسیّ، و کرسیّ یک‌ جزء است‌ از هفتاد جزء از نور عرش‌، و عرش‌ یک‌ جزء است‌ از هفتاد جزء از نور حجاب‌، و حجاب‌ یک‌ جزء است‌ از هفتاد جزء نور سِتر؛ پس‌ این‌ متکلّمین‌ اگر راست‌ می‌گویند، چشمانشان‌ را پر کنند از نور خورشید بدون‌ آنکه‌ ابری‌ در مقابل‌ آن‌ باشد!»
17 سُبحَةُ الله‌: جَلالُه‌، ج‌: سُبَح‌. و سُبُحاتُ وَجهِ الله‌: أنوارُه‌، أو ما یُسبَّح‌ به‌ من‌ دلا?ئلِ عظمتِه‌.
18 «المیزان‌ فی‌ تفسیر القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 34 تا ص‌ 36
19 «تفسیر بیضاوی‌» طبع‌ دار الطّبع‌ العامرة‌، ج‌ 2، ص‌ 472 و 473
20 همان‌ مصدر، ج‌ 2، ص‌ 473 و 474
21 همان‌ مصدر، ج‌ 2، ص‌ 473 و 474
22 «مرصاد العباد» طبع‌ بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر کتاب‌، شمار? 389، صفحات‌ 120 و 121، 184، 378، 381
23 رسال? «عشق‌ و عقل‌» طبع‌ بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر کتاب‌، شمار? 258، خدا دیده نمى‏شود


[ یکشنبه 87/4/30 ] [ 12:8 عصر ] [ فاطمه فرضعلی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ به منظور تبادل نظر و ارائه سرفصل ها و منابع فرعی تحقیقات در زمینه های مرتبط به تدریس اینجانب و ارائه مقالات و تحقیقات دانشجویان گرامی تهیه شده است . دانشجویان محترم می توانند نظرات و ارشیابی مقالات و پژوهش های خود را در این سامانه مشاهده بفرمایند .
f="http://far30book.ir">فارسی بوک
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 75
کل بازدیدها: 255654